۱۳۹۶ آبان ۸, دوشنبه

مقدمه ای براتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان 4



قواعد عمده در طرح استراتیژی
غلام علی صارم 

 استراتیژی نباید مقید باشد ، و طراحی هر استراتیژی باید چنان باشد که نیازهای ویژه را برآورده سازد.
استراتیژی نمی تواند مقید به زمان و مکان باشد زیرا در بحث قبلی دیدیم  که یک استراتیژی برای یک زمان و مکان شاید بهترین و مفید ترین باشد، ولی در زمان و مکان دیگر ممکن است بدترین و ضرر آور ترین باشد، و از طرفی « بازیگری که فقط یک نوع بازی استراتیژی طرح زیزی می کند با خطر بزرگی روبرو می شود ، زیرا طرف مقابل به سادگی نقاط ضعف آن را کشف می کند و به دفع حمله می پردازد.  همواره طیفی از استراتیژی های مورد نیاز است که ضمن انعطاف پذیر بودن الزام آور نباشند،  و چنان طراحی شده باشند که بتوان از آنها در وضعیت های غیر قابل پیش بینی بهره برداری  نمود.
طراحی در حالت تردید و دو دلی ، آن اندازه که به نظر می آید خطر ناک نیست ، زیرا در هر صورت در امور نظامی و سایر امور انسانی ، نظم و ترتیبی وجود دارد ، لیکن آنچه بزرگترین خطاست ، طرح ریزی کردن با اعتماد بیش از اندازه است . (1)
واقعا انعطاف پذیری در یک استراتیژی از ضروریات است ،  زیرا در صورت عدم انعطاف پذیری ممکن است علاوه بر اینکه دشمن به آن دسترسی پیدا کرده و نفاط ضعف آنرا تشخیص داده  و عمل  می نماید ، با تغییر موقعیت ها و شرایط زمانی و مکانی تغییر اوضاع جغرافیایی چگونه میتوانند در استراتیژی تغییرات بوجود بیاورند. ( البته در یحث های بعدی خواهیم دید که جغرافیا چگونه بر استراتیژی تاثیر دارد.)
آنهائیکه به حرکات خود یک دنده فکر می کنند و معتقد به انعطاف پذیری نمی باشند از دوحالت خارج نیستند ، یا انسانهای لجوج ، متکبر ، خود خواه و از خود راضی هستند، و یا اینکه آدم های استخدام شده هستند ، هر قسمیکه  ارباب  کوک کرد همانگونه میخوانند و یا طبق آن ضرب المثل معروف ( ملامنم برادرم میخواهد) .
یکی دیگر از قواعدی که برای طر ح استراتیژی در یک کشور ضرو ر و مهم است، موضوع هم نظری  ووحدت ملی در یک شکور است ، که آنهم میسر نخواهد شد مگر با تفاهم، زیرا ثبات ، امنیت ، استقلال و آزادی و حکومت مقتدر در یک کشور بستگی به تفاهم و هم نظری مردم آن کشور دارد،  در کشور ی که تفاهم و تحمل همدیگر وجود نداشته باشد در آن نه حکومت مقتدر می تواند بوجود آید و نه امنیت و ثبات .
نمونه بارز ، سرزمین مظلوم ما افغانستان است که از سالها به اینطرف  با از بین رفتن تفاهم از میان اقشار مردم هرروز به بهانه ای و تحت عناوین مختلف جنگ و مصیبت دامنگیر این کشور شده است .
گرچه در هنگامه حکومت کمونیست ها و حمله نظامی شوروی آنروز نیز در افغانستان این تنش ها و تعارضات به شکل جدی وجود داشت ، بعنوان نمونه از زقابت های شدید میان گروه های مسلمان و مجاهد در نقاط مختلف کشور می توان یاد کرد ، ولی بعد از سال 1371 همزمان با از بین رفتن کمونیستها ، این رقابت ها و روحیه ضد تفاهم به او ج خود رسید،  تا آنجا که مردم افغانستان علی الرغم چهارده سال رنج و زحمت برای نجات میهن خود و شکست دادن دشمن چون روسها ، سالهای طولانی دیگر را در آتش جنگ و نفاق سوختند.  و الان هم می سوزند...! و پیروزیی که بدست آورده بودند به یک پیروزی پیریک تبدیل شد،  یعنی پیروزیی  که ضررش از فایده اش زیاد تر گردید.
در کل ریشه این بدبختی ها بر می گردد به عدم تفاهم بین دسته ها ، گروه ها و اقوام مختلف این کشور که علت آنرا میتوان این چنین بیان کرد:
عقب ماندگی سیاسی :
عقب ماندگی سیاسی هم بر می گردد به جامعه و رهبران کشور .

الف: جامعه:
طبیعی است در کشوری که درو دیوار مدرسه و مکتب را خراب کنند، از کتاب ، میز و چوکی مکتب و چوب پوشش آن به عنوان هیزم سوخت استفاده نمایند، حاصل این کار از بین رفتن سواد و دانش است  و در جائیکه سواد و دانش وجود نداشت معلوم است که قدرت تحلیل مسائل سیاسی هم وجود ندارد ، اما اینقدر هست که این عقب ماندگی سیاسی که به جامعه بر می گردد برای کشور و استقلال آن آنقدر خطر ساز نیست زیرا همین مردم بودند که در مواقعی که دشمن از خارج مرزها به قصد اشغال و تصرف به این کشور حمله نموده ، بسیج گردیده و به عنوان یک وجیبه شرعی بدفاع برخاستند . اما در ساختار سیاسی کشور و در اقتصاد و سیاست و رهبری کشور هیچگاه دخالتی نداشته اند.
ب: رهبران :
عقب ماندگی سیاسی رهبران برای کشور خطر ساز است ، زیرا اینها منابع قدرت و اقتصاد را در اختیار داشته و به محافل  خارجی وصل هستند.
کشور های که در خارج از حیطه ء قدرت خود پروژه های را با عناوین مختلف راه اندازی نموده و به اصطلاح کمک های را انجام میدهند طبیعی است که در قبال آن اهدافی را برای خود در نظر دارند و کسانی را طرف معامله انتخاب می کنند که قدرت اجرائی را در دست داشته باشند نه مردم عادی کشور را، و اینها هستند که در واقع زمینه مداخلات خارجی را مساعد می نمایند .
عقب ماندگی سیاسی رهبران باعث می شود که کشور در معرض تجاوز دشمن قرارگرفته و منابع اقتصادی ، سیاست و... کشور تحت سلطه بیگانگان قرار بگیرد و این خطر سالهاست که افغانستان را تهدید نموده و می نماید .
اینهم نهایت درد آور است که یک کشور با اهدای شهدای ملیونی مجددأ گرفتار و اسیر گردد . و این برمیگردد به ضعف و بی کفایتی و بی غیرتی کسانی که شال رهبری بسر بسته اند.
اما سوء تفاهم نشود که مردم در همه حال مسئولیت خود را انجام دادند و این رهبران بی کفایت و بی عرضه بودند که در میدان سیاست نه تنها مغلوب نشدند  بلکه برای حفظ قدرت زوال پذیر خود و برای اینکه مردم ایشان را به مجاکمه نکشانند دست به معاملاتی زدند که واقعأ جای تاسف است .
 اینجاست که ما در طرح  و تدوین استراتیژی آگاهی مردم را نسبت به سرنوشت شان لازم و ضروری میدانیم تا دیگر استفاده جویان معامله گر نتوانند مقدرات ایشان را ببازی گرفته و به سرنوشت یک کشور خیانت نمایند.
و این آگاهی هم زمانی بالا خواهد رفت که حکومتی که در رأس قرار می گیرد ، با انکشاف مراکز آموزشی زمینه بلند رفتن سطح آگاهی را برای زن و مرد کشور مهیا بسازند.
مطبوعات و رسانه های صوتی و تصویری جدأ مراقبت گردیده و برنامه های آن بیشتر در جهت رسانیدن آگاهی بمردم باشد.
متاسفانه اکثر تلویزیون ها و رادیو های که امروز در افغانستان فعالیت می کنند ، بجای رسانیدن آگاهی به مردم و بجای اینکه مردم را به طریقه های رشد و دنیای دموکراسی انسانی آشنا بسازند، اقدام به نشر و پخش برنامه های می کنند که واقعأ عده ای از هموطنان ما را نه تنها با دموکراسی ، حتی با رادیو و تلویزیون مخالف ساخته اند،  امروز واقعا نا آگاهانه علیه نظام دموکراسی کاری صورت می گیرد که توسط کمونیست های این کشور علیه کمونیسم صورت گرفت  که در نتیجه کمونیسم در سطح دنیا به افتضاح کشانیده شد.
نتیجتأ بعرض می رسانیم که طرح و تدوین استراتیژی یک ضرورت جدی است برای هر جامعه و کشور ، اما قبل از آن آگاه ساختن مردم به سرنوشت شان ضرورت مهم تر، که اینهم در واقع خود یک استراتیژی است برای بوجود آوردن استراتیِ کلی یا استراتیژی اصلی یک مملکت .
منابع:
1-استراتیژی بزرگ – جان ام کالینز ص 65


۱۳۹۶ مهر ۲۴, دوشنبه

مقدمه براتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان 3



ضرورت طرح و تدوین استراتیژی
غلام علی صارم

باید بپذیریم که جهان دچار تفرقه، کشمکش و انارشی ( هرج و مرج) به مفهوم تعریف شده آن است ، و تاهنوز همه تئوری ها و مکاتب موجود نتوانسته اند که قواعد و اصول متحد الشکلی را ارائه بکنند که در آن نقش آفرینان کشور ها، در کار های مربوطه چه در سطح یک کشور و چه در سطح بین المللی در هر روز یا قرن ، قواعد مشخصی برای عمل کردن در پیش رو داشته باشند .
بنأ این کار به عهده آدم عاقل است که در همچو صحنهء که هرج مرج حاکم است ، ظلم و تجاوز به اوج خود رسیده ، اکسپانسیو نیسم expansionisme  یا توسعه و بسط اراضی چه از طریق فتوحات نظامی یا امور اقتصادی ، یا زور و فشار و با پوشش قرار دادن دموکراسی عملا به مشاهده میرسد، چه باید کرد؟ آیا به اصطلاح تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد جا بجا کنیم که با یک ضربه و یا یک حادثه همه از بین بروند ؟ یا راه اساسی تری را جستجو کنیم ؟
اینهم از نکات خیلی مهم است که باید فراموش نشود که استراتیژی برخلاف بازیهای یک نفره به گونه ء نیست که کشور ها بتوانند به تنهایی و بدون دخالت دیگران بازی کنند، کنشها و واکنشهای دشمن همواره باید مد نظر قرار گیرد و در مقابل آن عکس العمل مناسب نشان داده شود .
از تعاریفی که قبلأ صورت گرفت چنین برداشت می شود که در مجموع استراتیژی علم و فن گزینش درست از منابع متنوع است .  واکنشهای که برای یک رهبر یا یک کشور صحیح به نظر  می رسد ممکن برای دیگران کاملا بی جا و بی مورد باشد .
و از طرفی با توجه به نظریات علما و دانشمندان و صاحب نظران در این بخش چنین استنباط می شود که: استراتیژی نمی تواند یک فرضیه و یا یک دکترین مجرد و جدا از سایر مسایل باشد بلکه استراتیژی در واقع یک طرز تفکر و روش اندیشیدن است که هدف آن تنظیم و تدوین و یا طبقه بندی کردن و سیستما تیزه کردن و بصورت «کود» در آوردن حرکات است که می بایستی بر حسب آن تقدمها و ترتیب و توالی ویژه ای انجام شود ، و بعد بایستی بر حسب آن ، توالی و ترتیب یا طریق و روش خاصی را که موثر ترین  آنهاست انتخاب نمود.
و به قول آقای «بوفر» : « میتوان ادعا نمود که برای هر موقعیت و مورد خاصی استراتیژی  ویژه ای می تواند در بعضی موارد و موقعیت های ویژه بهترین و موفقترین  و یا در سایر موارد بد ترین و نا موفقترین طریقه برنامه ریزی و استراتیژی جنگ به شمار آید و این واقعیت اساسی و غیر قابل انکار است . (1)
باید اذعان داشت که امروزه جنگ در تمام جبهه ها ادامه می یابد و مرزی بین جنگ سیاسی، جنگ اقتصادی ، جنگ دیپلماتیک یا جنگ نظامی نمی شناسد .
همانطوریکه در روش جنگ تغییرات فاحش بوجود آمده مثلأ زمانی جنگ کندن خندق ها و ساحتن بلنداژ ها با بوجی های ریگ معمول بود ، ولی امروز روی فلج کردن دشمن از راه های دیگر اقدام صورت می گیرد ، مثلأ بجای حمله روی مواضع با استحکام و صفوف دشمن، از طریق هوا روی خطوط لوجستیکی دشمن حمله صورت می گیرد که در این مورد یک نمونه جنگ عراق را با امریکا میتوان یاد آور شد که صدام حاکم وقت در مقابل دشمن خندق بزرگی حفر نمود و لوله های نفت را نیز بالای آن  عیار کرد و گفت اگر عساکر امریکا خواستند داخل عراق شوند با دریای آتش مواجه شان خواهم کرد.  اما امریکا بدون آنکه به آن مسیر توجهی نماید خطوطی که از طریق آن جبهات صدام اکمال می شد یا به اصطلا ح خطوط لوجستیکی ، آنها را مورد حمله قرار داده  و همه را نا بود و مراکز عملیاتی صدام را فلح نمود.
استراتیژی هم تنها موقعی میتواند با سایر فراگشت های عقلی و فکری در یک روند قرارگیرد که دیگر یک فعالیت و مطالعه رمزی و سری و درون گروهی و اختصاصی نباشد. تنها در چنین موقعی است که استراتیژی میتواند آنچه که باید همواره می بود ، باشد یعنی حساسیت های زمانی و مکانی کاملا رعایت شده باشد بقول آقای بوفر « استراتیژی یعنی منبع و مجموعه ای از آموزش ها و دانش ها که به تدریج و طی نسلها بوجود آمده ، نه آنکه یک فراگشت مستمر و مداوم بدون پایه و بی اساس از اندیشه های مجرد که رنگ و آب لحظات و مقاطع زمانی را داشته باشد. » (2)
و از طرفی باید متوجه بود که استراتیژی یک بازی جذاب ، آموزنده ، روشنگرانه و هیجان انگیز است ، که همه قادر اند در آن شرکت کنند ، غیر حرفه ای ها برا سرگرمی ، و حرفه ای ها ، در صورتیکه ماهر باشند، برای بهره برداری ، و از جمله بهره برداری به نفع ملت خود .  در این بازی فضای فراوانی برای نظریه پردازان ، عمل کنندگان، متخصصان ، و کارورزان عمومی وجود دارد.
آنچه در فوق مطالعه فرمودید سه مطلب به عقیده ما بیشتر جلب توجه می کند: اول اینکه ، استراتیژی بازی یکنفره نیست ، یعنی از یک کشور گرفته تا یک حزب و تشکیلات و حتی یک خانواده نمی تواند استراتیژیی داشته باشد که مخصوص بخودش بوده و با هیچ کسی ارتباط نداشته باشد، در طرح و تدوین استراتیژی ضرور است تا حساسیت های دیگران را بایددر نظرگرفت.  مثلأ در طرح استراتیژی خانواده نباید همسایه را متضرر ساخت و همینطور تا سطح جهانی.
ثانیأ استراتیژی زنگ و آب لحظات و مقاطع زمانی را در نظر داشته باشد. حساسیت های موجود در جامعه ، چه قبیلوی ، نژادی ، قومی ، مذهبی و... کاملأ رعایت و در نظر گرفته شود.
به عقیده ما همانطوریکه ژان ژاک رسو در قسمت قانون می گوید که : در قانون عرف ، عنعنات، کلتور ، عقاید ،رسوم و رواج مردم حتمأ در نظر گرفته شود ، قانون باید حتی متناسب با آب و هوای کشور باشد .
در قسمت استراتیژی هم ما این را تاکید داریم، زیرا تطبیق قانون در یک جامعه ، و بوجود آوردن یک جامعه قانونمند و جامعه ای بدور از ظلم ، ستم ، تجاوز و. .. و همراه با رفاه اقتصادی و اجتماعی یک هدف است و راه رسیدن به این هدف را استراتیژی فراهم می نماید ، پس بنا براین در تدوین استراتیژی جزئی ترین مسایل را که میتواند در تعیین سرنوشت جامعه دخیل باشد باید  رعایت نمود.
و ثالثأ بهره برداری به نفع ملت.
از استراتیژی باید به نفع ملت استفاده نمود ، استراتیژی که در سطح یک کشور طرح می گردد، این استراتیژی نمی تواند به قوم خاص ، حزب خاص، شهر خاص محدود باشد، مخصوصأ در افغانستان که از اقوام مختلف و مذاهب مختلف تشگیل گردیده است .  اینجا باید در طرح و تدوین استراتیژی بسیار باریکی ها رعایت گردد، مخصوصأ در شرایط کنونی که جمعی بخاطر حفظ قدرت نامشروع  خود میلیارد ها پول را برای ایجاد نفاق و تحریک عصبیت های قومی و منطقوی و لسانی مصرف می نمایند . گاهی دم از حریت و آزادی زده، گاهی اسلام ناب محمدی گفتن و گاهی صدای مظلومیت مردم را بلند کردن و گاهی پوستی برو کشیده و با قاتلین شهدای میلیونی این کشور در یک حلقه نشسته و اسمش را وحدت ملی گذاشتن اینها در مجموع به عقیده ما نه یک استراتیژی بلکه ذلتی بیش نیست ،  درجهت حفظ موقعیت سیاسی که در صورت برکنار شدن از محکمه خشم مردم می هراسند . کابوس وحشت ناک محاکمه و حلق آویز شدن هیچگاهی از فکر و خیال اینها دور نیست و همین است که طبق آن ضرب المثل اعراب که می گویند آدم غرق شده به هر گیاهی چنگ می زند، اینها نیز با دست پاچگی اینکار را می کنند که ما نمی توانیم اینچنین اعمال و حرکات زشت و قبیح را استراتیژِ ی  نام گذاری نماییم .
و همچنان جناج مقابل این حرکت که دولت حاکم است ، نیز همچون جناج مقابل خوددر تدوین استراتیژی این کشور حرکات ضعیف و ناشیانه دارد. به عنوان مثال تشکیل جلسات برای تدوین استراتیژی انکشاف ملی در سطح ولایات و توزیع پول به یکعدهروزانه و تجمع افرادی در این کار که اکثرأ بی سواد هستند که سطحی نگری و کم توجهی به افغانستان و مردم مظلوم آن را عملا به نمایش می گذارد. اما باید متوجه باشیم و یقین داشته باشیم کهوضع استراتیژی از خود اصول و قواعدی دارد  ، کار قریه دار ، میر آب و دوک قریه دار و آدمهای بی سواد نیست . که انشاالله در بحث بعدی مطالبی را در این قسمت خاطر نشان خواهیم کرد.


منابع:
1-مقدمه ای براستراتیژی –آندره بوفر- ص 13
2- همان                                    ص 14   


۱۳۹۶ مهر ۲۰, پنجشنبه

مقدمه ای براتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان «2»



طرح استراتیژی آسان نیست 
غلام علی صارم 

«لیدل هارت» استراتیژیست معروف دنیا می گوید:  در تاریخ معاصر کسی کتابی در مقوله استراتیژی تالیف  نکرده است که به اندازه جنرال آندره بوفر در این زمینه از تجربیات علمی برخوردار باشد . او این مطلب را در پیشگفتار کتاب « مقدمه ای بر استراتیژی » نوشته جنرال آندره بوفر نوشته است . و آقای بوفر در مقدمه این کتاب خود می گوید: هرکس که امروز ( 1963) دست اندر کار تهیه و تالیف کتابی در زمینه استراتیژی باشد، می باید تا حد تهور و بی باک ، جسور و گستاخ بوده باشد .  زیرا امروز کسی درزمینه استراتیژی به نبوغ اعتقاد ندارد.
استراتیژیستهای بزرگ در نتیجه ء مصیبت ها و اثرات مرگبار و دهشتناک دوجنگ جهانی و جبر و فشار حوادث روزانه از صحنه اندیشه های این مقوله زدوده شده اند، آنها با سادگی بی تکلف و خام  یک تمدن کهنه که در فراگشت فساد و تلاشی است همچون تصاویر پر نقش و نگار و رنگ های درخشان که رفته رفته در حال زوالند ، از صحنه خاطره ها محو می گردند.
گرچه ما به آن حدی که آقای بوفر برای یک استراتیژیست می گویند نیستیم و همین مطلب فوق را هم دقیقأ میدانیم ، و از قدیم خود نیز ضرب المثل معروفی داریم که می گویند« راست گفتی از قریه بیرونت می کنند» و اینرا نیز میدانیم که بحث روی مسئله استراتیژی در افغانستان مخصوصأ در این عصر که سی و هفت کشور دنیا دراین جا با تیرو تفنگ و تعداد دیگری با پول و یا  افراد غیر مسلح ، دنبال منافع خود سرگردان هستند، کاریست بس دشوار . 
آقای بوفر می گویند: نویسنده استراتیژی گستاخ ، بی باک و حسور باشد.  اما اوضاع افغانستاذن قسمی است که نویسنده استراتیژی قبل از طرح استراتیژی باید وصیت نامه خود را بنویسد.
ولی ما نه عالم علوم سیاسی هستیم و نه یک استراتیژیست ، اما هدف و آرزویی را در دل می پرورانیم که همانا اصلاحات در کشور است و دراین راستا مسایل زیادی را تاهنوز گفتیم و باز هم خواهیم گفت.
مجله اعتصام  موضع اصلی و اساسی اش  اصلاحات است و مطالبش کاملأ در راستای اصلاحات می باشد، کتابی تحت عنوان «اصلاحات ضرورتی برای افغانستان » با همین قلم برشته تحریر درآمده ، چاپ و بدسترس دوستان قرار گرفته است . و اینک این بحث را که روی مسئله استراتیژی آغاز نموده ایم  با همان هدف( اصلاحات) است که قبل از همه همان جمله همیشگی را تکرار می کنیم که ما موضوعاتی را که تحت هرعنوانی در راستای اصلاحات ارائه نمودیم و می نماییم آنراصددرصد کامل و خالی از عیب و نقص نمی دانیم بلکه می گوییم که: قابل بحث است .
قبل از بحث روی استراتیژی لازم میدانیم که ابتداء این کلمه را از لحاظ لغوی تفسیر و بعدأ معاریفی که از آن به عمل آمده ذکر نماییم و باشناخت دقیق این کلمه جنجالی ، موضوعاتی که در افغانستان ما نیاز مندش هستیم به بحث روی آنها بپردازیم.
ریشه لغوی :
ریشه لغوی استراتیژی به کلمه استراتژوسstrategus یا strategos یونانی بر می گردد . استراتیژوس که در جمع به صورت strategi یا strategio  در می آید ، در واقع لقب رهبران ارتش باستان و بخصوص رهبران ارتش باستان آتنی بود. این لقب استراتژوس در زمان حکومت کلیسن در سال 508 یا 507 ق م متداول شد. کلیسن پس از اینکه حکومت الگارشی تحت حمایت اسپارت ها را بارهبری انقلابی مردم از بین برد ، اقدام به تشکیل ساختار سیاسی اجتماعی نوینی نمود.  وی ده بخش قبیله ای را به عنوان واحد های فرعی دهگانه یک استراتژوس ( سردار، جنرال، فرمانده، رهبر) انتخابی قرارداشت . این ده فرمانده نظامی اعضای شورای جنگ آتنی ها را تشکیل میدادند . این شورای جنگ و اعضای آن بر سیاست های غیر نظامی نیز نظارت داشتند.  اگر چه واژه strategos مشتق شده از استراتوسstratos  یعنی ارتش است.
پیدایش واژه استراتژوس strategos  همزمان با افزایش میزان اهمیت و پیچیدگی بیشتر تصمیم گیری های نظامی بود ، جنگیدن به نقطه عطفی رسیده بود، زیرا طرفین جنگ دیگر قادر نبودند که صرفأ به فداکاری ها و از خود گذشتگی های فردی جنگجویان شان برای دستیابی به پیروزی متکی باشند، بلکه مجبور بودند که فعالیت های جنگی واحد های بیشماری متشکل از سپاهیان خود را هماهنگ کنند.  در ضمن با اهمیت تر شدن نیرو های دریایی در این دوران بر تعداد متغیر های که باید یک فرمانده نظامی در طرح ریزی عملیات جنگی در نظر بگیرد ، افزود. در نتیجه چگونگی هماهنگی و آمیختگی یگان های مختلف در نیرو های نظامی از حیاتی ترین مسایل تصمیم گیری بر فرماندهان موفق به شما آورده شد. (1)
این بود ریشه لغوی کلمه استراتیژی و اینک می پردازیم به تعاریفی که از این کلمه به عمل آمده است، و قبل از آن جمله ای را به عرض می رسانیم که : قبلأ از این کلمه صرف در بعد نظامی استفاده بعمل می آمد و هرجا کلمه استراتیژی به چشم میخورد ، موضوع آرایش نظامی ، طرح نقشه های عملیات جنگی  ، پیشروی و عقب نشینی ، به شکست وادار کردن ، به اسارت گرفتن و کارهای دیگری که در حالات جنگ پیش می آید در ذهن انسان تداعی می کرد. ولی امروز این کلمه مربوط و منوط به بخش های نظامی نبوده و از این محدودیت خارج گردیده است ، و قلمرو کاری و کاربرد آن نهایت وسیع شده .  ما روزانه بارها کلماتی چون استراتیژی فرهنگی ، استراتیژی اقتصادی ، استراتیژی سیاسی ، استراتیژی تعلیم و تربیه و... را می شنویم ، و در این نوشته هم هدف ما از بررسی استراتیژی همچنان بصورت عام است نه صرف استراتیژی نظامی .
تعاریف:
امروز تعریف های صرفا نظامی عملا از استراتیژی وجود ندارد ، زیرا این تعریف ها قادر به القای خصوصیات و یا وسعت قلمرو موضوعی که طیف وسیعی از جنگ تا صلح را می پوشاند نبوده ، بویژه که استراتیژی همان قدر با دولتمردی سرو کاردارد که با نظامیگری .  با وجود استراتیژی بیشتر در باره صلح است تاجنگ.
این حقیقت مقبولیت تمام دارد که اگر صلح شکست خورد باید مسئله بقا در جنگ بطور جدی مورد تعمق قرار گیرد.
جان گارنتjohn garnett   می گوید« امروز بجز صلح راه دیگری باقی نمانده است و همانطوریکه لیدل هارت گفته است ، توسعه سلاح های هسته ای نه تنها مقاهیم و تعریف های قدیمی از استراتیژی را منسوخ کرده ، بلکه آنها را بصورتبی معنی در آورده است . جنگ با آرمان پیروزی و به عنوان یک هدف با جنون و حماقت برابر است .
با توجه به قدرت سلااح های جدید ، عمده ترین وظیفه دکترین های استراتیژی نه بر پایی جنگ بلکه خلق راه های است که نتایج مصیبت بار کمتری از یک همه سوزی ناشی از جنگ با سلاحهای گرما هسته ای داشته باش. (2)
همچنان دانشمند دیگری بنام «برنارد ام باروچ» در سخنرانی خود در چهار دهم ژوئن 1946 در سازمان ملل گفت:  وقت آن رسیده است که بین مردگان و زندگان یکی را انتخاب کنیم ، این وظیفهء ماست.  در پس پرده دوران جدید هسته ای امیدی است که اگر از زوایای ایمان با آن برخورد کنیم ، رستگار می شویم . اگر در این راه ناکام شویم ، انسانیت را محکوم کرده ایم تا برده وحشت باشد،  بیایید خود را فریب ندهیم ، یا صلح جهانی را نتخاب کنیم و یا نا بودی جهان را. (3)
و آقای کسینجر هم می گوید که استراتیژی اسلوب بقای جامعه است. و همینطور اگر نظریات علما و دانشمندان علوم سیاسی و استراتیژیست های بعد از سال های 1946 را به مطالعه بگیریم تقریبأ بلا استثناء به صلح تاکید داشته وقدرت های که متکی به زور و سلاح های مخرب باشند آنها را قدرت های وحشی می خوانند.
و بالاخره این مطلب بدست می آید  که استراتیژی یک رشته مستقل علمی نیست و این را هم نمی توان انکار کرد که موضوعی است که تمرکز اصلی آن برنقش قدرت نظامی است، ولی حدو مرز مشخصی ندارد، و ایده ها و مفاهیمی که استراتیژیستها بکار برده و بسط داده اند از سایر شاخه های دانش بشری چون هنر ، و علوم اجتماعی به عاریت گرفته شده است .
شاید ذکر این نکته مهم باشد که هرمان کان herman kahn در اصل فیزیکدان ،
توماس شلینگthomas shlling   اقتصاد دان ،
البرت ولستیتر albert wohlstetter  ریاضی دان و هنری کسینجر مورخ بوده است .
تعریف های که تا به حال از استراتیژی ارائه شده است، همگی  بر این نکته تاکید دارند که اساسأ استراتیژی در باره «وسایل» است تا «اهداف»  فرض بر این بوده است که تعیین اهداف سیاسی وظیفه اصلی سیاستمداران است و توجه طراحان استراتیژیک تنها به این معطوف است که چگونه میتوان به نحو موثری از منابع نظامی مشخص برای تحصیل آن اهداف سیاسی استفاده کرد.
عقیده براین بوده است که وظیفه آنها تطبیق قدرت نظامی با منافع ملی است ، ولی تشخیص اینکه در وضعیت خاص منافع ملی کدام است ، از حوزه اختیار آنها خارج می باشد امروز تبعیت استراتیژی از سیاست که در این تجزیه و تحلیل نیز رعایت شده ، مورد قبول همگان است ، اگر جنگ قراراست یک عمل اساسی باشد ، نه یک خشونت بی هدف ، پس باید سیاستمداران آنرا کنترول کنند، توصیه معروف «کلاوزوسویتس » که در جنگ ها می بایست ادامه ارتباط سیاسی ولی با وسایل دیگر تلقی شود ، در واقع معروفترین گفته حکمت آمیز در استراتیژی است.
بالاخره به این نتیجه می رسیم که هر تعریف رضایت بخش از استراتیژی می بایست کار برد تفکرات استراتیژیک در زمان صلح را مد نظر داشته باشد و جای مناسب استفاده از قوای قهریه را در عرصه کلی سیاست گذاری خارجی مشخص کند. « رابردآزگود» می گوید که « در حال حاضر باید استراتیژی نظامی را به عنوان یک طرح کلی برای استفاده از ظرفیت قهر مسلحانه و در ارتباط با ابزار اقتصادی ، دیپلماتیک وروانی قدرت تعریف کرد که به بهترین نحو ممکن سیاست خارجی را با وسایل آشکار ، پنهان و ضمنی حمایت می کند.
آندره بوفر نیز از احتیاج غرب به تعبیه استراتیژی کلی که ابزار سیاسی ، اقتصادی و نظامی سیاست را ترکیب و هماهنگ می کند، سخن می گوید بهر حال در ذیل تعاریفی که از استراتیژی شده بعضی از آنها را به شما نقل می کنیم :
-استراتیژِ روش بقای یک جامعه است .
- استراتیژی عبارت است از تدابیری که جامعه برای بسیج و کاربرد کلیه منابع موجود و یا قابل حصول به منظور حفظ و تعمیم ارزشهای متعلق به خود اتخاذ می کند. (4)
- استراتیژی برنامه فراگیر و عمومی است که یک موسسه یا دولت قصد دارد توسط آنها در یک محیط پویا به هدفهای بلند مدت خود دست پیدا کند.
- استراتیژی عبارت است از برنامه جامع ، واحد و کاملی که بر مبنای آن نیل به اهداف اساسی سازمان تضمین می شود.
- استراتیژِی نقشه عملیاتی که برای دستیابی به یک نتیجه نهایی طراحی شده است : نیتی خاص که تدابیری برای آجرای آن اندیشیده اند.(5)
- استراتیژی یک دکترین مجرد بعریف شده نیست ، استراتیژی شیوه تفکری است که هدف آن دسته بندی کردن و نظم بخشیدن به وقایع بر حسب اولویتها و سپس انتخاب موثر ترین راه کار ها است . برای هروضعیتی استراتیژی خاص که منطبق با آن وضعیت است  وجود خواهد داشت .
هراستراتیژی ممکن است برای یک وضعیت ویژه عملی ترین و بهترین باشد و برای سائر وضعیت ها بد ترین .(6)
و به این ترتیب تعاریفی که از استراتیژی به عمل آمده بحدی زیاد است که اگر بخواهیم همه را متذکر شویم برای خوانندگان ملال آور خواهد بود. پس بنا بر این ذکر این جمله که L صحنه اصلی نبرد در مغز انسانهاست و برای هرکشوری واجب است که قبل از دشمن به قله تفکر و تعقل صعود کند) این بحث را خاتمه بخشیده و بحث بعدی را در ارتباط اینکه طرح استراتیژی یک ضرورت است پی می گیریم.
منابع:
1-استراتیژی و روشهای برنامه ریزی استراتیژیک –سعیده لطفیان دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی ص2 تهران 1376
2- استراتیژی معاصر –جان بلیس-کن لوث- جان گارنت- فیل ویلیامز ترجمه هوشمند میر فخرایی تهران 1369ص5
3- استراتیژی بزرگ – جام ام کالذیز ترجمه کورش تهران 1370 ص161
4- استراتیژی و تحولات ژئوپلتیک ناصر ثقفی عامری
5- استراتیژی نظامی اثر دریا دار ارجی سی وایلی چاپ تهران 1370
6- مقدمه  براستراتیژی اثر جنرال آندری بوفر  ترجمه مسعود کشاورز تهران 1369


۱۳۹۶ مهر ۱۹, چهارشنبه

مقدمه ای براتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان



مقدمه ای براتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان
غلام علی صارم 
نوت: آنچه در ذیل مطالعه می نمایید از یک کتاب 120 صفحه ای است که سال 1386 بچاپ رسیده بود که اینک یکبار دیگر طبق هدایت دوستان آنرا در چند قسمت در این وبلاک مطالعه خواهید فرمود.

مقدمه : 
با توجه به اینکه افغانستان از سال 1380 به اینطرف ظاهرأ مورد لطف و حمایت جامعه جهانی قرار گرفته و در تمام ساحات اقتصادی ، نظامی ، سیاسی ، فرهنگی و... این کشور را کمک می کنند و از سی وهفت کشور دنیا تعدادی از افراد نظامی با آلات و ادوات مدرن جنگی  در این کشور به منظور تامین امنیت و باشعار جنگ با تروریسم و هراس افگنی وارد گردیده اند .  با وجود این همه متاسفانه می بینیم که هرروز بی امنیتی در این کشور افزایش پیدا می کند، اختطاف ، ترور ، عملیات های انتحاری و حمله به مراکز دولتی روز بروز گسترش پیدا نموده و بعضا مراکز دولتی هم به نفع آنها سقوط می نماید ، مخصوصا در مناطق جنوب کشور .
طالبان سال 1380 شکست خورده و کلیه مراکز نظامی خود را از دست دادند ، اما امروز ( بعد از شش سال )*دو باره باهمان قدرت ظاهر گردیده و حملات شان حتی در کابل که مرکز افغانستان است گسترش پیدا نموده است،  و دولت هم باوجودیکه دنیا حمایتش می کند با تبادله اسرا و گروگان های که آنها گرفته بودند در واقع آنها را عملا به رسمیت شناختند،  هرروز به تعداد نظامیان شان افزوده میشود . وضع اقتصادی کشور ، وضع امنیتی ، بالا رفتن میزان بیکاری و صد ها و هزار ها مشکل دیگر ...
اگر بخواهیم علت این نابسامانی ها را بررسی کنیم،  عوامل زیادی به مشاهده می رسند که هرکدام به نوبه خود در این قضایا دخیل بوده و به رشد و افزایش ناامنی ها و بی نظمی های موجود کمک نموده است.
به عقیده ما سه مورد بیشتر از همه در رشد این نابسامانی ها نقش دارند که میتوان آنها را اگر مجموع عوامل ندانست  اما به عنوان محور های اصلی بی نظمی ها میتوان یاد نمود .
1-ضعف در مدیریت :
اگر ضعف های مدیریتی را بررسی نموده با شاهد مثال به عرض برسانیم ، همان ضرب المثل معروف «مثنوی و هفتاد من کاغذ» خواهد شد.
اداره و مدیریت در این کشور به حدی ضعیف است که هر گونه مسایل و پیشامد در کشور های همسایه ، مستقیما بر اوضاع سیاسی و اقتصادی ما تاثیر دارد.
یکی از مواردی که بیشتر ضعف درمدیریت را به نمایش می گذارد ، موضوع وارد نمودن برق از کشور ازبکستان است که در این پروسه حدود دوصد میلیون دالر آنهم از پول بانک جهانی مصرف گردیده و برق هم از آغاز این پروژه ، بعد از سه سال به کابل می رسد ، در حالیکه اگر این پول به منابع آبی و ذغال سنگ کسور سرمایه گذاری می شد و مردم بعد از پنج سال هم اگر صاحب برق می شدند بازهم به نفع شان بود.
چه تضمینی وجود دارد که ازبکستان قیمت این برق را بعداز یک سال یا بیشتر و کمتر به بیش از دوچند و سه چند قیمت های بین المللی بالا نبرد؟  و یا بعد از مدتی بگوید که بعداز این نمی توانیم به شما برق بدهیم ، همانطوریکه ترکمنستان و ایران در این روزها گفته اند که صادرات برق خود را به هرات کاهش میدهند که در صورت عملی شدن این برنامه خسارات زیادی به سرمایه گذاران و فابریکه داران هراتی ما وارد خواهد شد.
به عقیده ما برق وارداتی کابل از ازبکستان نیز به عین سرنوشت گرفتار خواهد شد . اگر صنعتی در این جا به رشد خود آغاز نمود و منبع برق آن هم همین برق وارداتی باشد ، آنگاه خواهیم دید که رقابت چگونه آغاز گردیده و قطع برق مطرح خواهد شد، آنهم با توجه به اینکه بازار افغانستان مملو از اجناس چینائی و چین و ازبکستان هم دوستان استراتیژیک . ( باد این سخن به گوشت ، ما مرده و توزنده )
2- رشد فاشیزم :
شکی نیست که افغانستان خانه مشتر ک تعدادی از اقوام ، قبایل و طوایف مختلف است، و هیچ کس این حق را ندارد که بگوید این کشور متعلق به قوم خاص ، طایفه خاص و یا ملیت خاص است .
با کمال تاسف طی سه دهه اخیر ، جنگها و نفاق های  خانه خراب کن و بنیان کن از اثر کاستی های که در رهبری وجود داشت، قتل و کشتار های بیرحمانه صورت گرفت ، خانه ها خراب شد، دارائی های عامه از بین رفت ، آثار فرهنگی کشور تباه شد، اما آنچه را تجربه به اثبات رساند و بیک موضوع غیر قابل انکار تبدیل شد این است که ماراهی جز وحدت و یکپارچگی نداریم .
بعد از سال 1382 در حالیکه قانون اساسی کشور موضوعات قومی ، لسانی ، مذهبی و یا هرنقطه ای که میتواند زمینه اختلاف را رشد دهد ، حل نموده است ،  اما عملا می بینیم که متاسفانه جمعی متعصبانه به قضایایی دامن می زنند که مردم افغانستان صد ها بار تلخی ها و زشتی های آنرا تجربه نموده اند.
در این مورد نیز بخاطر روشن شدن مطلب دو شاهد مثال ارائه می کنیم : بعداز سال 1384 تحول و تغییراتی که در وزارت تجارت این کشور پیش آمد این وزارت یکبار دیگر گرفتار مرض شوم و مکروب مضرره فاشیزم گردید، دهها نفر با عنوان قوم ، مذهب و سمت از کار منفصل و تاهنوز در حال بی سرنوشتی به سر می برند .
و موضوع دوم اینکه:  در حالیکه در ماده شانزدهم قانون اساسی کشور میخوانیم : ( از جمله زبانهای پشتو، دری ، ازبکی ، ترکمنی ، بلوچی ، پشه یی ، نورستانی ، پامیری و سایر زبانهای رایج در کشور، پشتو و دری زبانهای رسمی دولت می باشند.
در مناطقیکه اکثر یت مردم به یکی از زبان های ازبیکی ، ترکمنی ، پشه یی ، نورستانی ، بلوچی و یا پامیری تکلم می نمایند آن زبان علاوه بر پشتو ودری به حیث زبان سوم رسمی می باشد و نحوه تطبیق آن توسط قانون تنظیم می گردد. دولت برای تقویت و انکشاف همه زبانهای افغانستان پروگرامهای موثر طرح و تطبیق می نماید.
نشر مطبوعات و رسانه های گروهی به تمام زبانهای رایج در کشور آزاد می باشد . مصطلحات علمی و اداری ملی موجود در کشور حفظ می گردد.)
باوجود این حکم صریح قانون دیدیم که اخیرا (دلو1386) خبر نگار تلویزیون ملی مزارشریف بخاطر گفتن کلمات دانشگاه ، دانشکده و دانشجو توهین و تحقیر و حتی اینکار او مغایر دین مقدس اسلام هم خوانده می شود! اورا بدین لحاظ توبیخ می نمایند که چرا پوهنتون و پوهنحی و محصل نگفته و این کلمات را به لسان مادری خود یعنی دری ادا نموده است، و اینکار هم با کمال تاسف که از جانب وزیر فرهنگ مملکت صورت می گیرد.
موضوع دیگر : در حالیکه به اصطلاح معمول «تروریسم » ، نفاق و عصبیت های باقیمانده از سه دهه اخیر، اشرافیت نوکیسه زاده جنگ، توطئه بنام مواد مخدر ، مافیای اقتصادی ، زمین و تریاک و اخیرأ حتی ناسازگاری طبیعت و سرمای شدید ، هر کدام از ما به نوبه خود قربانی می گیرند ، مردم ما حتی در خانه های شان امنیت ندارند ، بلند رفتن نرخ های مواد اولیه بر مردم ما بیداد می کند، از هشتاد نفر بیجا شده که در این فصل سرما در زیر خیمه ها زندگی می کنند ، چهل نفرش از شدت سرما و گرسنگی می میرند، حتی به گفته تلویزیونها که مردم فرزندان شان را در معرض فروش قرار میدهند ، شما را بخدا در همچو شرایط و در گیرو دار این همه مشکلات و دردسر ها تامین احتیاجات اولیه و تامین امنیت مردم ضرور است یا جدا کردن مکاتب دری زبانها و پشتو زبانها ؟؟؟  و یا محاکمه کسی که پوهنتون نگفته ، دانشگاه گفته ؟
و مطلب  سوم اتخاذ استراتیژی صحیح و سالم است که با توجه به مشکلات فوق اتخاذ آن را ضرور می سازد . زیرا به قول آقای کسینجر ( استراتیژی اسلوب بقای جامعه است) و تنها راه رسیدن به هدف هم استراتیژی می باشد.
اهداف معمولا به وسیله سیاست تعیین می شوندو استراتیژی راه رسیدن به آنرا مشخص می نماید .
اگر استراتیژی انکشاف ملی ارائه شده در کنفرانس لندن در دوسال قبل کار آ می بود بعد از دوسال مردم از شدت فقر فرزندان شانرا در معرض فروش قرار نمی دادند.
ضروت استراتیژی امروز درکلیه جوامع بشری یک امر محرز بوده و خوشبختانه این امر منکری در هیچ گوشه ای از دنیا ندارد . مخصوصا جوامعی که گرفتار تشنج و نا آرامی هستند، مانند افغانستان که متاسفانه از ناحیه عدم کارآئی استراتیژی که از جانب درد ناآشنا های این کشور ارائه گردیده ، از میلیارد ها دالر کمکی به این کشور استفاده سالم به عمل نیامد، فقر و تنگدستی ، بی امنیتی و فرو پاشی نظام اقتصادی کشور و ا وج فساد اداری که در طول تاریخ این مملکت بی سابقه است .
پس بنابراین طرح استراتیژی سالم در این کشور از ضروریات است و نحوه طرح و تدوین آنرا ما در متن ارائه داشتیم البته با توجه به اینکه آنرا  کاملا بدون عیب و نقص نمی دانیم و توقع ما از خوانندگان محترم این است که مارا با بزرگواری خویش مشمول عنایات خود نمایند . 
البته باتوجه به اینکه مواردی به عنوان پیشنهاد در اخیر این کتاب نوشته شده امیدوارم این مجموعه همانطوریکه از نامش پیداست ، آغازی باشد جهت تدوین استراتیژی صحیح و سالم در راستای تطبیق قانون اساسی و جامعه ء همراه با رفاه و آسایش وزندگی توأم بادانش ، اصلاحات ، خود کفائی و استقرار عدالت .