۱۳۹۸ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

بازپخش این مطلب به اساس ضرورت موجود است :


بنام خدا«ج»
پیامد های اصرار امریکا بر استراتیژی شکست خورده اش در افغانستان
اگرامریکا بخواهد با استراتیژی موجود و مهره های موجودش به افغانستان امنیت بیاورد ، خیالی بیش نخواهد بود .«غلام علی صارم »
بعد از امضای معاهده بن قوای ناتو در رأس امریکا ظاهرا با هدف مبارزه با تروریزم جهانی وارد افغانستان گردیدند، تا امروز که حدود شانزده سال ازین امر می گذرد، جنگ همچنان در گوشه و کنار افغانستان نه تنها جریان دارد بلکه آنها ئیکه تروریسم خوانده می شدند و می شوند امروز قوی تر، مجهز تر و گستاخ تر از گذشته هستند.
سوال اینست که: جنگ امریکا در افغانستان بدون شک از طولانی ترین جنگ های است که امریکا در خارج از کشور خود داشته است، اما نتیجه ای که در پی این همه جنگ ها و مصارف هنگفت متصور بود به عقیده ما زیر صفر است. پولی که درین مدت برای تأمین امنیت و باز سازی افغانستان به مصرف رسیده، چندین برابر پولی است که بعد از جنگ جهانی، آمریکا در قاره اروپا مصرف کرد و تمام قاره از هر لحاظ آباد شد، بحدی که امروز اروپا از لحاظ اقتصادی، سیاسی، نظامی و ... در سطح جهان قاره مطرح و حرف دوم را میزند. پس چرا در افغانستان نتایج این یک و نیم دهه زحمت و تلاش تلفات انسانی و مصارف هنگفت زیر صفر و بجای محو تروریسم، تروریسم قوی تر از دیروز است، بجایی محو مواد مخدر هم میزان تولید آن  بالا رفته و هم تعداد معتادان، و بجای باز سازی، کشور ویران تر از گذشته گردیده است.
ویرانی زیر ساخت های اقتصادی در کشور و عدم توجه به سرمایه گذاری و تولید باعث گردیده که بیکاری در کشور ما بیک معضل بس خطر ناک تبدیل شود. مهاجرین از خارج داوطلبانه نه بلکه عده ای با زور و فشار و عده ای هم با کراهت برگشتند، اما اکثرا دوباره هجرت نمودند، نه تنها مهاجرینی که از خارج آمده بودند بلکه صد ها هزار مهاجر جدید هم داریم. در یکی دو سال اخیر صد ها جوان و خانواده ها در آبهای ترکیه و یونان غرق و سر به نیست گردیدند و همینطور هزاران مشکل دیگر که کشور و مردم ما با آن دست و گریبان هستند که نه حضور و نه مصارف هنگفت سرمایه های آمریکا بر آن تأثیر داشته، بناء در پی این باید بر آمد که علت چیست؟ و چرا این همه زحمات و مصارف هنگفت بدون نتیجه و اکثرا، نتیجه معکوس داشته است؟
آنچه ما را در نظر می آید با ذکر مقدمه ای به عرض می رسانیم و آن اینکه:
موقعیت استراتیژیک افغانستان باعث گردیده که همواره مورد توجه قدرت گشایان قرار گیرد. اگر نگاهی مختصر و گذرا فقط در قرن 19 و 20 داشته باشیم می بینیم که این کشور همواره با دخالت ها و اعمال خصمانه دشمنان خارجی دچار بد بختی و سیه روزی بوده است.
مخصوصا بعد از آنکه انگلیس ها در شبه قاره هند تسلط پیدا کردند، افغانستان را که در آنروز به دروازه هند معروف بود و هزاران مبارز مسلمان هند که بر ضد استعمار انگلیس مبارزه می کردند چشم به جانب افغانستان و ایران و ترکیه و ... بودند، که البته نهایتا امید ها و آرزوهایشان به یأس مبدل گردید.
موقعیت افغانستان در همسایگی هند برتانوی قسمی بود که چنانچه اکر در هند مداخله صورت می گرفت و مسلمانان مبارز هندی مورد استعانت قرار می گرفتند، حرف اول و آخر از افغانستان بود و به همین مناسبت بود که انگلیس بیشترین توجه را در گام نخست برای تضعیف افغانستان مبذول داشت و همین بود که به بهانه های مختلف جنگ ها و تصادماتی صورت گرفت.
پیشرفت های روسیه در آسیای میانه و تصرف کشور های مسلمان نشین یکی بعد دیگر و استقرار در سواحل دریای آمو و فکر چندین صد سال رسیدن به ابهای گرم به نگرانی انگلیسا افزوده بود به همین لحاظ تسلط بر افغانستان مخصوصا بدست گرفتن سیاست خارجی این کشور جز استراتیژی تسلط و حفظ هندوستان قرار گرفت.
گرچه استراتیژی نخست انگلیسها در مورد افغانستان تضعیف این کشور بود، ولی دست پاچگی و هراس از رقیب بزرگی همچون روس باعث شد تا دست به حملات نظامی زده و به اندیشه تسلط کامل درین کشور بیفتند.
اما جنگها و تلفات بیش از حد باعث گردید تا فکر تسلط مستقیم درین کشور را از سر بدر کنند، و در عوض اداره این کشور را بدست حاکم دست نشانده و مطیع از خود افغانستان بسپارند.
با همین اندیشه شاه شجاع، دوست محمد خان، عبدالرحمن خان، حبیب الله خان را یکی بعد دیگری رویکار آورده و از طریق این وابستگان خود فروخته سیاست خارجی و روابط افغانستان را با سایر کشور ها بدست گرفتند.
به شهادت تاریخ درین ارتباط آنچه انگلیس ها سرمایه گذاری کرده بالای قوم پشتون بوده است، عملا نشده  که انگلیس ها یک نفر غیر پشتون را به قدرت رسانده و از آن حمایت کرده باشند و این یک واقعیت تاریخی است.
این قدرت مندان هم به منظور تحکیم پایه های قدرت خود با حمایت انگلیس دست به هر جنایتی زدند، کشتن مبارزین ضد انگلیس بصورت پنهان و آشکار، قتل عام مردم، تاراج دارائی های مردم، مصادره زمین های مردم، اینها اعمالی بود که توسط این جنایت کاران صورت گرفت. مهاجرین و آوارگان عصر حکومت جلاد نامی تاریخ کشور (عبدالرحمن) تا هنوز در کشور های ایران، پاکستان و هند زندگی می کنند.
این سیاست در گام نخست و تا سال های زیادی جریان داشت گفته میتوان حتی تا سال 1357 و کودتای ننگین هفت ثور نیز به اجرا گذاشته شد.
کودتای هفت ثور جدا از اینکه خرابی های به وسعت یک کشور، آوارگی بیش از پنج ملیون انسان، شهادت بیش از یک و نیم میلیون انسان و معلول و معیوب شدن صد ها هزار انسان را در پی داست. اما مردم را به آگاهی های بیش از پیش رساند. درین مرحله روسها گرچه از سالها قبل روی یک عده آدم های ضعیف النفس سرمایه گذاری کرده بودند، وقتی خواستند دخالت مستقیم را آغاز کنند، از همان راهی وارد شدند که انگلیس ها وارد شده بود، یعنی انگلیسها هنگام ورود شاه شجاع و بستگان او را به عنوان پیش قراولان تجاوز خود انتخاب کرده بودند، اینها تره کی و امین، کارمل و کشتمند و گلاب زوی و تنی و امثال اینها را انتخاب نمودند.
درسه جنگی که مردم ما با انگلیس ها داشتند تاریخ شهادت میدهد که برای بیرون راندن متجاوزین انگلیسی اقوام مختلف کشور با وحدت و هماهنگی عمل نموده دشمن را بیرون راندند ولی در ختم کار و زمانی که انگلیسها به این نتیجه رسیدند که اشغال افغانستان آسان ولی مدیریتش و حفظش مشکل است دست نشاندگان خود را در رأس آوردند و بوسیله آنها تا توانستند به نفاق دست یازیده و شکاف های قومی و مذهبی را بین مردم عمیقی تر ساختند.
تجاوز مسلحانه روسها در افغانستان یکبار دیگر مردم افغانستان را یکپارچه و متحد ساخت، گرچه در همین دوره، حتی در موقع اشغال و جهاد مردم تلاش های زیادی بخرچ دادند تا جنگ های داخلی را دامن زده و مردم را از جهاد مقدس شان که همانا دفع تجاوز بود دور کنند، ولیکن نتوانستند. با وجودیکه در خیلی از موارد تیر شان به هدف خورد و جنگ ها خانمانسوزی هم صورت گرفت.
و اینک آمریکا به راهی روان گردیده که انگلیسها سالها رفتند ولی بار بار به رو خوردند، روسها تحت رهبری مکتب کمونیزم چنان به رو خوردند و متلاشی شدند که اینک مکتب کمونیزم را باید در زباله دان تاریخ جستجو کرد.
امریکا باید بپذیرد که ساخت و مطرح کردن فردی بنام بن لادن، تشکیل گروهی تحت عنوان طالب بوسیله پاکستان، و اینک رها کردن طالب و تقویه داعش همه اشتباهات استراتیژیکی است که روزی مصیبتی بزرگی را دامن گیر امریکا و مردمش خواهد کرد.
امریکا در گام نخست با امضای موافقت نامه بن که به عقیده ما انتقامی بود از روسها، زیرا روسها در پنج دسمبر 1978 معاهده ای را با تره کی و امین امضا نمودند که با این موافقت نامه اشغال افغانستان را با نیروی نظامی به زعم خودشان قانونیت بخشیدند.
امریکا نیز در 2001 دقیقا پنج دسمبر این موافقت نامه را با گروه مخالف روسها به امضا رسانده و ورود نیرو های نظامی امریکایی را رنگ قانونی دادند و این حرکت پخته تر از عمل روسها یعنی پای ملل متحد را نیز دخیل ساختند.
با وجود این همه امریکا در دامی گرفتار آمده که دیگران را نیز دست و پا شکسته بود و راهی را به پیش گرفت که انگلیسها و روسها به پیش گرفته بودند، یعنی در پی حاکمیت مجدد فاشیزم به این کشور بر آمدند و خواستند از حاکمان دست نشانده خود عبدالرحمانی بوجود آورند که روزی او را امیر آهنین می گفتند. امریکا به عقیده ما باخیال ایجاد امیر آهنین امروز افغانستان برایش به باتلاقی تبدیل شده که با هر بار تکان خوردن و حرکتی از نو فروتر می رود مثلا حمایت دوازده ساله از حکومت دهه هشتاد به بعد و نهایتا بدست آوردن یک نتیجه کاملا منفی و مرحله بعد ایجاد حکومتی با نام وحدت ملی که اینک خود به شررش گرفتار اند، بحدی که جان مکین سناتور می گوید که با بیرون شدن ما از افغانستان همه چیز در ثانیه های نخست به هم می ریزد. البته نه تنها این سناتور کار کشته که به واقعیت شکست استراتیژی خودشان در افغانستان پی برده بلکه به نظر من امریکایی ها و دنیا همه پی برده اند که استراتیژی امریکا در افغانستان یک استراتیژی شکست خورده است.
در عصر حاضر تقویه و به قدرت رساندن و نگهداشتن نیرو های قوم گرا و فاشیست آنهم در کشوری مثل افغانستان که دارای اقوام زیاد بوده و قومی بنام اکثریت عملا وجود ندارد و ادعای هم اگر از جانبی مبنی بر اکثریت قوم صورت گیرد کاملا بیجا و بی اساس است، زیرا درین کشور اصلا احصائیه گیری دقیقی صورت نگرفته تا اقلیت و اکثریت مشخص گردد. و از طرفی مخالفت با ذکر نام اقوام در شناسنامه های الکترونیک بیانگر این است که فاشیست های قوم گرا از مشخص شدن تعداد اقوام در هراس اند زیرا با اینکار تعداد اقوام مشخص گردیده و ادعا های پوچ اکثریت بودن نقش بر آب می گردد.
به نظر ما امریکا کشوری است که طی شانزده سال گذشته متواتر این فریب را خورده، به امید اینکه عبدالرحمانی بسازد. اما دیگر آنزمان گذشته و دیگر عبدالرحمانی بوجود نخواهد آمد. بطور مثال زمانی صد ها نفر از زن و مرد هزاره را به یک طناب بسته به بردگی می فروختند، اما امروز مردم افغانستان به استادان هزاره در دانشگاه ها نیاز دارند.
و بار بار دیده شده که حرکت های مدنی این مردم طوفان ایجاد کرده. در کل امریکایی ها بپذیرند که استراتیژی شان در افغانستان شکست خورده زیرا تناسب شعار و عمل زمین تا آسمان بوده، یکطرف شعار دموکراسی، عدالت، جامعه مدنی، حقوق بشر و ... و از طرف دیگر یا واضحتر عرض کنیم در عمل تقویه نیرو های فرسوده فاشیزم که روزی سرنوشت این کشور را با انگلیس ها معامله کردند، روز دیگر با روسها و اینک با اینها وارد معامله گردیده اند.
ما بار ها نوشتیم که امریکا اگر میخواهد مردم افغانستان منت دارش باشد و هیچگاه کمک هایش را فراموش نکند درین کشور نباید سیاست کند بلکه افغانستان را در راستای باز سازی و تعمیر زیر ساخت های اقتصادی و ... کمک نماید.
ما نمی گوئیم که طرح استراتیژی امریکا در افغانستان بوسیله افراد ضعیف صورت گرفته، آنها استراتیژست های قوی و دانشمند هستند اما افغانستان کشوری است دارای اقوام مختلف، مذاهب مختلف و سرزمین ها و آب و هوای متفاوت که ایشان هیچ گونه آشنایی با آن ندارند. مثلا امریکا تا دو سال و اندی قبل که حکومت به اصطلاح وحدت ملی را با بی احترامی به اراده مردم این کشور بوجود آورد به این فکر بود که خط فاشیزمی را که سالها درین کشور مصیبت خلق کرده تقویت نموده و بر اریکه قدرت نگاه دارند. چنانچه اگر استراتیژست های امریکایی بافت های قومی، مذهبی، اجتماعی و... افغانستان را میدانستند و از اهمیت ویژه آن آگاهی میداشتند امروز امریکا گرفتار این معضل بزرگ نبود.
حالا می بینیم که بعد از تشکیل حکومت وحدت ملی عملا  این استراتیژی شکست خورده است، امریکا در ارتباط با این عمل خود (تشکیل حکومت وحدت ملی) که دقیقا بی حرمتی به آرا مردم افغانستان است باید از مردم افغانستان معذرت بخواهد و این حکومت وارداتی خود را که طی دو سال و اندی به مردم افغانستان مصیبت خلق کرده به هر زباله دانی که می ریزد اختیار دارد و حق تعیین سرنوشت کشور را باید به مردمش بدهد و مردم را درین راستا کمک نماید و به عقیده ما این یک دوستی پایدار خواهد بود.
تقویت نیرو های متخاصم، جنگاندن افراد احزاب، تقویه شکاف های قومی و مذهبی مصارفی است بر گرده مردم امریکا و بدون دست آورد برای شان، گوش ها باز باشد که مردم افغانستان هر بازی را میتوانند تحمل کنند اما بازی با دین و عقاید شانرا نه و وقتی در آن خط رسیدند همه افغانستانی و مسلمان هستند، جنگها با انگلیس و جنگ در برابر روسها شاهد این مدعاست.
پس نباید اصرار به استراتیژی یی نمود که محکوم به شکست است، به عقیده ما استراتیژی امریکا در افغانستان بیک باز نگری دقیق ضرورت دارد و درین زمینه باید بپذیریند که به مردم افغانستان نیاز دارند نه آنهائیکه سالهاست سرمایه های هنگفت این کشور را حیف و میل کرده اند.
بر خلاف، ادامه این راه و اصرار بر آن جایگاه امریکا را در افغانستان در کنار انگلیسها و روسها قرار خواهد دارد.
باد این سخن بگوشت – ما مرده و تو زنده
صارم   7/1/1396