۱۳۹۸ مهر ۲۰, شنبه

عوامل مهم شکل گیری قدرت در حکومت های معاصر افغانستان


عوامل مهم شکل گیری قدرت در حکومت های معاصر افغانستان
غلام علی صارم 
بررسی عوامل مهم  شکل گیری قدرت درحکومت های معاصر افغانستان، یک بحث طولانی را ایجاب می نماید، ولی از آنجاییکه ما در پی نگارش مقاله مختصر در این زمینه هستیم ناگزیریم که  رئوس مطالب را خدمت دوستان و علاقه مندان به تاریخ افغانستان ارائه نموده و شرح مفصل مطالب را در کتب تاریخ مربوطه آدرس بدهیم .
اینرا نیز باید اذعان داشت که در افغانستان حکم به صحت و ثقم  موضوعات تاریخی نهایت مشکل است، زیرا گردانندگان اصلی قدرت هیچگاهی اسناد و شواهد تاریخی را که در اختیار داشتند بدسترس مردم و نویسندگان و پژوهندگان قرار نداده اند و از طرفی بقول علمای تاریخ که تاریخ هرروز در همان روز باید نوشته شود،  اگر برای فردا موکول شد یقینأ تحریف می گردد. بناء در نگارش مسایل تاریخی در افغانستان باید نهایت احتیاط را در نظر داشت .
آنچه را در پیوند به عنوان انتخاب شده در ذیل مطالعه می فرمایید، مطالبی استکه از لابلای کتب تاریخی کشور که اسم همه خدمت ارائه خواهد شد بدست آمده است .
در یک بررسی و نتیجه گیری کلی باید اذعان داشت که در شکل گیری قدرت در حکومت های معاصر افغانستان جدا از دیگر عوامل دوعامل بیشترین اثر را داشته است، و آن عبارت است از : مذهب و قومیت . که در دوره های مختلف با مختصر توضیحی خدمت ارائه می گردد.
--عصر حکومت میرویس خان : میرویس خان هوتکی زمانی اقدام به بدست آوردن قدرت نمود که قندهار تحت تسلط حکومت صفوی و بوسیله فرمانده گرگین اداره می شد. درهمین دوره میرویس خان تبعیدأ به مرکزپادشاهی فرستاده شد اما اوبجای اینکه زندانی شود با درایتی که داشت آزاد ماند و از همانجا به سفر حج رفت . در مکه علمای اهل سنت را جمع و از ظلم حکومت صفوی با آنها صحبت و کتبا فتوای جهاد را علیه حکومت شیعه مذهب ایرانی گرفت .
هنگام بازگشت زمانی که گرگین خواست با میرویس ارتباط نزدیک داشته باشد دخترش را به پسر خود خواستگاری نمود، اما میرویس به قوم خود پناه برده و این را بخود ننگ و ذلت تلقی کردند. البته باوجودیکه ایشان دختری از خدمتگاران را به او فرستادند باآنهم اقوام خود را جمع نموده و فتوای علمای مکه را به ایشان نشان داد و مردم را به قیام علیه گرگین دعوت نمود. و بالاخره گرگین را با همین دو انگیزه مذهبی و قومی کشته و حکومت را بدست گرفت.
--احمد شاه ابدالی : انتخاب احمدشاه ابدالی نیز با انگیزه مذهبی و قومی بود،  انتخاب در جرگه که همانا یک ساختار قبیله است و انتخاب هم بوسیله صابرشاه کابلی (بعضا لاهوری) پسر استاد لایخور که یک روحانی مورد احترام همه اقوام قندهار بود صورت گرفت.
احمد شاه در دوران حکومت خود لقب خان ملا یا ملاباشی  را به یکی از روحانیون داد که درواقع همان منصب قاضی القضات امروز است و اکثر موارد از ایشان کمک میخواست و فتاوای احمدشاهی را بوسیله ایشان بوجود آورد که تا عصر عبدالرحمن خان مرعی الاجرا بود.  در جنگ ها همیشه از خان های قبایل کمک میخواست و لشکر کشی ها را بوسیله آنها اداره میکرد. حتی در مورد کار های داخلی، زمانی که شهر احمدشاهی را آباد می کرد دیگران وقتی از دادن زمین ابا ورزیدند  او به قوم پوپلزایی که خود وابسته به آن بود رجوع و آنها هم او را کمک کردند .
بالاخره درنحوه بقدرت رسیدن و ادامه قدرت او بجز همین دو گزینه (مذهب و قبیله ) گزینه موثر تر دیگر را نمی یابیم .
درعصر حکومت تیمور شاه پسرش  این گزینه ها تضعیف گردیدند؛ زیرا او با توجه به اینکه در کنار علما و دانشمند و شاعران نامدار و بزرگ هرات رشد کرده بود چندان سرسازگاری با خوانین و اربابان نداشت و به همین علت بود که بخاطر شکستن قدرت بی حد خوانین پایتخت را به کابل منتقل نمود.
نوت: البته در انتقال قدرت دلایل دیگری هم وجود دارد اما شاخص ترین موضوع همین است .
پسران تیمور با وجود اینکه سالها کشور را با قدرت طلبی های خود گرفتار بحران و آشوب کردند، نقش گزینه های مذهب و قوم در همه دوره ها مخصوصا عصر محمود به مشاهده میرسید و در همین دوره ها حتی یک سلسله جنگ های مذهبی را نیز تاریخ گواهی میدهد که یک نمونه فتوای میرواعظ علیه شیعیان و دستور قتل عام آنها میباشد که آغاز جنگ و آشوب هم در همین کابل بوده است .
در پادشاهی عبدالرحمن خان برجستگی هردو مورد فوق الذکر را بصورت خیلی آشکار می بینیم .
عبدالرحمن با کینه که از چند لحاظ با مردم شیعه و هزاره داشت ، جنگ را علیه این مردم آغاز کرد و طی سه سال 62% مردم هزاره را به قتل رساند، دهها هزار تن را اسیر و به عنوان برده درکابل و قندهار و بیرون ار کشور بفروش رساند، هزاران تن آواره گردیده و تاامروز در ایران، پاکستان و هند زندگی می کنند .
او نیز این همه جنایات ضد بشری خود را رنگ مذهبی داده و با گرفتن فتوا از علمای اهل سنت عمل پست و شنیع خود را توجیه نمود.
او وقتی بزرگترین مصلی و اثر تاریخی کشور را در هرات بدستور انگلیسها تخریب کرد و پنجده را نیز بدستور انگلیس واگذار نمود مردم این اعمال را بخود ذلت دانسته دست به شورش و تظاهرات زدند اما عبدالرحمن با گرفتن فتوا از چند ملای درباری و بزرگ مجددی ها مبنی بر لزوم تخریب مصلی، آتش قهر مردم را فرونشاند .
حبیب الله پسر ش بمجردیکه به قدرت رسید اضافه از چهار زن را که داشت طلاق کرد،  اوبخاطر جلب حمایت ملا ها و مردم سنتی از جهاد حمایت کرد، برای ملاهای تبعیدی عفو عمومی اعلان کردو سید حسن گیلانی را که عبدالرحمن پدرش اجازه ورود به افغانستان را نداده بود در افغانستان سکنا داد.
برای اعضای خانواده از اعم کارمند و غیرکارمن معاش سالانه تعیین نموده و خان های که به نحوی با خانواده وابستگی داشتند وتعدادی هم از خوانین قبایل از پرداخت مالیات معاف بودند.
اوبا وجود عیاشی و بی بندوباریی که حدو اندازه نداشت ، جمع آوری زنها های خوب صورت در حرم و تشکیل محافل عیاشی بحدی که حسادت ملکه را برانگیخته واو صورت  چندین زن مظلوم را مسخ کرده و طفل چند زن را سقط کرد. از هرقوم و منطقه یک زن داشت،  با وجود این همه فساد اخلاق او تظاهر به دین و مذهب می کردو همیشه این شعر را میخواند:
نزدخرد شاهی و پیغمبری
چون دونگینند و یک انگشتری
امان الله خان پسرش با وجودیکه دم از تجدد و تمدن میزد درتحکیم پایه های قدرت خود در نخستین روز های بقدرت رسیدن در گام نخست ملاهای چون فضل محمد و فضل عمر مجددی و بعدأ نورالحقایق و شمس الحقایق ،  مولوی فضل الحق، مولوی محمد جان، مولوی عبدالواسع قندهاری  مولوی حمید الکوزایی از او حمایت کردند . 
همچنان دیدار با قبایل مخصوصا آنسوی خط دیورند و پشتیبانی از شورش های قومی و.... اتکای او را به قبیله روشن می نماید .
وقتی تعدادی از مخالفین را حکم به اعدام داد یکی از وزرا گفت که اگر اینها محاکمه شوند بهتر خواهد بود، امان الله در جواب گفت: مگر نمیدانید که من نواسه عبدالرحمان خان هستم ؟
نهایتا امان الله همان گونه که با پشتیبانی علمای دینی برسریرسلطنت تکیه زد، همانگونه با مخالفت علمای دینی سلطنش از بین رفت.
همینطور آمدن و رفتن حبیب الله کلکانی هردو با انگیزه قومی و مذهبی بود.
نادرخان با انگیزه قومی قدرت را بدست گرفت و با تکیه به دین و مذهب رقیب خودش حبیب الله کلکانی را از بین برد، او در حاشیه قرآنی که برای حبیب الله به اصطلاح امان نامه نوشته میگویند در خانواده حبیب الله موجود است .
شورش های مجددی که درمناطق شمالی بوجود آمد نادر خان افراد جنگی جنوبی را با انگیزه قومی به شمالی سوق و آن مناطق را مورد تاراج قرار داده و هزاران انسان را به قتل رساند.
درحکومت پسرش ظاهر که در گام نخست عمویش هاشم خان و بعد شامحمود و بعد پسر عمویش داود قدرت را با عنوان صدارت به دست داشتند. اتکا به قدرت قبیله و مذهب عملا مشاهده می گردد. موضوع رسمیت صرف مذهب تسنن در حکومت و نادیده گرفتن شیعیان کشور، تاسیس پشتو تولنه و توزیع زمین های مردم شمال به اقوام پشتون بهترین دلیل براثبات مدعا میباشد.
کمونیست هارا که اکثرأ تاریخ زنده این دوره هستند، اینها نیز فاشیست تر از هر فاشیست تاریخ عمل کردند.
در نتیجه میتوان گفت که با مطالعه تاریخ میتوان حکم به این موضوع کرد که در تحکیم پایه های قدرت در همه اعصار مخصوصا حکومت های معاصر کشور دوگزینه مهم ( مذهب و قبیله ) نقش مهم و اساسی داشته است. البته با توجه به اینکه در اکثر موارد نقش قبیله برجستگی خودرا دارد،  حتی در حکومت های همین دوره که به اصطلاح عصر عصرالکترونیک است و دنیا بفکر جوامع فراملیتی و فرامذهبی و فراصنعتی هستند ، ما را افکار پوچ و گندیده فاشیزم و استبداد قبیله به گروگان گرفته است .
امیدوارم مطالعه این مختصر انگیزه ای شود برای مطالعه تاریخ کشور به جوانان و دانشجویان عزیز.
برای شرح بیشتر این مطالب دوستان میتوانند به منابع ذیل رجوع نمایند:
افغانستان در مسیر تاریخ «غبار» - افغانستان در پنج قرن اخیر «فرهنگ » افغانستان در پرتوتاریخ « کهزاد» سراج التواریخ «کاتب » فشرده تاریخ افغانستان «فاروق انصاری» بالاحصار کابل « کهزاد» افغانستان در قرن نزده « رشتیا» رستم التواریخ « هاشم آصف» تاریخ احمدشاهی « محمود حسینی » عین الوقایع«یوسف ریاضی هروی» .
===============================