۱۳۹۵ فروردین ۳, سه‌شنبه

محتاط عضوکودتای داودو.........



محتاط راه توبه را گم کرده
نگاهی به کتاب سقوط دو م
جمهوریت اول
«نوشته عبدالحمید محتاط»
نوت: عبدالحمید محتاط عضوکودتای داود و وزیر مخابرات حکومت او بود که در تمام دستگیرها ،شکنجه و قتل های که در زمان داود صورت گرفت او مستقیما دخیل و در عصر کمونیست ها هم از جمله خائنین ملی بودو مدتی سفیر ، حالا به عذاب وجدان گرفتار شده و میخواهد توبه کند که راهش را گم کرده .
عصر روز سه شنبه مورخ 29 اسد 1392 محفلی از یک مجموعه نویسندگان و دانشمندان کشور درصالون میوند تشکیل شده بود که جناب آقای نصیر عبدالرحمن رئیس انتشارات میوند بمن هم افتخار بخشیده و دعوت نموده بودند.
ساعت 35/4 عصر محفل شروع شد و آقای محتاط به معرفی کتاب خویش پرداختند .  ایشان از اینکه در کودتای داود خان چه نقشی داشته توضیح دادند و ضمنأ یاد آور شدند که داود خان جایگاه خود را در خانواده سلطنتی از دست داده بود ،  بدین لحاظ به حلقات روشنفکری تکیه نموده و کودتای 26 سرطان را راه اندازی کردند که ما از جمله نزدیکان او بودیم .
دوتن از اشتراک کنند گان اولی آقای وحید مژده و دومی آقای اکرام اندیشمند صحبت نمودند ، آقای مژده کمبوداتی را از این کتاب نام بردند  و خواستند که در چاپ بعدی در نظر گرفته شود، در مجموع انتقاد ایشان در باره کتاب هم از لحاظ اصول نویسندگی و هم از لحاظ ارایه اسناد بود .
نفر دومی آقای(محمد اکرام اندیشمند  )  یک سلسله چشم پوشی های نویسنده را در عصر داود خان و دوران کمونیست ها یاد آورشده و اینکه کمونیست های وقت با داود خان به دستور روسها همکاری کردند مستند بیان داشتند و همچنان مورددیگر انتقاد دیگر ایشان بر نویسنده این بود که : ایشان در کتاب خود از فعالیت های جاسوسی امریکا و سایر ممالک نوشته اما از فعالیت های جاسوسی روسها هیچ یاد آوری نکرده ، درحالیکه عملا مشاهده شد که بیشتر فعالیت های جاسوسی رادر افغانستان آندوره روسها و عمال شان داشته است .
بعد از صحبت این آقا فرد دیگر ی بنام آقای عبدالقدیر رسولی نویسنده مقدمه این کتاب، برخاسته و صحبت نمودند ، از صحبت ایشان فهمیده میشد که همراه و همکار آقای محتاط هستند . بعدأ متوجه شدم که مقدمه این کتاب را نیز ایشان نوشته است.
آقای رسولی دومطلب جالب را بیان کردند یکی اینکه گفتند : تاریخ را  با ایدیو لوژی مخلوط نکنید ، نباید این دو را باهم مخلوط کرد . ثانیا کتاب آقای محتاط  چشم دید های ایشان است و کسی نباید بگوید که چرا این را گفتی یا نگفتی .  و در اخیر هم یکتن از وکلای پارلمان آقای حفیظ منصور صحبت مختصر نموده به اقای محتاط  آرزوی موفقیت نمود.
و اما نخست در قسمت صحبت آقای رسولی باید به عرض برسانم که توجیه ایشان خیلی بیجا و بی مورد است . زیرا:
اولا: به عقیده ما تاریخ بدون ایدیولوژی ، تاریخ نه بلکه کاغذ پاره های سیاه شده بدرد نخوروافسانه بودنبود بیش نیست ، آنچه از تاریخ مهم است این است که بما چه موضوعی را یاد آور شده و می آموزاند و ازتکرار خطاها جلو گیری می کند ، زیرا تاریخ علمی است که از تکرار اشتباهات جلوگیری می نماید ، که در این صورت اگر فکری  و اندیشه ای و یا به قول معروف ایدیولوژیی در کارنباشد و مطالب نوشته شده عاری از همه باشد چه دردی را دوا می کند ، تاریخی که ما را متوجه اشتباهات نساخته ، موجب جلوگیری از تکراراشتباهات نشود،و پند و عبرت نباشد ، مطالعه ونوشتنش کار بیخود و اتلاف وقت است . ازطرفی ما تاریخ را یک علم میدانیم  ، البته علم بودن تاریخ امروز منکر هم ندارد ، که در این صورت میشود یک علم را عاری از یک فکر واندیشته دانسته و تلاش کنیم که با ایدیولوژی مخلوط نکنیم . اگر اینکا ر صورت بگیرد که علم تاریخ بدور از ایدیولوژی باشد ، بگمان ما از این علم کارتن خالیی بیش نخواهد ماند .  ازطرفی هم آنگونه که ایشان گفتند و در مقدمه  ای که به این کتاب نوشتند میان نوشتار و گفتار ایشان تفاوت خیلی زیاد ، آقای رسولی در صفحه آخر مقدمه مینویسند: ( در پایان بایست تذکر داد که این کتاب نقش سترگ در شناخت، تفاهم و نزدیک کردن بخشهای مختلف مبارزین راه حق و عدالت اجتماعی خواهد داشت و به تاریخ نویسی واقعبینانه و پژوهشگری مدد فراوان خواهد رساند وهمه را می طلبد تا در محاسبات خود دقیق فکر کنند و با بهره برداری از امکانات واقعی نه خیالی تکیه کنند. و بجای مظلوم نمایی و اختیار خاموشی با چشمان بسته خبثین را طیبین نگویند.)
تعجب است که حضرتعالی باوجودیکه این همه را نوشته و کتاب هم در دسترس همه قرار گرفته و در جلسه هم کسانی که همه عالم ، دانشمند ، نویسند، اما عکس آنرا بزبان می گویند ، و این حرکت بیشتر انسان را به وادی شک و تردید می انداز د که این کتابی که یک مجموعه خاطراتی باشد، نیست ، بلکه توجیه و برائت دادن عده ای که در تاریخ خونرنگ کشور ما جایگاه نامطلوب دارند ، میباشد .
دقیقا باید به عرض برسانم که تمام مورخین آنچه نوشته اند ، مطالب تاریخی که امروز بدسترس ما قرار دارد ، همه متاثر از ایدیولوژی نویسنده های شان میباشد بطور مثال تاریخ غبار ، فرهنگ ، تاریخ طبری ، روضه الصفا، مروج الذهب و امثال اینها.
پس بنابراین اگر تاریخ از ایدیولوژی جدا ساخته شود ، علم بی روح و افسانه های بی معنا خواهد بود.
ثانیا : ایشان گفتند که آقای محتاط نگفته که تاریخ همه افغانستان رامی نویسم ، ایشان خاطرات خود را نوشته اند .
باید متذکر شویم که همین خاطرات و یاداشت ها ی نویسندگان است که برای محققین فردا منبع تحقیق می شود ، مثل خاطرات هیوان تسنگ زایر چینی ، سفرنامه ابن بطوطه ، سفر نامه ابن جبیرو......
امروز هرکه بخواهد تحقیقی روی موضوعات تاریخی قدیم افغانستان داشته باشند ، ناگزیرباید به یاداشت ها وخاطرات هیوان تسنگ  مراجعه نماید .
این مجموعه ای که آقای محتاط گرد آورده ، اینهم نیز در فردای افغانستان منبعی برای تحقیق خواهد بود، اگر کسی از ظلم و جنایت داود خان ، از قتل های بیرحمانه او ، از اینکه جنرال ارکان حرب شهید سید میراحمدشاه و استاد اختر خوشیوال و دهها  مسلمان مبارزدیگر را گرفتار زندان و شکنجه کرده و آنها در زندان تا عصر کمونیست ها بودند و کمونیست ها ایشان را در پولیگون پلچرخی به شهادت رساندند ، یاد نماید و یا اینکه داود خان چگونه به کمک  کاجی بی روس به قدرت رسید ، حتما محقق خواهد گفت که در کتاب آقای محتاط که شریک کودتای داود خان و از جمله پرچمی ها بود اینها نوشته نشده است .
ایشان در صحبت های خود گفتند که من نفوذ دستگاه جاسوسی روس رامشاهده نکرده ام ، وقیام جمعی از روشنفکران شمالی  ، زندان وشکنجه هزاران جوان مسلمان در دهمزنگ این ها را میفرمایند که من ندیده ام .
تکیه به کمونیست  ها از  جانب داود خان را مبنی براین دانستند که(البته ایشان کلمه کمونیست رابکارنبردند ایشان روشنفکران می گفتند) : داوود جایگاه خود را درخانواده ازدست داده بود، بنأ مجبور بود که با این مجموعه روشنفکر هماهنگ شود،  اما نظر ما در این قسمت این است که داود و ظاهر شاه در مجموع خانواده سلطنتی این کودتا را با  هماهنگی انجام داده و کمونیست ها را بخاطر جلوگیری از ایجاد حساسیت روسها با خود هماهنگ ساختند ودرقدم نخست ولسوالی ها و تعدادی از ولایات را به اختیار  شان قرار داده و درقدم بعدی همه را از صحنه کنار زدند . زیرا حکومت سطنتی دیگر توان ادامه حیات سیاسی را نداشت .
کتاب آقای محتاط هم  مثل کتابهای  جمعی از زباله های مارکسیزم که تا حلق به خون ناحق ملت ما غرق است، مثل جنرال عظیمی ، دستگیر پنجشیری ، کشتمند ..... که همه با هدف برائت دادن  خود و جمع وابسته به ایشان است .  ضعف دولت بعد از نجیب را هم به عنوان شاهد مثال برای خوبی های خود میدانند ، و گاه گاهی هم در صحبت ها از کشته شدن شصت هزار نفر در کابل سخن می گویند ، درحالیکه این یک رقم تبلیغی بیش نیست  درست است که در جنگ نان و حلوا بخش نمی شود ، اما این رقم را کدام مرجع احصائیه گرفته ولی ما شهاد ت میلیونی هموطنان خود را ، به  توپ بستن قریجات ، قتل عالم شهر ها ، دهها گوردسته جمعی که پولیگون پلچرخی یک نمونه آن میباشد ، همه را ما تاریخ زنده هستیم که آقای محتاط و امثال ایشان میخواهند با اشتباهات حکومت بعد از خود برائت حاصل نمایند . که به نظر ما این یک فکر خام است هیچگاه اشتباه ، اشتباه را توجیه نمی کند، و ایشان باید به اشتباهات خود اعتراف و از مردم افغانستان معذرت خواهی نمایند.
اما آنچه من در این کتاب دیدم :
همانطور که عرض شد ما کودتای 26 سرطان را کاملا یک هماهنگی خانوادگی میدانیم ، اگر معلومات خود را کنار گذاشته و به نوشته های آقای محتاط متوسل شویم ، ایشان هم نگاشته اند که در اولین فرصت (یعنی دوسه روزبعد از کودتا) خانواده سلطنتی را به قول ایشان در عشرتگاه شاهان مخلوع (روم) فرستاد ، اموال و دارایی های را که موقع رفتن ایشان ضبط کرده و به بانگ ملی که نماینده اش همانجا بوده تحویل داده بودند ، همه را داود خان به حساب های شان انتقال داد.
جای بسی تعجب است که ایشان  یکطرف از فعالین درجه یک داود خان هستند و حالا از روحیه فاشستی داود می نگارند«ص34»
باید اذعان داشت که موقع  کودتا 26 سرطان داود مرد 65 ساله بود و جناب آقای محتاط هم  به سن و سالی بوده که به عنوان وزیر مخابرات تعیین می گردد . ما یقین داریم که ایشان از داود شناخت کامل داشتند و خانواده داود خان همه افراد معلوم الحالی بودند که خورد و بزرگ مملکت ایشان را می شناختند .
آقای محتاط داود خان را متهم به خود کامگی ، قلدری ، خود خواهی و.... می نماید و در حالی که خود را در آن حکومت بی صلاحیت می داند اما از نوشته های شان برمی آید که در خصوصی ترین و محرم ترین کار ها حضور گرم و فعال داشته اند مثلا ایشان در گرفتاری هاشم میوند وال و رفقای ایشان در مرکز فرماندهی شرکت داشته ، در جریان تحقیق و شکنجه ایشان از زیر زمینی های وزارت داخله سر می زده  و همینطور موارد دیگر ،  که در این صورت بازهم اگر ایشان خود را در حالیکه وزیر هم بوده  بی صلاحیت بخواند ، آیا راست هست؟ .
او از ارتباط  داود و شاه مخلوع خبر بوده می نویسد : از برخورد های روز مره سردار داود بخوبی فهمیده می شدکه ارتباط مستقیم بین شاه مخلوع و شخص او تامین است .  ص 30
ما در صحبتی که از ایشان شنیدیم  از اشتراک اعضای کمونیست و همچنان از فعالیت های دستگاه جاسوسی روسها در کتاب خویش  اصلا یاد ی نکرده  و می گویند که چنین چیزی عملا مشاهده نمی شد ، در حالیکه در ص 54 کتاب خود اعترا ف به کمونیست بودن عده ای از اعضای کمیته مرکزی می نمایند و می نویسند: « باید قبول  کنیم که یک عده این کمیته ، بدون شک از پیروان خطوط اساسی جریده پرچم (ارگان نشراتی جناح پرچم حزب کمونیست در افغانستان ) بوده و مرکب از کمونست های شوروی میباشند . »
از نوشته های ایشان برمی آید که جناب محتاط از جمله اربابان کودتای 26 سرطان بوده و یکی از فعالیت های مهم دیگر ایشان بعد از کودتا این بود که بتواند جناح خلق و پرچم را در داخل دولت   هماهنگ سازد که در اینکار بقول خود شان موفق نگردیده ، که همین جا هم وقتی از اولین تماس خود با نورمحمد ترکی صحبت می کند و به او تشکیل جبهه متحد ملی را پیشنهاد می نماید او شرایطی را پیشکش می نماید که قابل قبول نبوده و نزد ببرک کارمل وقتی دوستش عنایت نبیل را می فرستد کارمل این طرح را رد می نماید . و این جملات را بیان می کند « چون رهبری موجود نظام نوین مترقی است ، فلهذا در این مرحله حساس نباید به رهبری نظام نوین درد سر ایجاد کنیم بگذاریم که رهبری  وظایف انقلابی خود را انجام دهد » ص66  همچنان ایشان از ملاقات های مکرر خود با کارمل صحبت می کنند. ص 68
ما این قسمت را از خوانندگان می پرسیم که آیا سخنان کارمل نفوذ پرچم را در کودتا تایید نمی کند؟ ولی آقای محتاط ظاهراً اظهار بی خبری می نمایند .
و از جناب محتاط صاحب می پرسیم که آیا جناح های سیاسی همین دو حزب کمونیست بودند که حضرت عالی نزد ایشان رفتید . ؟
آیا جناح های سیاسی دیگر در افغانستان وجود نداشت ؟ جمع کثیری را که با شهید جنرال میراحمدشاه دستگیر نمودید ، اینها کی ها بودند؟  تعدادی از افراد وابسته به نهضت اسلامی که در شمالی و پنجشیر به شهادت رسیدند و تعدادی راهی زندان و تعدادی هم مهاجر گردیدند ، اینها کی ها بودند ؟  آیا این درست خواهد بود که بگوییم شخص نزدیک سردار داود ، همکارش در کودتا، وزیر اولین کابینه اش ، کسی که در همه دستگیری ها و استنطاق ها نظارت و اشراف داشته از این همه بی خبر بوده است ؟
آقای محتاط  در قسمت  تشکیل جبهه ملی  که اولین ملاقاتش بعد از اشغال پوست وزارت با نورمحمد تره کی بوده و بعد با دیگر ان ، اما بعد از آنکه سردار داود برایش می گوید « هنوز وقت است ، در آینده روی این موضوع فکر می کنیم و تماس خود را با افراد مشخص قطع کن. »  ص68
ایشان در ادامه می نویسند:« از همین جا بود که تلاش برای ایجاد جبهه ملی متحد پایان یافت. آن عده افسرانی که با من در سقوط سلطنت سهم فعال داشتند، درموقف دشواری قرار گرفتند . از یکطرف عدم موجودیت یک سازمان فراگیر و از جانبی هم تشویش از گرایشات انحرافی سردار داود ، اوضاع افسران ارتش را در مجموع پیچیده ساخت . از اینرو در جلسات و مذاکراتیکه عمدتأ با افسران قوای هوایی داشتم ، نظریات خود را پیرامون سازمان نظامی و موثریتی که آن از سالیان متمادی داشت،بطور مشخص برایشان بیان کردم و تاکیدنمودم که بعد ازاین سازمان نظامی موجودیت ندارد و شما افسرانیکه تا حال برای انجام یک هدف والای ملی فعالیت داشتید و آن هدف تاسیس نظام نوین جمهوری بود بدست آوردید وحالا موجودیت چنین یک سازمان نظامی موجه نیست. فلهذا هرکدام شما میتوانید تصمیم لازمی در باره فعالیت های سیاسی آینده خود بگیرید . تعدادی زیادی از احزاب و سازمانهای سیاسی مترقی در جامعه فعالیت دارند و شمامیتوانید در همان سازمانی تنظیم شوید که بعد از این و از طریق همان حزب و سازمان ، زمینه سهم گیری وخدمت گذاری را در کشور مفید میدانید. یعنی پس از این هرکدام شما مسئوولیت خود را دارید . وظایف شما در سقوط نظام سلطنتی ، تاریخی و خیلی برجسته پنداشته می شود . به نظرم اگر قرار باشد که دسته جمعی داخل کدام سازمان مشخص گردید اشتباه خواهد بود ! در اینجا تصمیم فردی مطرح بحث است و بس.
یکی از رفقا پرسید که موقف  شخص خود شما چگونه ارزیابی می شود؟  البته بنابر موقف پیچیده ایکه  بادولت داشتم ، همین قدر  گفتم که عجالتأ عضو هیچ یک از سازمانها یا احزاب نخواهم شد .ص69»
بهر صورت اینکه مدتی بعد داود کمونیست ها را از دولت خود برکنار نمود همه میدانیم و اما اینکه حضرتعالی عالی در آن زمان عضو هیچیک از احزاب و جریان های سیاسی نبودید اینرا هم قبول کنیم؟
هنوز زمان زیادی از کودتای داود نگذشته، تاریخ زنده  آن روزگاران خیلی زیاد است و منهم یکی از آنها هستم . از شخص  شما هم می پرسم بیایید مرد مردانه راست بگویید ، هرچه بود گذشته ، آیا شما واقعأ عضو حزب و گروهی نبودید ؟  یقین داشته باشید که این کاغذ پاره های را که ماو شما ضعیف یا قوی می نویسیم ، همه ماندگار است و از بین نمی رود ، پس به نسل های بعدی چرا واقعیت ها را انتقال ندهیم .  من حضر تعالی را از زمانیکه کودتا ی 26 سرطان صورت گرفت و من به صنف نهم مکتب در لیسه منهاج سراج سرپل شاگرد بودم می شناسم و از همان زمان علاقه مند کار های ساسی بودم .
موضوع حبس خانگی شما هم گرچه کدام مدرک و سندی در قبال خود ندارد اما از اینکه سایر کمونیست ها از حکومت منفصل گردید ند ما این را در قسمت جنابعالی هم بعید نمی دانیم .
ما موقعیت شما را بعد از کودتای ننگین هفت ثور کاملا یک بیک خبر داریم و میدانیم و همچنان دراین اواخر سفر شما از استرلیا به هند آنهم به کدام مبنا و انکار هویت تان در 4سرطان 1391 در مقابل کمره تلویزن و بسیار خصوصیات دیگر همه خبر داریم«www.youtube.com/watch?v=yBizoABoو
www.dawatfreemedia.org. و اینکه در گروه کار رشد نموده و بعدا به جناح پرچم پیوستید همه را میدانیم ، موقعیت های شما در پست های بالا در دوران حکومت کمونیست ها حضرتعالی  را معرفی می نماید که  چکاره بوده اید .
در قسمت اشتراک شما در کودتای 26 سرطان باید بگوییم که هرگونه توجیه در قسمت شناخت شما از سردار داود غیر موجه است ، نه تنها داود بلکه همه خانواده آل یحیی مردمان شناخته شده بودند مخصوصا داود که یک دوره ده ساله صدراعظم این کشور بوده ، شما قطعا چهره ظالمانه داود را با پنجه های خون آلودش می شناختند.
چشم پوشی تان از نهضت اسلامی آن دوره ، شریک بودن تان در شهاد ت مظلومانه جنرال سید میراحمد شاه و رفقای شان و میوند وال و رفقای  شان کاملا مشهود و هوید ا است و شما خود اعتراف نموده اید که در دستگیری و تحقیق آن ها اشراف داشته اید ، به قول خود تان که شکنجه را دیدید و دستور قطع شکنجه دادید و آنهم عملی شد ، بازهم بی صلاحیت بودید؟   و در اینکه شما عضو حز ب کمونیست شاخه پرچم بوده اید دراین شکی نیست و ما عملا دیده ایم که شما از فعالین آنها بودید . شما اگر به قول خودتان سن تان به هفتاد رسیده ، سن ماهم آنقدر خام نیست ، ما از باشه زده های دوران قدرت شما هستیم .
پس به این حساب چرا به نسل های بعدی راست نگوییم ، یقینأ محققین بعداز ماو شما  خیلی نسبت به این موضوعات موشگافانه برخورد نموده  راست و دروغ را از هم تفکیک خواهند کرد، و این نوشته های که هیچگونه متکی به واقعیت نیست کسی را برائت داده نخواهد توانست .
البته این تنها شما نیستید که کتاب نوشته و در پی برائت دادن خود تان برآمده اید ، تعداد زیاد هستند که گرفتار عذاب وجدان اند  ،  از اینکه اسم شان در ردیف قاتلین شهدای میلیونی کشور نوشته است رنج می برند و شبها کابوس های عجیب و غریب ایشان را اذیت می کند . مثل فرید مزدک ، ظاهر عظیمی ، کشتمند، دستگیر پنجشیری و تعدادی دیگر. همه در پی این برآمده اند که کتابی بنویسند مبنی بر اینکه در آن زمان بی صلاحیت بوده اند تا بتوانند خود را برائت بدهند . اما این یک فکر خام است که علاوه برسایر اعمال ضد انسانی و افغانی  خود را مزور و فریبکار هم معرفی می کنند .
به عنوان حسن ختام این قصه را می نویسم : ( اربابی به نوکر خود دستور داد که امشب مرغی را برایم بریان کن،  نوکر گفت  چشم و رفت شروع به کار کرد، وقتی مرغ پخته شد از یک گوشه پای مرغ کمی گرفت تا ببیند که نمک و مزه اش چگونه است ، برایش مزه داد کمی دیگر و کمی دیگر تا اینکه یک پای مرغ تمام شد . شام وقتی مرغ را روی دسترخوان آورد اربا ب پرسید که پای دیگر مرغ کجاست ؟  نوکر گفت : قربان تان شوم ، این مرغ یک پای داشت . ار باب سکوت کرد و چیزی نگفت . شروع کرد به خوردن . از قضا روزی به شکار رفتند ، هوا خیلی سرد بود ، جمعی از مرغان بالای بلندیی نشسته بودند و از شدت سرما یک پارا بلند گرفته بودند ، نوکر گفت: آقا مرغان یک پا را دیدید؟ ارباب گفت بلی ، و نزدیک رفت  با صدای بلند گفت: کشت، کشت ،  مرغان همه بدو پا راه رفتند و بعداز چند قدمی پرواز کردند ،  ارباب بدون اینکه چیزی بگوید به نوکر نگاه کرده و تبسمی نمود.  نوکر بلافاصله گفت : آقا این طلسم کشت را که یاد داشتید چرا آن شب بالا دسترخوان نگفتید؟
ما نه تنها به آقای محتاط بلکه به همه کسانی که امروز میخواهند با تحریف واقعیت ها به برائت دادن خود بپردازند، یقین داشته باشندکه اینکار مشکلی  هست، می گوییم: گمان نکنند که این مطالب را تنها ایشان می نویسند ، هزاران نویسنده و قلم بدست در پی نوشتن آن هستند و می نویسند و بعضا نوشته اند.
راه خوب و عاقلانه به نظرما این است که هوس تحریف تاریخ کشور را نکنند  که از توان شان بالا است .  بهتر است مرد مردانه از اشتباهاتی که صورت گرفته از مردم معذرت خواهی و بدربار خداوند استغفار نمایند . اگر با این هم نشد و بازهم کابوس گور های دسته جمعی خواب را از چشمان شان ربود برای راحتی وجدان خود را به محکمه بسپارند و از محکمه بخواهند که ایشان را پاک نمایندتادیگر عذاب وجدان نکشند. والسلام
غلام علی صارم

۱۳۹۴ اسفند ۲۹, شنبه



سال نو سال قلم
سال نو به همه دوستداران اندیشه و قلم مبارک باد ، امیدوارم سال نو سال پیروزی قلم بر تفنگ باشد . من سال نو را سال قلم می نامم . با این نیت که سال نوسال شکست تفنگ و سال امنیت و آرامی و سال دانایی و معرفت باشد . باااحترام 

غلام علی صارم

۱۳۹۴ اسفند ۲۸, جمعه

زن در تفکرسنتی هندوئیسم



زن در تفکر سنتی هندوئیسم
غلام علی صارم 
( اگر هندوئیسم را ازمن بپرسند ، جواب ساده ام این است که آن پی بردن به حقیقت است با وسائلی که عاری از عنف و زور باشد ، شاید فرد به وجود خدا معتقد نباشد ولی باز خود را هندو بشمارد ،  آئین هندو جهد و تلاش پیوسته در راه حقیقت و راستی و بنا برین مذهب حق پرستی است و حق هم عین ذات باری تعالی است ، گاهی انکار وجود خدا از بعضی شنیده شده است ولی احدی منکر حقیقت نیست .(گاندی)
تاریخ هند از شروع زندگی و یا هجوم آریایی ها در این سرزمین آغاز نمی شود ، بلکه قبل از اینها ساکنینی با تمدن و فرهنگ خاص خود شان در این کشور ساکن بوده که نمونه های از تمدن این دوره در موهنجو دارو و بعضأ در سواحل رود معروف گنگ کشف گردیده است .
این سرزمین همواره دارای مکاتب فلسفی و اعتقادی بوده که نمونه های ازهر کدام تاهنوز بدسترس است و هرکدام از غنامندی خاصی برخوردار میباشد .
بحث ما تحت عنوان فوق یک بحث کلی است و اینحا پرداختن به همه مکاتب و مذاهب هند در این مختصر مقدور نیست ، زیرا این کار و مسئله را حتی نمی توان در یکی دو کتاب بررسی کرد چه رسید به یک مقاله کوتاه .
با وجودیکه ازدواج در هند از قدیم الایام یک پیوند مقدس بوده و هست و به پاکدامنی زن قبل از ازدواج و بعد از ازدواج تاکیدات فراوان صورت گرفته و از دوران کودکی به آنها آموزش پاکدامنی داده و از یاد مسائلی که احیانأ تحریک کننده به شمار آید جدأ جلوگیری به عمل می آید ، زن مشکلات خود را در زندگی خصوصی و اجتماعی داشته است .  ازدواج که معمولأ در آجرا آن موضوع طبقه رعایت می شود و وفاداری و مهرورزی به عنوان یک سنت قبول شده است ، با آنهم مسوولیت نهاد خانواده با مرد بوده و زن فرمانبردار مرد می باشد .
از دیدگاه تفکر سنتی هند زن موجود اغواگر و نازل تر از مرد است و در عین حال لطیف ، حساس و دوست داشتنی پنداشته می شود .
منوسمرتی قانون نامه مهم اعتقادی هندوان است که در مورد زن جملات زیادی دارد که ما به عنوان نمونه به چند مورد آن اشاره می کنیم .
1 – سه کس یعنی همسر ، پسر و برده سزاوار داشتن مال و منال نیستند هرچه این سه کس بدست آورند متعلق به ارباب شان می باشد . ( بخش 8 ، 416)
2 – زن خوب باید شوهرش را ( هرگونه که باشد) همچون خدا بپرستد .(بخش 5 ، 154)
همچنان همین کتاب قانون (منو سمرتی ) ستایشات و فرامین عجیبی هم در ستایش زن دارد که می گوید: مرد چون زن را از خدایان می گیرد باید به گونه ای با او رفتار کند که مورد پسند خدایان باشد (بخش 2 ،141 )  
هرمردی با پذیرفته شدن زنش دو باره زاده می شود (بخش 9 ، 10)
در محافل عمومی تاکید شده که نسبت به زنان مسن احترام گذاشته شده و به زنان باردار و دوشیزگان پیش تر از دیگران غذا داده شود. «1»
تاکید بهتر از این هم در قانوننامه منو آمده است : آنان را نباید زد ، حتی با گل ، در کارشان نباید خیلی سخت دقیق شد ، چه آنگاهست که زیرکی شان را گزندی بیابد ، و اگر جامه نیکو می خواهد ، عاقلانه است که به ایشان فراهم کنند زیرا اگر همسر جامه نیکو به تن نداشته باشد شویش را دلشاد نخواهد کرد و بدین گونه چون همسری به گونه شادی بخش آراسته باشد تمام خانه آراسته و زیباست . «2»
با وجود این تاکیدات بازهم همین کتاب در بخش های دیگر با عباراتی از زن نام می برد که یاد آور دوره اولیه الهیات مسیحی است « سرچشمه ننگ زن است ، سرچشمه ستیز زن است ، سرچشمه وجود زیرین زن است ، پس باید از زن پرهیز کرد.»  
در عبارت دیگر آمده است که « زن میتواند در زندگی نه فقط مرد کانا، بلکه مرد دانا را هم از راه راست به در کند، و میتواند او را به بردگی هوس یا خشم بکشاند . و بنا به دستور این قانون نامه زن در تمام عمر باید تحت قیمومت کسی باشد ، نخست پدر، سپس شوهر و سرانجام هم پسرش. «3»
درمجموع زن در هند وضع خوبی نداشت ،  اما در روزگار ودایی (قبل از وضع این قوانین) زن از وضعیت خوبی برخوردار بود که بعد ها در اثر نفوذ عقاید مختلف و یک سلسله افراطی گری های مذهبی، زن کاملا در حصاری از تعصب و بی عدالتی قرار گرفت.
ازدواج های اطفال خورد سال و روان کردن دختران کوچک در خانه شوهر ، بوسیدن پای شوهر، اطاعت بدون قید و شرط از مرد، اینها همه نشانه های بی عدالتی در برابر زنها بود.
بدتر از همه ازدواج با خرد سالان بود که قرنها این وضعیت بصورت ظالمانه اجرا می شد و معمول بود.
در قرن پنجم ق م قانونی برای امور خانوادگی داشتند که به موجب آن برهر دختر لازم بود تا قبل از رسیدن به سن بلوغ ازدواج نماید . این قانون کمابیش تا هشت صد یا نهصد سال پیش در آن سرزمین متداول بوده است ، از آن سبب وضع شده که ما بین پسر و دختر هم از عهد صغرو دوران خرد سالی علاقه و عشق قلبی ایجاد نمایند و علت دیگر ایجاد آن قانون آن بوده است که قاعده محکم و صنوف ممتاز و سیستم کاست ازدواج افراد هر صنف را با اصناف دیگر به شدت حرام میدانست ، از این رو لازم بود پدران برای پسران خود دخترانی را هرچه زود تر پیدا کنند ، تا مبادا که برای فرزند آنها دختری باقی نمانده و او ناچار از افراد صنف دیگر تاهل اختیار کند.  در حقیقت اینگونه ازدواج در عهد طفولیت ، ایجاد یک گونه نامزدی بین دو طفل بوده است که حتی در آوان شیرخوارگی ما بین آنها برقرار می کرده اند ،  و همین که داماد به سن هفت یا هشت سالگی می رسید رسمأ عروسی می نموده و نیزبدین وسیله دختران خرد سال را در خانواده خود می آورده اند تا به آداب و رسوم و تکالیف آن خانواده کاملا آشنا شوند و در آن بکلی مستغرق گردند. «4»
اما اینگونه وضعیت و این همه بی عدالتی که زمانی جزء آئین هندوئیسم بود ، امروز کاملأ تغییر نموده و نه تنها در این مورد که در هزاران مورد دیگر اصلاحات آمده است ،  این اصلاحات در آئین هندوئیسم به نظر ما بعنوان یک اصل  قابل پذیرش بوده و هست .
چنانچه اگر ظهور ادیان و طریقت های مختلف را در کنار این دین می بینیم ، در ابتدأ رهبران هریک از اینها به منظور ایجاد دین جدید قیام نکرده ، بلکه در پی اصلاح برآمده اند و کم کم اندیشه های ایشان باعث ایجاد دین جدید که آنهم بصورت قطع از هندوئیسم متاثر بوده ،  گردیده است .  مثل بودیزم ، جینیسم ، سکیزم و اخیرأ برهموسماج ، آریا سماج و تعدادی مکاتب فلسفی مثل سای بابا و.... که ما ان شاالله در این زمینه نیز مطالبی را به خوانندگان محترم ارایه خواهیم کرد.
هدف از یاد آوری موضوع فوق این  بود که هندوئیسم با توجه به هزاران سال سابقه و با توجه به اینکه بنیان گذار واحدی ندارد ،  اماپذیرش اصلاحات با عث گردیده تا فلسفه این دین نه تنها زنده بماند بلکه همواره در خط رشد قرار داشته و همیشه به عنوان یک دین زنده شناخته شود.
مثلا همینکه در مورد ازدواج خورد سالان گفتیم ، همین قانون با توجه به مشکلات عدیده اجتماعی که قرنها مردم با آن دست و گریبان بودند ،  در سال 1930 میلادی لغو آن تصویب  و حد نصاب سن ازدواج برای دختران 14 سال و برای پسران 18 سال تعیین گردید.
دهها مورد دیگر هم در این زمینه وجود دارد که اصلاح آنها  اکثرا با اندیشه های پدر معنوی هند (مهاتما گاندی ) صورت گرفته است .
درنتیجه : عصر ودایی برای زنان هند یک عصر طلایی بود که بعد ها این دوره بهم خورد و زندگی زنان در هند مخصوصا بعد از تقسیم بندی اجتماع هند به طبقات (کاست ) توأم گشت با بی عدالتی و هزاران گونه ستم .  اما با اصلاحاتی که ( بی انصافی نشود در عصر انگلیسها ) و بوسیله رهبر و پدر معنوی هند ( مهاتماگاندی) بوجود آمد ، اینک زنان هند از حقوق و حیثیت بالایی برخوردار هستند .
البته این تغییرات گرچه برویت اسناد و گزارشها ذکر گردیده ، اما روش تحقیق ایجاب می کند که در ارتباط این موضوع تحقیق و بررسی در محیط مربوطه صورت گرفته و با موضوعات تاریخی گذشته مقایسه گردد ، که امیدواریم این کار زمانی تحقق پذیرد.
منابع :
1 – قرایی داکتر فیاض ادیان هند –ص 143
2 – ویل دورانت  تاریخ تمدن  ج 1 ص 564
3 – همان  ج 1 ص 563
4- جان ناس ترجمه علی اصغرحکمت تاریخ جامع ادیان  ص 204


۱۳۹۴ اسفند ۲۲, شنبه

بحث های پیرامون موضوع استراتیژی



ضرورت طرح و تدوین استراتیژی 
 غلام علی صارم
باید بپذیریم که جهان دچار تفرقه، کشمکش و انارشی ( هرج و مرج) به مفهوم تعریف شده آن است ، و تاهنوز همه تئوری ها و مکاتب موجود نتوانسته اند که قواعد و اصول متحد الشکلی را ارائه بکنند که در آن نقش آفرینان کشور ها، در کار های مربوطه چه در سطح یک کشور و چه در سطح بین المللی در هر روز یا قرن ، قواعد مشخصی برای عمل کردن در پیش رو داشته باشند .
بنأ این کار به عهده آدم عاقل است که در همچو صحنهء که هرج مرج حاکم است ، ظلم و تجاوز به اوج خود رسیده ، اکسپانسیو نیسم expansionisme  یا توسعه و بسط اراضی چه از طریق فتوحات نظامی یا امور اقتصادی ، یا زور و فشار و با پوشش قرار دادن دموکراسی عملا به مشاهده میرسد، چه باید کرد؟ آیا به اصطلاح تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد جا بجا کنیم که با یک ضربه و یا یک حادثه همه از بین بروند ؟ یا راه اساسی تری را جستجو کنیم ؟
اینهم از نکات خیلی مهم است که باید فراموش نشود که استراتیژی برخلاف بازیهای یک نفره به گونه ء نیست که کشور ها بتوانند به تنهایی و بدون دخالت دیگران بازی کنند، کنشها و واکنشهای دشمن همواره باید مد نظر قرار گیرد و در مقابل آن عکس العمل مناسب نشان داده شود .
از تعاریفی که از استراتیژی به عمل آمده  چنین برداشت می شود که در مجموع استراتیژی علم و فن گزینش درست از منابع متنوع است .  واکنشهای که برای یک رهبر یا یک کشور صحیح به نظر  می رسد ممکن برای دیگران کاملا بی جا و بی مورد باشد .
و از طرفی با توجه به نظریات علما و دانشمندان و صاحب نظران در این بخش چنین استنباط می شود که: استراتیژی نمی تواند یک فرضیه و یا یک دکترین مجرد و جدا از سایر مسایل باشد بلکه استراتیژی در واقع یک طرز تفکر و روش اندیشیدن است که هدف آن تنظیم و تدوین و یا طبقه بندی کردن و سیستما تیزه کردن و بصورت «کود» در آوردن حرکات است که می بایستی بر حسب آن تقدمها و ترتیب و توالی ویژه ای انجام شود ، و بعد بایستی بر حسب آن ، توالی و ترتیب یا طریق و روش خاصی را که موثر ترین  آنهاست انتخاب نمود.
و به قول آقای «بوفر» : « میتوان ادعا نمود که برای هر موقعیت و مورد خاصی استراتیژی  ویژه ای می تواند در بعضی موارد و موقعیت های ویژه بهترین و موفقترین  و یا در سایر موارد بد ترین و نا موفقترین طریقه برنامه ریزی و استراتیژی جنگ به شمار آید و این واقعیت اساسی و غیر قابل انکار است . (1)
باید اذعان داشت که امروزه جنگ در تمام جبهه ها ادامه می یابد و مرزی بین جنگ سیاسی، جنگ اقتصادی ، جنگ دیپلماتیک یا جنگ نظامی نمی شناسد .
همانطوریکه در روش جنگ تغییرات فاحش بوجود آمده مثلأ زمانی جنگ کندن خندق ها و ساحتن بلنداژ ها با بوجی های ریگ معمول بود ، ولی امروز روی فلج کردن دشمن از راه های دیگر اقدام صورت می گیرد ، مثلأ بجای حمله روی مواضع با استحکام و صفوف دشمن، از طریق هوا روی خطوط لوجستیکی دشمن حمله صورت می گیرد که در این مورد یک نمونه جنگ عراق را با امریکا میتوان یاد آور شد که صدام حاکم وقت در مقابل دشمن خندق بزرگی حفر نمود و لوله های نفت را نیز بالای آن  عیار کرد و گفت اگر عساکر امریکا خواستند داخل عراق شوند با دریای آتش مواجه شان خواهم کرد.  اما امریکا بدون آنکه به آن مسیر توجهی نماید خطوطی که از طریق آن جبهات صدام اکمال می شد یا به اصطلا ح خطوط لوجستیکی ، آنها را مورد حمله قرار داده  و همه را نا بود و مراکز عملیاتی صدام را فلح نمود.
استراتیژی هم تنها موقعی میتواند با سایر فراگشت های عقلی و فکری در یک روند قرارگیرد که دیگر یک فعالیت و مطالعه رمزی و سری و درون گروهی و اختصاصی نباشد. تنها در چنین موقعی است که استراتیژی میتواند آنچه که باید همواره می بود ، باشد یعنی حساسیت های زمانی و مکانی کاملا رعایت شده باشد بقول آقای بوفر « استراتیژی یعنی منبع و مجموعه ای از آموزش ها و دانش ها که به تدریج و طی نسلها بوجود آمده ، نه آنکه یک فراگشت مستمر و مداوم بدون پایه و بی اساس از اندیشه های مجرد که رنگ و آب لحظات و مقاطع زمانی را داشته باشد. » (2)
و از طرفی باید متوجه بود که استراتیژی یک بازی جذاب ، آموزنده ، روشنگرانه و هیجان انگیز است ، که همه قادر اند در آن شرکت کنند ، غیر حرفه ای ها برا سرگرمی ، و حرفه ای ها ، در صورتیکه ماهر باشند، برای بهره برداری ، و از جمله بهره برداری به نفع ملت خود .  در این بازی فضای فراوانی برای نظریه پردازان ، عمل کنندگان، متخصصان ، و کارورزان عمومی وجود دارد.
آنچه در فوق مطالعه فرمودید سه مطلب به عقیده ما بیشتر جلب توجه می کند: اول اینکه ، استراتیژی بازی یکنفره نیست ، یعنی از یک کشور گرفته تا یک حزب و تشکیلات و حتی یک خانواده نمی تواند استراتیژیی داشته باشد که مخصوص بخودش بوده و با هیچ کسی ارتباط نداشته باشد، در طرح و تدوین استراتیژی ضرور است تا حساسیت های دیگران را بایددر نظرگرفت.  مثلأ در طرح استراتیژی خانواده نباید همسایه را متضرر ساخت و همینطور تا سطح جهانی.
ثانیأ استراتیژی زنگ و آب لحظات و مقاطع زمانی را در نظر داشته باشد. حساسیت های موجود در جامعه ، چه قبیلوی ، نژادی ، قومی ، مذهبی و... کاملأ رعایت و در نظر گرفته شود.
به عقیده ما همانطوریکه ژان ژاک رسو در قسمت قانون می گوید که : در قانون عرف ، عنعنات، کلتور ، عقاید ،رسوم و رواج مردم حتمأ در نظر گرفته شود ، قانون باید حتی متناسب با آب و هوای کشور باشد .
در قسمت استراتیژی هم ما این را تاکید داریم، زیرا تطبیق قانون در یک جامعه ، و بوجود آوردن یک جامعه قانونمند و جامعه ای بدور از ظلم ، ستم ، تجاوز و. .. و همراه با رفاه اقتصادی و اجتماعی یک هدف است و راه رسیدن به این هدف را استراتیژی فراهم می نماید ، پس بنا براین در تدوین استراتیژی جزئی ترین مسایل را که میتواند در تعیین سرنوشت جامعه دخیل باشد باید  رعایت نمود.
و ثالثأ بهره برداری به نفع ملت.
از استراتیژی باید به نفع ملت استفاده نمود ، استراتیژی که در سطح یک کشور طرح می گردد، این استراتیژی نمی تواند به قوم خاص ، حزب خاص، شهر خاص محدود باشد، مخصوصأ در افغانستان که از اقوام مختلف و مذاهب مختلف تشگیل گردیده است .  اینجا باید در طرح و تدوین استراتیژی بسیار باریکی ها رعایت گردد، مخصوصأ در شرایط کنونی که جمعی بخاطر حفظ قدرت نامشروع  خود میلیارد ها پول را برای ایجاد نفاق و تحریک عصبیت های قومی و منطقوی و لسانی مصرف می نمایند . گاهی دم از حریت و آزادی زده، گاهی اسلام ناب محمدی گفتن و گاهی صدای مظلومیت مردم را بلند کردن و گاهی پوستی برو کشیده و با قاتلین شهدای میلیونی این کشور در یک حلقه نشسته و اسمش را وحدت ملی گذاشتن اینها در مجموع به عقیده ما نه یک استراتیژی بلکه ذلتی بیش نیست ،  درجهت حفظ موقعیت سیاسی که در صورت برکنار شدن از محکمه خشم مردم می هراسند . کابوس وحشت ناک محاکمه و حلق آویز شدن هیچگاهی از فکر و خیال اینها دور نیست و همین است که طبق آن ضرب المثل اعراب که می گویند آدم غرق شده به هر گیاهی چنگ می زند، اینها نیز با دست پاچگی اینکار را می کنند که ما نمی توانیم اینچنین اعمال و حرکات زشت و قبیح را استراتیژِ ی  نام گذاری نماییم .
و همچنان جناج مقابل این حرکت که دولت حاکم است ، نیز همچون جناج مقابل خوددر تدوین استراتیژی این کشور حرکات ضعیف و ناشیانه دارد. به عنوان مثال تشکیل جلسات برای تدوین استراتیژی انکشاف ملی در سطح ولایات و توزیع پول به یکعدهروزانه و تجمع افرادی در این کار که اکثرأ بی سواد هستند که سطحی نگری و کم توجهی به افغانستان و مردم مظلوم آن را عملا به نمایش می گذارد. اما باید متوجه باشیم و یقین داشته باشیم کهوضع استراتیژی از خود اصول و قواعدی دارد  ، کار قریه دار ، میر آب و دوک قریه دار و آدمهای بی سواد نیست . که انشاالله در بحث بعدی مطالبی را در این قسمت خاطر نشان خواهیم کرد.


منابع:
1-مقدمه ای براستراتیژی –آندره بوفر- ص 13
2- همان                                    ص 14  
-------------------------------------------------------------