۱۳۹۷ مرداد ۲۶, جمعه

به بهانه سالگرد استرداد استقلال !!!


به بهانه سالگرداسترداد استقلال افغانستان
غلام علی صارم
28 اسد سالگرد استرداد استقلال افغانستان از چنگال غاصبانه انگليس است . استعمار انگليس بعد از آن كه كشور پهناور هند را به تصرف خود درآورد ، به خاطر حفظ اين سرزمين افغانستان را كه در آنروز دروازه هندوستان ياد مي كردند ، تحت حملات سياسي و نظامي خود قرار داد و به خاطر حفظ سلطه استعماري خود در اين كشور به شيوه هاي مختلف متوسل گرديد.
انگليس پس از سه جنگ و شكست مفتضحانه پي برد كه يك قدرت خارجي به زور سرنيزه نميتواند در افغانستان حكومت كند. لذا با تغيير پاليسي و به دام انداختن سلسله حكام تا مدت ها در اين كشور حكومت كرد. بعداز اعلان استقلال در زمان امان الله خان ، مدت كوتاهي ظاهرا دست انگليس از افغانستان كوتاه شد . ولي در دوره هاي بعد وحتي در همان دوره ، اين سلطه استعمار ي با رنگ ديگري جامعه افغانستان را فراگرفت.
انگليس در مراحل بعد از اعلان استقلال :
باوجوديكه كشور هاي زيادي استقلال افغانستان را به رسميت شناخته بودند و با آن به عنوان يك كشور مستقل قرارداد ها يي را امضا مي نمودند و مبادله سفير داشتند ، انگليس نمي خواست ازاين كشور دست بردارد.
شيوه هاي حكومت داريي كه امان الله اتخاذ كرد، تحركاتي كه عليه امان الله خان صورت گرفت؛ و سقوط حكومت او توسط حبيب الله بچه سقا و از بين بردن او توسط نادرخان كه تربيه شده خود انگليس ها بود هيچ كدام بي دخالت انگليس  نبود و تاريخ افغانستان هريك از موارد فوق را به وضاحت بيان نموده است.
استقلال در معرض خطر مجدد:
نادر شاه و برادرانش كه بعد از سقوط امان الله خان و دوره نه ماهه بچه سقا قدرت سياسي افغانستان را به دست گرفتند ، سرسپردگان انگليس و همه دوره هاي تحصيل خود را در هند سپري نموده بودند، باآن هم نقش انگليس روز به روز ضعيف مي شد و استعمار سرخ روس در اين كشور راه يافته و كم كم جاي استعمار انگليس را مي گرفت.
روابط سياسي روس ها با افغانستان از سال ها پيش با شيوه ضعيف وجود داشت ولي امان الله خان آن را قوت بخشيد . 
امان الله خان در نخستين روز هاي حكومت خود كه استقلال افغانستان را اعلان كرد قرارداد هايي را با روس امضا نمود و ضمنأ او اولين حاكم يك كشور اسلامي بود كه حكومت كمونيستي روس راكه دستش به خون ميليون ها انسان آغشته بود، به رسميت شناخت و در واقع دروازه افغانستان را به روي كمونيسم روس گشوده و ولایت خرم و سرسبز  مرو را با یک امضا به روسها اهدا نمود.  
دردوران حكومت ظاهر شاه كه روس ها سلاح هاي كهنه باقيمانده از جنگ جهاني را باقيمت بالا به افغانستان فروختند به اين بهانه جواسيس خود را نيز تحت عنوان معلم و كارشناس نظامي به افغانستان فرستادند.
ر شد استعمار روس در افغانستان بيشتر در دوره صدارت داود خان صورت گرفت ، در اين دوره افرادي چون ببرك كارمل ، تره كي و... توسط روسها جذب و حزب كمونيستي دموكراتيك خلق افغانستان نيز ايجاد شد.
بركناري داوود از صدارت ، نقش روس هارا در افغانستان نتوانست ضعيف سازد، بلكه براي فعاليت بيش تر كمونيست ها زمينه هايي ايجاد شد.
كودتاي داود عليه ظاهر شاه و تبديل نظام شاهي به جمهوري باهمكاري مستقيم همين حزب كمونيستي صورت گرفت و حتي بعضي از صاحب نظران معتقدند كه در طرح نقشه كودتاي داوود عليه ظاهر شاه سفارت روس دخالت مستقيم داشت.
تكميل طرح وابستگي و مقاومت مردم:
همانطوريكه روس ها ظاهر شاه را توسط داود بركنار كردند، داود را نيز به وسيله افرادي كه صددرصد وابسته و نوكر تربيه كرده بودند، از بين بردند، قدرت سياسي و نظامي كشور را به وسيله آنها تصاحب كردند.
مجددأ افغانستان بعد از كودتاي هفت ثور 1357 استقلال خود را از دست داده و اين بار جز مستعمرات روس شد.
ضعف دست نشاندگان و نوكران روس در اداره كشور، و قيام عليه حكومت وابسته و ملحد باعث شد روس ها در 6 جدي 1358 بيش از صدو بيست هزار نظامي خودرا وارد افغانستان نموده و در مناطق مختلف اين كشور مستقر نمايند.
مردم افغانستان به مقاومت شان عليه متجاوزين و عوامل آنان ادامه دادند و 14 سال با كمال رشادت و مردانگي جنگيدند و سرانجام پس از اخراج سربازان متجاوز روس در هشت ثور 1371 حكومت دست نشانده روس و باقي مانده از دوره اشغال را ساقط كردند.
آيا استقلال احياشد؟
سوال اينجاست كه آيا بعد از شكست روسها و شرمسار بيرون شدن شان از افغانستان و نابودي نجيب آخرين مهره استعمار سرخ روس استقلال افغانستان دوباره احيا شد.؟
بعد از سال 1371 كه مردم ما توانستند قدرت روس ها را در اين كشور بشكنند ، متاسفانه گرفتار مصيبتي شدند كه ميتوان آن را به مراتب بد تر از دوره هاي قبل توصيف كرد. زيرا اين مرتبه كشور ما سالها پس از آن پيروزي هنوز هم در آتش جنگ مي سوزد، و راه بيرون رفت هم نهايت تاريك به نظر ميرسد.
 مسئله اي كه استقلال افغانستان را بيشتر از همه چيز تهديد نموده و مي نمايد مسئله نفاق و درگيري هاي داخلي بوده و هست .
عوامل نفاق و در گيري :
تحليلگران و ناظران سياسي جنگ هاي بعد از پيروزي مجاهدين و عوامل دوام آن تاامروز را در چند مورد ذكر مي كنند : قدرت طلبي رهبران ، عقب ماندگي فرهنگي ، مسلح بودن مردم، مداخلات خارجي و ...
هيچ كدام از موارد فوق را نمي توان رد كرد، اما در اين ميان قدرت طلبي و امتياز طلبي رهبران احزاب  را ميتوان يكي از عوامل اساسي ياد كرد . در نخستين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي در 1371  درگيري هايي آغاز شد كه اگر ريشه يابي شودجز امتياز طلبي انگيزه اي ديگر نداشته است.
تمايل به قدرت و به دست آوردن امتياز بيش تر به حدي در وجود سران گروه ها تاثير نموده بود كه حاضر شدند قاتلين يك و نيم ميليون انسان را عفو كنند و در برابر خانواده هاي شهدا بيشرمانه چشم به زمين بدوزند.  در نتيجه همين عفو شده ها ، بقاياي رژيم گذشته اكثر جنگ هاي داخلي را طراحي و زمينه سازي كردند.
بي گمان ميتوان گفت باوجوديكه جنگ هاي داخلي را كمك هاي خارجي بپا نگهداشته است . ولي در اين مورد بازهم انگشت انتقاد جانب  رهبران و جنگ سالاران است . زيرا همين ها هستند كه زمينه مداخلات خارجي را مساعد نموده اند . درست است  كه تره كي و امين با امضاي معاهده 5دسمبر ، تجاوز روسها را به افغانستان قانونيت بخشيد ، اما بچه مجاهد خوش بيان و فصيح الكلام ما با رفقاي خود زمينه ساز ورود هفتاد كشور به افغانستان گرديد.
آنچه مسلم است اين است كه هيچ گاهي يك كشور خارجي تامين منافع خود را از يك نفر عادي و گمنام كه نه دست به خون كسي آلوده و نه شهرت دارد، ‌توقع ننموده و پول و امكانات هم در اختيارش قرار نمي دهد . اين رهبران احزاب هستند كه هركدام با كشوري وارد معامله شده سرنوشت يك مملكت را به بازي گرفته اند.
اما آنها يي كه اين كمك ها را به بهاي استقلال كشور و سيه روزي و رنج مردم دريافت مي كنند و آن را سرمايه شخصي خود دانسته و به آن دل خوش ميدارند متوجه باشند كه : نه كمك كمك دهندگان به رضاي خداست و نه مردم بي خبر از اين معاملات .
به گفته شهيد بلخي « عقربك ساعت مي گردد» زمان گذشتني است، روزي فراخواهد رسيد كه داستان بازيگران سرنوشت اين مردم طبق همان ضرب المثل معروف قصه بزو برگ خواهد شد.
توقعات بيجا در مورد احياي امنيت و استقلال:
توقع استقلال افغانستان از سازمان ملل متحد ، كشور هاي صلح دوست جهان بصورت عموم ، كشور هاي همسايه و...  همان مثل معروف آب به هاون كوبيدن است.
زيرا اولا درقسمت ملل متحد به عرض برسانيم : پس از جنگ جهاني وتاسيس سازمان ملل متحد تا حال صدها جنگ در جهان اتفاق افتاده كه تعداد كشته شدگان در اين جنگها بيش تر از تعداد كشته شدگان در جنگ جهاني است .
سال 1988 كه توافقنامه ژنو امضا شد ، دبير كل سازمان ملل متحد درآن وقت آقاي خاوير پريزدوكوئيار بود كه در خاطرات خود مي نويسد: « هشت سال تلاش سازمان ملل و به طور جداگانه ايالات متحده و اتحاد شوروي در زمينه تحقق يك راه حل سياسي براي اوضاع افغانستان به نظر مي رسيد به موفقيت رسيده است ، بد بختانه موفقيت فريب مردم افغانستان را به دنبال داشت»
همچنان در بسياري موارد عجز و ناتواني از اين سازمان مشاهده شده ، اگر بنا باشد كه تقيه نكنيم موضوعي را براي محققين كشور بايد بعرض برسانيم كه بعد از ظهور طالبان هرباريكه هياتي از ملل متحد به افغانستان آمده بعد از رفتنش جنگ خونيني آغاز گرديده است  و هرباريكه جبهه مخالف دولت وقت رو به ضعف نهاده  فورأ هياتي از ملل متحد رسيده و مذاكرات صلح را تا زمانيكه جبهه مخالف(طالبان) تجديد قوا نموده ادامه داده است . ( تحقيق كنيد ، سيستان دور ميدان نزديك )
درتشديد جنگهاي داخلي بعد از سال 1371 مداخله بعضي از كشور هاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي هم عملا مشهود بود.
پس بنا براين نبايد صلح و آرامش و استقلال را از بيرون مرزهاي توقع نمود كه فريب دادن خود و مردم است ، و هرگز با چنين توقع نه صلحي تحقق مي يابد و نه استقلالي و افغانستان همچنان به عنوان ميدان رقابت قدرت هاي دنيا باقي خواهدماند.
راههاي احياي استقلال :
كلام آخر و نتيجه گيري خود را خلاصه ميكنيم به اينكه : تازمانيكه شعار( دانش – اصلاحات- خودكفائي) تحقق نيافته و تازمانيكه عدالت تطبيق نشود، صلح ، امنيت و استقلال پديد نخواهد آمد. والسلام
===================================