۱۳۹۵ اسفند ۹, دوشنبه

مروری برروابط و تنش ها میان افغانستان و پاکستان «2»



صدارت شاه محمود خان:
قسمت دوم
غلام علی صارم
تقسيم شبه قاره هند بدو كشور هند و پاكستان و آغاز روابط افغانستان با كشور جديدالتاسيس در همسايگي اش آنهم توأم با خصومت ،  گرچه در زمان صدارت شاه محمود خان صورت گرفت كه چنانچه قبلأ به اعزام هيأت و ديدار با محمد علي جناح و بمبارد منطقه اي از افغانستان بواسطه طيارات پاكستاني اشاره كرديم با آنهم از اينكه شاه محمود خان آدم خوشگذران و راحت طلب بود كوشش مي كرد تا خود را از فضاي جنجال برانگيز دور نگهدارد و باهمه كشور ها و همسايه اش پاكستان هم روابط خوب داشته باشد.
حتي زمانيكه محمد علي جناح فوت كرد و بعد از او نواب زاده لياقت علي خان به قدرت رسيد، او در 1951 بدست يك نفر افغاني مهاجر ازقبيله جدران به قتل رسيد ، گرچه بعد از تحقيقات معلوم شد كه موضوع به ناراضيان خود پاكستان برمي گردد و ارتباطي به حكام افغانستان ندارد، ولي عجالتأ هيچ تاثير برروابط ايندو كشور نگذاشت . اما با رويكار آمدن داود خان و استعفاي شاه محمودخان از مقام صدارت صفحه جديد برروابط افغانستان و پاكستان گشوده شد كه مطالعه مي كنيم:

فصل جديد روابط در عصر صدارت داود خان :
چنانچه قبلأ متذكر شديم كه مسئله پشتونستان بيشتر از جانب داود خان علم ميشد.  تشكيل مجموعه اي بنام كلوب ملي و اتحاديه پشتون جز تحكيم ديكتاتوري شخصي او و حركت در راستاي هدف همسايه شمالي ( شوروي وقت) چيز ديگري نبود.
با متهم نمودن شاه محمود خان به كم كاري و رفتار بيش از حد ملايم ، بالاخره شاه را نيز با خود هم نظر ساختند و شاه محمود خان را با دليل عنعنوي خرابي صحت مستعفي ساختند.
داود خان به تاريخ 6 سپتامبر 1953 مامور تشكيل كابينه شد و در كابينه هم بيشتر كساني را جذب كرد كه قبلأ در كلوب ملي با او هماهنگ بودند.
با استقرار داود خان در پست صدارت در روابط افغانستان و پاكستان فصل جديدي آغاز شد. زيرا اودر نخستين روز هاي احراز اين مقام طي بيانيه اي خط مشي حكومت خود را اعلان کرد و در آن بدو نكته تاكيد نمود:  يكي مسئله پشتونستان و ديگري انكشاف امور اقتصادي براساس پلان و اقتصاد رهبري شده. اينكار را داود با يك پلتيك خاص دنبال مي نمود و آن اينكه ميخواست از طريق ايجاد رقابت بين قدرت هاي بزرگ در جهت رشد اقتصاد كشور و تجهيز قواي نظامي عليه پاكستان به نفع كشور استفاده نمايد، گرچه در كوتاه مدت با ايجاد رقابت توانست كمك هاي بدست آورد، ولي همين سياست چنانچه مشاهده ميشود افغانستان را گرفتار مسايل و مشكلات پيچيده و دشوار نمود.
در دسمبر 1953 امريكا كمك خود را به پاكستان اعلان نمود، داود اين كمك را به افغانستان خطر آفرين توصيف نموده و خود نيز از امريكا تقاضاي كمك كرد، و لي امريكا به اين تقاضا وقعي نگذاشت و كمك هاي خود را در افغانستان محدود به امور اقتصادي نمود ، از جانب ديگر شوروي آنزمان موقع را غنيمت دانسته با حكومت سردار گرم گرفت و از طرفي داود هم كه جهت شركت در مراسم تدفين استالين ديكتاتور روسيه به نمايندگي از شاه به شوروي رفته بود شيفته نظام آنجا شده بود،  گرچه شوروي ميدانست كه داود تمايل به كمونيسم ندارد ولي اينرا ميدانست و يقين داشت كه اوبخاطر حفظ قدرت حاضر به هر گونه معامله است، همين بود كه قرباني شدن افغانستان و پاكستان در پاي اهداف شرق وغرب آغاز گرديد.

مسئله بيرق و ميانجيگر كشور هاي اسلامي :
در سال 1957 باز هم تلاش هاي ديپلوماتيك جهت حل قضيه پشتونستان صورت گرفت و به همين منظور سردار محمد نعيم برادر داود خان به عنوان وزير خارجه به پاكستان مسافرت نمود.
تقاضاي افغانستان در اين دور ازمذاكرات اين بود كه به مناطق قبائيلي آزاد ي داخلي داده شود ، و پاكستان هم در اين قسمت بي ميل نبود، چون ايشان از طرف ديگر بخاطر مسئله كشمير تحت فشار قرار داشتند.
اما مشكلات داخلي پاكستان روي مسئله بنگال كه قبلأ متذكر شديم سياستمداران پاكستان را از موافقه با اينكار باز ميداشت ، آنها در عوض طرح تشكيل يونيت پاكستان غربي را اعلان كردند.
حكومت افغانستان ضمن اقدام از طريق ديپلماتيك با تظاهرات دستوري به سفارت پاكستان در كابل و قونسلگري آن در جلال آباد حمله نموده و بيرق پاكستان را به زير آوردند.
در پاكستان عمل به مثل صورت گرفت، عده اي از پاكستاني ها با خشم و غضب به قونسلگري افغانستان در پشاور حمله نموده عين عمل را تكرار كردند.
ديپلومات هاي افغاني اهميت موضوع را ندانسته آثار تعرض به قونسلگري را بزود ترين وقت محو نمودند، ولي پاكستاني ها كليه آثار تعرض به سفارت و قونسلگري خود در جلال آباد و بي احترامي به بيرق آن كشور را به جهانيان وانمود كرده و از آن استفاده سياسي بزرگي نمودند.
در ارتباط با حل اين مسئله از جانب كشور هاي مختلف از جمله عربستان، مصر و عراق تلاش هاي صورت گرفت و براي اعاده حيثيت جانبين ابتدا در افغانستان و بعد در پاكستان بيرق هاي هردو كشور با تشريفات خاص بر فراز سفارت ها و قونسلگري هاي شان بر افراشته شد.
درين مرحله باز هم پاكستان دست بالا داشت، زيرا ثابت شد كه حمله اول به سفارت و بي احترامي به بيرق ملي از جانب افغانستان صورت گرفته و از جانب ديگر مسئله اساسي كه مسئله پشتونستان بود تحت الشعاع اين مسئله قرار گفت.


روسهاي در كمين:
بدنبال حل مسئله بيرق لويه جرگه تشكيل و فيصله نمودند كه جهت تجهيز قوا از هر طريق ممكن اسلحه تهيه شود.
خروشچف رهبر حزب كمونيسم و بولگانين رئيس آن دولت خود را به كابل رسانيده و جهت انكشاف اقتصاد افغانستان اعتبار يكصد ميليون دالري را اعلان كرده و يكبار ديگر پشتيباني خود را از داعيه افغانستان در قبال مسئله پشتونستان اعلان نمودند. و كمك هاي نظامي كه حتي اكثر اعضاي حكومت هم از كميت و كيفيت آن اطلاع نداشتند از جانب شوروي به افغانستان صورت گرفت.

آرامش نسبي و بهم خوردن مجدد روابط:‌
در سال 1957 اتحاديه سياتو كه امريكا هم عضو آن بود خط ديورند را بعنوان سر حد بين المللي اعلان نموده و به اين ترتيب پشتيباني خود را رسما از پاكستان اعلام داشت. با آنهم بين سالهاي 1955 و 1958 زمينه هاي براي ايجاد تفاهم در پي حل مسئله بيرق توسط كشور هاي اسلامي ياد شده بوجود آمده بود.
(دو تن از زمامداران پاكستاني بنام هاي سكندر ميرزا و سهروردي در سالهاي 1956 و 1957در فضاي مساعد تري به كابل مسافرت كردند و محمد داود خان نيز در سال 1956 به كراچي مسافرت نمود)(4)
متاسفانه هر دو طرف باز هم اين موقعيت را از دست دادند، زيرا نه پاكستان و نه افغانستان هر دو تصميم گيرنده نبودند، بلكه هند و روسيه از موضع افغانستان و امريكا از موضع پاكستان حمايت مي كردند.
اين فضاي نيمه آرام و مساعد به مذاكره هم در سال 1961 توسط بر خورد دو خان محلي به هم خورد. خان جندول و خان شار كه اولي توسط افغانستان، و دومي توسط پاكستان حمايت مي شدند. مرحوم مير محمد صديق فرهنگ در قسمت اين جنگ چنين مي نگارد: « مراحل اولي اين بحران در پرده ابهام مستور است، اما در ماه مي سال مذكور حكومت پاكستان از مداخله افراد اردوي افغانستان كه مدعي بود با لباس ملكي به طرفداري از خان جندول به آن كشور داخل شده اند، شكايت كرد و بر مسافرت كوچيان افغانستان در پاكستان قيد پاسپورت وضع نمود.
هر چند حكومت افغانستان از ارسال افراد نظامي به ما وراي خط ديورند انكار ورزيد، ليكن در ماه اكتوبر زد و خورد هاي جديد در منطقه سر حد واقع بين كنر و با جور رخ داد. در يكي ازين  بر خورد ها افراد  بظاهر ملكي اما مسلح افغانستان كه بعنوان شركت در جرگه قومي از سر حد گذشته و به باجور رفته بودند، مورد حمله قبائيليان طرفدار پاكستان قرار گرفته بادادن تلفاتي كه تعداد آن پنجصد نفر تخمين شده است، به افغانستان باز گشتند. قبائيليان پاكستاني به تعقيب آنان به خاك افغانستان داخل شده و كنار رود خانه كنر در برابر اسمار پيش آمدند. حكومت كه ازين پيش آمد سخت سراسيمه شده بود، با عجله و شتاب غلام فاروق خان عثمان نائب الحكومه مشرقي را به عنوان مسول حادثه از وظيفه اش بر طرف ساخته، به جاي او خان محمد خان معاون رئيس اركان حرب را به آن ولايت فرستاد و وي موفق شد كه با وارد نمودن فشار همه جانبه اما بدون خونريزي مزيد، پاكستاني ها را از خاك افغانستان خارج سازد و دفع الوقت بحران پايان يافت. حكومت پاكستان نمايندگان رسانه هاي بين المللي را در منطقه اي كه زدو خورد در آن رخ داده بود، برده و اسلحه اي را كه افغانان به جاي گذاشته بودند با افراد اردوي افغانستان كه گفته مي شد قبائيليان اسير كرده اند به ايشان ارائه كرد.» (5)
به اين ترتيب حكومت هاي پاكستان و افغانستان يكبار ديگر وارد مرحله جديدي از بحران و خصومت گرديدند.


منابع:
منابع :
1-                افغانستان در پنج قرن اخير مرحوم صديق فرهنگ ج2 ص 668
2-                روز نامه جمهوري اسلامي (ايراني) 22/1/1377 مقاله بي نظير بوتو تحت عنوان (به غرب نمي توان اعتماد كرد.)
3-                افغانستان زير سلطه شوروي آنتوني هيومن ص 63
4-                افغانستان در پنج قرن اخير ج 2 ص 691
5-                همان ص 692
نوت: شماره 1-2-3 مربوط قسمت اول و 4و5 از این قسمت است .

۱۳۹۵ اسفند ۵, پنجشنبه

مروری برروابط و تنش ها میان افغانستان و پاكستان



مروری برروابط و تنش ها میان افغانستان و پاكستان
غلام علی صارم  
تا سال 1947 ميلادي كشوري بنام پاكستان در نقشه سياسي دنيا وجود نداشت، اين سرزمين جز شبه قاره هند تحت استعمار انگليس قرار داشت و در اثر معاهدات 1838 لاهور، 1879 گندمك، 1893 ديورند ،1919 راولپندي و 1921 كابل كه بر افغانستان از جانب انگليس ها تحميل شد ، قسمت هاي از سرحدات افغانستان نيز جزآن گرديده بود.
در شروع جنگ دوم جهاني انگليس ها آزادي هند را مورد بررسي قرار دادند و طرح آزادي اين سرزمين را بدو كشور هندوستان  و پاكستان ريختند.
در سال 1947 لاردلوي مونت بيتن طرح تقسيم هند را بدو كشور هندو پاكستان اعلان نمود.
تا اين زمان افغانستان عكس العملي در اين موضوع از خود نشان ندادولي اعتراضات جمعي از روشنفكران افغانستان مبني بر ضايع شدن حق اين كشور ، باعث شد تاحكومت افغانستان ياداشت اعتراضيه خود را بتاريخ 13جون 1947 به سفارت انگليس در كابل تحويل بدهد.
در قسمت پشتون هاي سرحدي انگليس ها از آنها طي راي گيري خواسته بودند كه با  هند يكجا مي شوند و يابا پاكستان ، ولي از اينكه آزاد و مستقل مي مانند و يا به افغانستان مي پيوندند ، سوالي به عمل نيامد. بالاخره اين مناطق جدا از افغانستان باقي ماند و قدرت سياسي هند هم بتاريخ 15 اگست همان سال (1947) بدو كشور هند و پاكستان تحويل داده شد.

مسئله پشتونستان و آغاز روابط خصمانه:
مناطق پشتون نشين سرحد كه طبق معاهدات انگليسي از پيكر افغانستان جدا شده بود، بعد از آزادي هندو تقسيم آن بدو كشور هند و پاكستان به پاكستان تعلق گرفت.
افغانستان ادعاهاي را در اين مورد براه انداخت و در تمام اين مدت تنها كسي كه به اختلاف دامن مي زد سردار محمد داود بود، چه در مدت ده سال صدارت خود و چه در دوران رياست جمهوري خودش بعداز سال 1973 .
پاكستان از دوقسمت بنگال  و پنجاب تشكيل مي شد كه بنگال با داشتن نفوس زياد از ايالت پنجاب به فاصله دور واقع شده بود، ولي بزرگان پنجاب خود ها را بنيان گذاران اصلي پاكستان ميدانستند ، و روي اين حساب تلاش داشتند تا با الحاق اين قسمت از مناطق پشتون نشين و بلوچ تعادل را حفظ كنند.  از همان رو به حكام افغاني جواب رد دادند، و حكومت افغانستان هم در سپتامبر 1947 با شركت پاكستان در ملل متحد مخالفت كرد. به اين صورت تهداب روابط اين دو كشور مسلمان كه هرگونه تحولات و اختلافات سياسي برروابط مردمش نميتواند اثرسوء داشته باشد ، ازهمان ابتداء با سنگ اختلاف گذاشته شد.
آنچه اين اختلافات را تشديد بخشيد ، اين بود كه: در اخير سال مذكور حكومت افغانستان هيأتي را به سرپرستي نجيب الله خان وزير معارف به پاكستان فرستاد او با مقامات پاكستاني ازجمله محمد علي جناح رهبرو بنيان گذار پاكستان ديدار و ملاقات نمود.  جناح به او وعده داد كه در وضع نيمه آزاد قبايل سرحد تغييري پيش نخواهد آمد، ولي در ماه مارچ 1949 پاكستان اين مناظق را جز لايتجزاي خود خواند.  و در پي آن درماه جون همان سال (1949) طيارات پاكستاني برقريه مغلگي در ولايت سمت جنوبي بمبارد نمود كه در نتيجه 23 نفر به قتل رسيدند.(1 )
اين اقدامات باعث شد تا اختلافات تشديد يافته و شوراي ملي افغانستان در 26 جولاي همان سال نقض كليه معاهدات قبلي را اعلان نمايد.
به اين ترتيب مشکل روابط اين دو كشور در نخستين روز هاي آغاز آن مي شد كه با تفاهم حل مي كردند كه به نفع هردو كشور بود، ولی متاسفانه نكردند.
البته حل نشدن آن با تفاهم عوامل زياد داشت كه مهم تراز همه وجود دودیكتاتور در اين دو كشور بود كه تشديد اختلاف را در ارتباط اين مسئله لازمه بقاي سلطه خود ميدانستند، سردار داود در افغانستان و جنرال ايوب خان در پاكستان .

سقوط افغانستان و پاكستان به سمت قدرتهاي شرق و غرب:
پاكستان بعد از آنكه در سال 1947 ايجاد شد، تقريبا تا يازده سال نتوانست سيستم درست حكومتي را دراين كشور بوجود بياورد ، بعد از آنكه در سال 1958 توانستند قانون اساسي را تصويب و انتخابات بوجود آوردند، اين كشور در زمينه هاي سياست خارجي گام بگام با انگليس و امريكا نزديك ميشد ، و در اتحاديه كشور هاي جنوب شرق آسيا معروف به ( سياتو) و اتحاديه كشور هاي مركزي معروف به سنتو شركت نمود.
اين كشور كه به اثر تلاش و مبارزه خستگي ناپذير محمد علي جناح عليه استعمار انگليس بوجود آمد، ولي متاسفانه او اندكي بعد از تشكيل و آزاد سازي پاكستان وفات يافت. انگليس هم بعد از آنكه اين سرزمين را ترك گفت ، پاكستان و افغانستان را گرفتار چنان مصيبتي كردكه هيچگاهي نتوانند از زير بار اين مصيبت قامت راست كنند و آن عبارت از مسئله كشمير و پشتونستان .  اين دو نقطه همانطوريكه انگليس به عنوان نقطه هاي بحران ناتمام ايجاد كرده بود تاهنوز باقي است و هيچگاهي هم افراد دلسوزي در رأس اين دو كشور قرار نگرفت تا به حل منطقي اين مشكلات مي پرداخت.
پاكستان كشوري است كه نه تنها در حال حاضر بلكه بعد از فوت محمد علي جناج با يك الترناتيف قوي بدامن غرب سقوط كرد. هم از لحاظ اقتصادي و هم از لحاظ نظامي .
بينظير بوتو در كنفرانس دو روزه اسلام و غرب كه با شركت تعداد زياد ي از پژوهشگران و متفكران از گوشه و كنار جهان در هوتل هيلتون نيكوزيا (مركز جمهوري قبرس ) گشايش يافت طي صحبتي گفت: « ما درپاكستان به تنهايي(2/4 ) بيليون دالر كمك هاي نظامي و اقتصادي از غرب دريافت كرديم كه باعث تقويت بنيه اقتصادي ما گرديد.» (2)
جدا شدن بنگلاديش در 1972 و دوام اختلاف برسر مسئله كشمير و پشتونستان بيشتر اين كشور را به وابستگي سياسي و نظامي به جانب غرب كشاند. از جانب ديگر افغانستان كه 28 سال قبل استقلال سياسي خود را بدست آورده بود نيز نتوانست آنرا در عمل حفظ نمايد، زيرا نفوذ انگليس روي تعدادي از سياستمد اران اين كشور باعث شده بود كه عملا اين كشور مثل پاكستان وابسته بماند.
با تشديد اختلاف بر سر مسئله پشتونستان ، حكومت افغانستان از امريكا تقاضاي كمك نظامي نمود تا بتواند در مقابل پاكستان آمادگي نظامي داشته باشد، امريكا دوستي با پاكستان را ترجيح داده و از كمك نظامي ابا ورزيد.  اين باعث شد تا حكومت افغانستان دست به جانب استعمار سرخ روس ، همسايه شمالي خود دراز كند ، و در اين كار نقش اساسي را سردار داود به عهده داشت.
روسها كه از زمان پطر كبير خواب اتصال به آبهاي گرم بحر هند را ميديدند در ين دوره كه ديگر قدرت رقيبش انگليس هم در آنطرف مرزهاي افغانستان وجود نداشت، اين تقاضاي افغانستان را گامي بسوي نقطه مراد دانسته لبيك گفتند، و با ارسال تجهيزات نظامي و اعزام جواسيس خود بنام كارشناس و تخنيكر نظامي در اردوي اين كشور رخنه نمودند.
روسها در همين حال كه سياستمداران افغانستان سراپاگوش از ايشان حرف شنوي داشتند با آنهم در قسمت اينها نظر نيك نداشتند . اين موضوع را از اسناد و نوشته هاي شان به صراحت ميتوان دريافت كرد، آنها در دائره المعارف شوروي سال 1950 نوشتند : «دولت افغانستان كه يك دولت مالك و بورژوا و ملت گرا مي باشد در شرايطي كه براي مردم غير افغاني كه در افغانستان سكونت دارندحق خود مختاري و آزادي قايل نيست ، مدعي طرفداري از نهضت افغانها در شبه قاره هندوستان بوده، مايل است آن قسمت را از پاكستان جدا كرده ناحيه اي بنام پشتونستان درست كند
طبقه حاكم افغان در حاليكه به وحدت ملي تكيه مي كنند و ميخواهند افغانها ( پشتونها) كه در دو طرف مرز ساكن هستند متحد شوند، به مردم داخل افغانستان ستم روا ميدارند و آنها را از برپا كردن يك نهضت ملي مانع مي شوند و هر گونه گامي را در راه سركوبي افغانها ي تبعيدي و طرفدار انقلاب هاي ضد فيودالي و ضد امپرياليستي برميدارند.» (3)
همينطور اگر به روابط روس با افغانستان چه قبل از 1919 ( سال آزادي افغانستان ) و چه بعد از آن ، نگاه كنيم هميشه با مكر ، خدعه و نيرنگ همراه بوده كه دراين زمينه شواهد تاريخي زيادي هم وجود دارد.
باوجود تجارب تاريخي فقط همينقدر كه روسها از داعيه حكام افغاني در ارتباط پشتونستان در زبان حمايت كردند توانستند اين كشور را بدام خود كشيده و سلاح هاي فاسد شده و باقي مانده از جنگ دوم جهاني خود را در بدل سرمايه هاي گزاف به افغانستان بفروشند.
به اين ترتيب كشور افغانستان نيز قدم به قدم در دامن استعمار سرخ روس سقوط نمود كه نتايج تاسف بار آن يكي همين كودتاي سرخ و ننگين هفت ثور بود كه قسمتي از پيامد هاي شوم آن شهادت بيش از يك ونيم ميليون انسان ، بيش از پنج ميليون مهاجر و آواره و صدها هزار معلول و معيوب و خرابي به وسعت يك كشور ، از بين رفتن كليه تاسيسات اقتصادي ، فرهنگي و... ميباشد. و بدتر از همه زنده شدن عصبيت هاي قومي ، منطقه يي ، سمتي ، نژادي و مذهبي كه متاسفانه هنوز هم به اوج خود باقي است .
البته اين اختلاف و بي نظمي محدود به افغانستان نيست ، متاسفانه برادران مسلمان ما در كشور پاكستان نيز هر روز از ين آتش افروخته شده متضرر ميگردند ، كه به عقيده ما همه حاصل نفاق، تدبير و مديريت ضعيف و كوته نظري حكام هردوكشور است.
صراحتأ بايد به عرض برسانيم كه وضع موجود به نفع هيچكدام نبوده و حاصل آن جز ايجاد كينه و عداوت و تلف شدن سرمايه هاي ملي دوكشور چيزي نخواهدبود.
از تبصره دراين مورد كه بگذريم ، بخاطر جلوگيري ازارائه مطالب پراكنده روابط اين دو كشور را در عصر هريك از حكام افغانستان بصورت جداجدا مورد بحث قرار ميدهيم .
«ادامه دارد » 
نوت : در هر سه روز یک قسمت از مطلب خدمت خوانندگان محترم تقدیم می شود تا ببینم که بکجا خواهیم رسید 

۱۳۹۵ بهمن ۲۴, یکشنبه

پیامد های تک کرسی شدن انتخابات در افغانستان



پیامد های تک کرسی شدن انتخابات در افغانستان
غلام علی صارم
انتخابات اقداماتی را گویند که بوسیله آن فرد یا افراد و یا موضوع خاص از سوی اکثریت مردم در جهت و هدف مشخص در محدوده جغرافیایی معلوم و در زمان تعیین شده دائر می گردد.
یکی از دستاورد ها  و ویژگی های دموکراسی انتخابات و داشتن حق رأی است که بر ساکنین یک سرزمین حق استعمال رأی، حق انتخاب نمودن و حق انتخاب شدن را میدهد.
گرچه تاریخ رأی دادنها و رأی گیری ها طولانی و از ابتدا آنگونه که امروز از رأی استفاده بدون تبعیض می گردد نبوده است، بلکه سیستم اخذ رای و استفاده و اعمال آن همراه با تبعیض بوده است. بطور مثال حق رای همگانی در انگلستان در سال 1918 و در 1945 فرانسه حق شرکت زنان را در انتخابات پذیرفت، و همینگونه در بسیاری از کشور های که امروز خود را مدافع اصلی دموکراسی میدانند، سهم داشتن بدون تبعیض در انتخابات چندان سابقه طولانی ندارد، اما اینقدر هست که میتوان آنرا یک پدیده پیشرو بحساب آورد.
در کشور ما افغانستان انتخابات در گذشته صرف در انتخاب اعضای پارلمان و مدتی هم شهرداری ها صورت می گرفت یعنی فقط در عصر پادشاهی ظاهر شاه، اما تعداد زیادی از هموطنان ما که تاریخ زنده آندوره هستند میدانند که انتخاب وکیل یک موضوع کاملا غیر دموکراتیک و به اصطلاح فرمایشی بود.
اما اخیراً در کنفرانس بن برای کشور ما انتخابات بگونه (ازاد، عادلانه، عمومی، سری و مستقیم) طرح گردید و تا هنوز در سه دوره به اجرا گذاشته شده است .
اگر چه در این سه دوره انتخابات کاری صورت گرفت که برای دموکراسی و انتخابات روی و آبرویی باقی نماند، ولیکن ما نفس تدویر آنرا به فال نیک گرفته و به امید اینکه انتخابات در آینده با معیار های خوب و قانونی صورت بگیرد به نقاط خوب آن که از نظر ما فقط اصل روند انتخابات است صحه گذاشته و به بدی هایش به دیده اغماض می نگریم.
اصولی که در بن برای انتخابات در نظر گرفته شده (آزاد، عادلانه، عمومی، سری و مسقتیم) است، به این معنی که همه حق شرکت در انتخابات را دارند، یعنی هر شهروندی که سن قانونی را تکمیل کرده باشد میتواند رأی خود را آزادانه استعمال نماید، همه بصورت عادلانه حق دسترسی به امکانات موجود را دارند، فقط خود شخص میداند که رأی به چه کسی بدهد، همه شرکت کنندگان رأی خود را خود به صندوق رأی می اندازند و درین زمینه نماینده ای در کار نیست.
این روند ظاهرا در سه دوره گذشته عملاً‌اجرا شده، اما اینکه در پروسه  از طرف مجریان خیانت صورت گرفت جای شک نیست و آن از موضوع بحث ما خارج است، باشد به نوشتار دیگر و زمان دیگر.
اینجا موضوع انتخابات تک کرسی که اخیر از طرف مجلس وزرا ارائه گردیده و شخص رئیس جمهور هم طرفدار آنست و آنرا اصلاح انتخاباتی عنوان می کنند، یعنی یکی  از موضوعاتی که در توافقنامه تشکیل حکومت وحدت ملی تذکر رفته بود.
خوبست که این موضوع را نخست به بررسی گرفته و پیش نیاز های لازم آنرا متذکر شویم و ثانیاً ببینیم که ایا افغانستان می تواند زمینه برای اجرای اینگونه انتخابات (تک کرسی) باشد یا خیر؟
در کشور هایی که اینگونه سیستم حکمفرما است:
1.    در این کشور ها ملت سازی شده و بحران هویت وجود ندارد.
2.    احصائیه نفوس کاملا دقیق صورت گرفته و از این ناحیه مشکل قوم اقلیت و اکثریت و یا زن  و مرد وجود ندارد.
3.    حدود حغرافیایی کشور در کل و حدود جغرافیایی شهر ها و ولایات تثبیت شده میباشد.
4.    تشکیلات و گروه های اجتماعی(نماداصلی دموکراسی) بعنوان سنگر های مدافع و مانع سقوط دولت و جلو گیری از شکل گیری استبداد عمل می کنند.
5.    در این کشور ها حوزه های انتخاباتی خود یک حوزه اداری هم هست و هیچگونه نیازی به تجزیه و تقسیم و پیوست دادن یک منطقه به منطقه دیگر نیست.
6.    ازادی انتخاب درین کشور ها کاملا نهادینه شده میباشد.
برای جلو گیری از اطاله کلام در اینجا به همین شش مورد اکتفا نموده و آنرا در افغانستان به مطالعه می گیریم.
اول: موضوع ملت سازی در افغانستان چه در گذشته و چه در حال حاضر، به وهم و خیال می ماند، زیرا نه تنها درین مورد کاری صورت نگرفته بلکه عملا تخریب گردیده است. زور گویی، خود برتر بینی، پیروی از اندیشه نا بکار فاشیستی و ده ها مورد غیر انسانی دیگر روند ملت سازی را در این کشور نیست و نابود کرده است.
افغانستان را در حال حاضر میتوان کشور بحران ها نامید (بحران سیاسی، بحران امنیتی، بحران اقتصادی، بحران نظامی و ...) و از همه بد تر بحران هویت.
مردم ما اعم از پیر و جوان، زن و مرد بفکر ترک کشور هستند، با اطمینان می گویم که اگر آمریکا و چند کشور اروپایی ویزای خود را آزاد نماید و اعلان نمایند که به افغانها اقامت دائمی خواهند داد، یقینا همگی کشور را ترک خواهند کرد.  طی چند سال گذشته دیدیم که هزاران جوان این کشور خانه و زندگی خود را لیلام نموده و رفتند و در آبهای ترکیه و یونان غرق شدند و بعضاً تا هنوز لا درک هستند. با این وضعیت، این مورد در افغانستان عملا منتفی است.
دوم: در افغانستان در مجموع دوره های گذشته و تا هنوز هیچگاهی احصائیه گیری دقیق صورت نگرفته، ارقامی که در مورد نفوس افغانستان چه از جانب نهاد های خارجی و یا داخلی ارائه شده و فعلا هم در دسترس است همه بر مبنای تخمین است  که نمیتوانیم آنرا واقعیت بگوئیم.
آنهائیکه خود را بر مبنای این احصائیه ها اکثریت عنوان می کنند و در امتیاز گیری ها موضوع اقلیت و اکثریت را مطرح می کنند، فقط و فقط قلدری و راهگیریی بیش نیست. در افغانستان هیچ قومی اکثریت نیست و ما با جرئت پای این حرف ایستاده ایم حتی اگر معیار احصائیه های تخمینی موجود باشد، زیرا ما وطن خود را ده به ده می شناسیم و جهاد مقدس مردم افغانستان این امکانات را بما داد که حد اقل به نیمی ازین کشور پای پیاده سفر نموده با مردم و رسوم و عنعنات شان اشنا شویم. و از طرفی مشکل تبعیض بین زن و مرد  یک مشکل حل ناشده و همچنان با قوت خود باقی است.
یکی از مواردی که میتوانست موضوع اکثریت و اقلیت را حل کند موضوع توزیع تذکره های الکترونیک و ذکر نام اقوام در آن بود که همانهائیکه ادعای اکثریت را دارند تا هنوز با آن شدیداً مخالفت نموده اند، زیرا اگر اینکار شود تعداد نفوس اقوام تثبیت و بعد از آن کسی ادعای بیجا و بی مورد نخواهد کرد. به همین دلیل آنهم عملا به تعویق افتاده است.
سوم: حدود ولایات با توجه به تشکیل چند ولایت جدید و از گذشته ها هم چندان مشخص و معلوم نبود و حتی حدود کشور با کشور های همسایه مخصوصا پاکستان عملا مورد مناقشه است، (اگر چه این موضوع از نظر ما حل و ادعای افغانستان بی جا است) که حتی می تواند موضوع حاکمیت را در این کشور زیر سوال ببرد. زیرا حاکمیت در محدوده جغرافیایی تعریف شده شکل می گیرد که افغانستان آنرا ندارد. و از طرفی تقسیمات اداریی که در گذشته صورت گرفته کاملا با دید سیاسی و استعماری صورت گرفته است.
چهارم: شکی نیست که وجود احزاب  و نهاد های مدنی نماد دموکراسی هستند. احزاب در افغانستان طبق قانون نمی تواند قومی و منطقه یی باشد، با وجود اینکه در افغانستان عملا طور دیگر است مثلا جمعیت یعنی تاجک، جنبش یعنی ازبیک، حزب اسلامی یعنی پشتون و حزب وحدت و حرکت یعنی هزاره و شیعه.
آن حزبی که افرادی غیر از قوم های متذکره را دارند یقیناً افراد تأثیر گذار نیستند و از طرفی در بیست و دو ولایت باید نمایندگی داشته باشد، مربوطین و متعهدین احزاب در مجموع چنان پراکنده ودر نقاط مختلف کشور ساکن هستند که شاید نتوانند افراد لازم را به عنوان نماینده در پارلمان شامل سازند و رأی لازم را کسب نمایند. که این کار عملا وجود احزاب را در پارلمان کم رنگ خواهد ساخت و کم رنگ شدن احزاب در پارلمان باعث ترویج و قوت گرفتن دیکتاتوری خواهد شد.
پنجم: تفاوت تعداد نفوس در ولسوالی ها معضل بزرگ دیگری است که انتخابات تک کرسی را نه تنها به بن بست می کشاند بلکه عملا منتفی می سازد زیرا ما ولسوالی هایی داریم که بیش از 60 هزار نفر نفوس دارند و ولسوالی هایی هم داریم که 10000 نفر نفوس دارند. که این مشکل در مرکز کشور بیش از همه جا جدی تر است که توضیح خواهیم داد.
ششم: سیستم تک کرسی ازادی انتخاب را کاملا محدود می سازد مثلا یک فرد در حوزه قرار دارد که هیچ کدام از کاندیدا ها فرد مورد نظرش نیستند و فرد مورد نظرش در حوزه ای قرار دارد که او حق رأی را در آن حوزه ندارد.
و اما موارد دیگر در خصوص کشور ما:
1.    در ماده هشتاد و سوم قانون اساسی میخوانیم: «... در قانون انتخابات باید تدابیری اتخاذ گردد که نظام انتخاباتی، نمایندگی عمومی و عادلانه را برای تمام مردم کشور تأمین نماید و به تناسب نفوس از هر ولایت طور اوسط حد اقل دو وکیل زن در ولسی جرگه عضویت یابد.»
اگر چه این حق به زنها به ذات خود یک نوع تبعیض است، اما با توجه به شرایط نا امن و نبود روحیه مناسب در برابر زنها میتوان آنرا یک تبعیض مثبت به حساب آورد. اما نکته مورد نظر این است که درین حوزه های که بوجود می آید چگونه آنرا تفکیک خواهند کرد یعنی بوجود آوردن حوزات زنانه و مردانه و اینکار در افغانستان دقیقا نا ممکن است مگر اینکه قانون اساسی به گونه دیگر تعدیل شود که آنهم در شرایط فعلی کار آسانی نیست.
2.    مشکل کمی و زیادی نفوس در ولسوالی ها کاملا مشهود است، در عصر شاهان گذشته مخصوصا صدارات هاشم خان دردوران سطنت بردارزاده اش ظاهر شاه این تقسیمات کاملاً مغرضانه و با دید سیاسی – استعماری صورت گرفته، مثلا در تمام مناطق جنوب ولسوالی که بیست هزار نفر نفوس داشته باشد وجود نداشت، به اساس معلوماتی که من دارم فقط یک ولسوالی هفده هزار نفری بود و متباقی اکثرا پائین تر از ده هزار نفر اما در مناطق مرکزی اکثر ولسوالی ها بیش از پنجاه هزار نفر نفوس داشته است. به علاوه اینکه در تقسیمات اداری هم بگونه ای عمل شد که تراکم نفوس و وحدت جغرافیایی را هم از بین ببرند، مثلا لعل و سر جنگل مربوط ولایت غور، بلخاب مربوط جوزجان و دایکندی در مجموع مربوط ولایت ارزگان که سالها دیده شده مردم دایکندی بخاطر کار رسمی در مرکز ولایت خویش از چندین ولایت دور زده خود را به مرکز ولایت مربوطه رسانده اند.
از نظر ما تحمیل تک کرسی شدن انتخابات دنباله روی همین اندیشه ارتجاعی درافغانستان است.
3.    در افغانستان 375 ولسوالی وجود دارد و تعداد اعضای پارلمان طبق قانون 249 نفر است. اگر حوزه ها انتخاباتی ولسوالی ها را قرار بدهند باید افغانستان را به دو صد و چهل و نه حوزه تقسیم کنند که درین صورت ولسوالی های اضافی ر ا با کدام معیار تقسیم خواهند کرد. با توجه به اینکه تغییر و تعدیل این دو مورد هم نیاز به تعدیل قانون اساسی دارد.
4.    یکی از ولایات را در نظر بگیریم، مثلا ولایت سرپل به شمول مرکز و شش ولسوالی که هر کدام ده ها کیلومتر از همدیگر فاصله دارند، اما چهار وکیل در پارلمان دارند که سه نفر شان مرد و یک نفر شان زن است. اولاً این هفت واحد اداری را چگونه به چهار حوزه انتخاباتی تقسیم خواهند کرد؟ و ثانیا زنانه و مردانه آنرا چگونه تفکیک و تقسیم خواهند کرد؟ و همینطور در اکثر ولایات.
5.    با توجه به فرهنگ مافیایی که در کشور وجود دارد، سیستم تک کرسی به یک حرکت تروریستی تبدیل خواهد شد، زیرا افراد زور مند در محلات رقیب ناتوان را به سادگی از پیش روی خود خواهند برداشت.
6.    زور مند و صاحبان سرمایه های باد آورده همانگونه که در سه دوره گذشته، رأی را با پول و مواد خوراکه و با استفاده از فقر و در بردری مردم خریدند، درین صورت نیز خواهند خرید و برای جوانان تحصیل کرده بی پول هیچگونه زمینه و فرصت خدمتگذاری بوجود نخواهد آمد.
7.    قبول کنیم که مناطق مسکونی در افغانستان در حال حاضر کاملا قومی شده، مثلا کابل را در نظر بگیریم، دشت برچی یعنی منطقه هزاره ها، خیرخانه یعنی منطقه تاجک ها، کارته نو و هود خیل یعنی منطقه پشتونها، و حالا اگر نگاه به نفوس این مناطق کنیم خیر خانه و دشت برچی هر کدام حد اقل یک میلیون نفوس دارند، اما کارته نو با متعلقاتش صد هزار نفر نفوس ندارد. همین مشکل را چگونه حل خواهند کرد؟ مثلا اگر قرار باشد که به هر صد هزار نفر یک حوزه انتخاباتی تعیین شود و یک وکیل انتخاب گردد، کار گزاران این آمادگی را دارند که به دشت برچی و خیر خانه به هر کدام ده وکیل و به کارته نو یک وکیل سهم قایل شوند؟ هر گز ! عده ای منفجر خواهند شد.
8.    در حال حاضر تعدادی از ولسوالی ها از چنگ دولت خارج و تعدادی هم کاملا نا امن است، حوزات انتخاباتی اینها چگونه مرز بندی و فعال خواهد شد؟ بنظر ما اینهم یک امر نا ممکن است. اگر ولسوالی هایی که بدست مخالفین است آنرا نیز مثل مکاتب خیالی و پروژه های خیالی فعال حساب کنیم در نتیجه وکیلی هم که از آنجا بیاید از مخالفین خواهد بود و بعید نیست که آنها اکثریت را در پارلمان تشکیل بدهند.
در نتیجه: سیتسم انتخاباتی تک کرسی در شرایط فعلی افغانستان، ترور شخصیت ها، دور ساختن متخصصین از کار، منزوی ساختن احزاب و نهاد های مدنی، ذبح دموکراسی، و صد ها عیب دیگر که تعدادی را به عنوان مشت نمونه خروار بر شمردیم، بوده و اصلا تطبیق آن درین کشور نا ممکن و محال است و کشور را بطرف یک بحران غیر قابل کنترول سوق خواهد داد.
والسلام