۱۴۰۰ فروردین ۷, شنبه

نشست ترکیه در مورد افغانستان :

 

چشم اندازی در باره نشست ترکیه

غلام علی صارم

سالها قبل یعنی قبل از اینکه اتحاد شوروی سابق از افغانستان اخراج شود مذاکراتی پیرامون معضل افغانستان که معروف به مذکرات ژینو گردید به سرپرستی ملل متحد صورت گرفت.

خاویرپریزد کوئیار سرمنشی سازمان ملل متحد در آنزمان، در کتابی که تحت عنوان «بسوی صلح » خاطرات خود را نوشت،  قسمتی که در مورد مذاکرات افغانستان است ازدید من دوجمله اش درخورتوجه میباشد: یکی اینکه میگوید که پس از ده سال ماموریت و مذاکرات یافتم که این همه فریبی بوده برای مردم افغانستان و مطلب دیگر را اینگونه می نویسد: یک روزنامه نگار لوموند در سال 1988 از من پرسید که توقعات من در باره ماجرای افغانستان چیست؟ من پاسخ دادم که کاملا شرافتمندانه خواهم گفت.«ما مورد استفاده ابر قدرتها قرار گرفته ایم. نقش ما مهم بوده است. ما زمینه را آماده کرده ایم. اما سپاسگزاریم بابت تصمیم مسکو و واشنگتن برای پایان دادن به جنگی که ما در میانجیگری آن موفق بوده ایم در این زمان ما به این نتیجه رسیده ایم که سازمان ملل میتواند ابزار مناسبی برای ایجاد موافقتنامه ای بین قدرتهای بزرگ باشد. ما این صورت را برای هردو آنها حفظ کرده ایم.»(روزنامه اطلاعات ایرانی 24 سرطان 1377 خاطرات دبیر کل پیشین سازمان ملل متحد)

ما در ارتباط با بحرانی که آغازش از سال 1357 توسط کمونیست های وابسته به شوروی سابق گردید تاحال مذاکراتی را که ظاهرا بخاطر حل معضل این کشور بوده زیاد دیدیم. اما با صراحت باید بگویم که در هیچ یک از این مذاکرات آنچه مربوط به خود افغانستانی ها نبوده تعیین سرنوشت شان بوده است .  در ارتباط حل معضل افغانستان از قدرت های بزرگ گرفته تا کشور های همسایه و منطقه همه دیدگاه ها ی خود را داشته و در پی منافع خود بوده اند نه حل مشکل افغانستان .

شما اعتراف دبیر کل پیشین سازمان ملل را در فوق مطالعه کردید که در راس بحران افغانستان فقط مسکو و واشنگتن است و بس . ما مذاکرات بن را در بهبوحه شکست طالبان در 2001 دیدیم، عملا ثابت گردید که افغانستانی ها اگر رهبری را برگزینند بازهم نظر قدرتهای بزرگ شرط است. اگر چنین نمی بود و مذاکرات بن مبنا می بود باید سیرت رئیس جمهور میشد نه کرزی!

همینطور همه این مذاکرات را اربابی در پی بوده است، بقول معروف « ریش از ما و اختیارش از دیگران»

در مذاکرات دوحه هم زمانی که آغاز شد ما گفتیم که این مذاکرات بجایی نخواهد رسید زیرا همانگونه که نه دولت دولت ماست و نه طالب طالب ما ونه جنگ جنگ ماست ، بنابراین مذاکرات هم مذاکرات ما نبوده و اگر صلحی هم بمیان بیاید آنهم از ما نیست و نخواهد بود.  

باید مردانه بپذیریم مذاکرات طولانی و نفس گیر دوحه که بالاخره مسکو طلسمش را شکست، بین کسانی بود که نیابتا پشت میز ها نشسته و با هم صحبت میکردند و از آنجاییکه صلاحیتی در صحبت نداشتند بالاخره بدون نتیجه برخاستند .

نشست مسکو هم که با دنیایی از شرمندگی شروع شد همانگونه بدون نتیجه و بدون اینکه سودی بدنبال داشته باشد به پایان رسید. به اعتقاد ما مسکو از این نشست تنها چیزی را که میخواست این بود که به امریکا بفهماند که معضل افغانستان را به تنهای و نهایتا با دوست استراتیژیکش پاکستان نمیتواند حل نماید.

اینک نشست ترکیه را پیش رو داریم ، نشستی که ظاهرآ امیدواری ها براین است که برایند این نشست هم مثل نشست بن حکومتی ظاهرآ به اشتراک جناحین بوجود آید .

باید با صراحت بگوییم که امریکا در پی آنست که سرمایه های را که طی بیست سال گذشته در افغانستان مصرف نموده حد اقل دست آوردی داشته باشند،  روسها در پی انتقام شکست شان که ظاهرا آنرا از ناحیه امریکا میدانند، هستند، پاکستان که اصلا دعوی قیمومت به افغانستان را دارد، ایران، چین، ازبکستان و هند هرکدام دنبال منافع خود در این کشور خون آلود هستند و افغانستان را میدان آزمایش و تمرین سیاست و سلاح های مرگبار خود ساخته اند. بنا براین نشست ترکیه هم از آنجاییکه زمینه های اختلاف دیدگاه ها در بین کشور های منطقه و جهان  در مورد افغانستان همچنان به قوت خود باقی است بنابراین نشست ترکیه هم کما کان بی نتیجه خواهد بود. و نگرانی ما بیشتر از برایند این نشست این است که افغانستان با توجه به توافقی که امریکا مبنی بر خروج شتاب زده نیروهایش با طالبان انجام داده بود که اینک همه به این باور رسیده اند که این خروج یکبار دیگر افغانستان را به کانونی از آشوب مبدل کرده و یکبار دیگر شاهد تشدید حملات انتحاری و خشونت های غیر انسانی خواهیم بودو افغانستان به لانه و مرکز اصلی صدور تروریسم در جهان تبدیل خواهد شد.

بنابراین اولا قضیه افغانستان را همه باید بپذیرند که  یک معضل داخلی نیست، منطقه ای هم نیست بلکه بک معضل بین المللی است، باید در گام نخست قدرتهای بزرگ و بعد کشور های منطقه به یک توافق دست یابند و بیش ازاین با دنبال کردن مذاکرات توسط افراد کرایی و وابسته به چشم مردم مظلوم افغانستان خاک نپاشند. ملل متحد همانگونه که دبیر کل پیشینش اعتراف کرد و همانگونه که ماهم عملا می بینیم   با توجه به آنچه را که ظاهرآ در بین ملل جهان دارند یکبار دیگر به منظور تامین هماهنگی بین قوت های بزرگ جهانی و منطقوی درمورد مشکل افغانستان اقدام نمایند. درغیرآن نشست ترکیه هم یک نشست سمبولیک و نمادین بوده و بدون نتیجه نه تنها به پایان نمی رسد بلکه سرآغاز یک دور جدید از خشونت های غیر انسانی خواهد شد.   

۱۴۰۰ فروردین ۴, چهارشنبه

روایت 3

 

بنام خدا"ج"

پیامد های اصرار امریکا بر استراتیژی شکست خورده اش در افغانستان

وطرح تشکیل و ایجاد حکومت آینده

اگرامریکا بخواهد با استراتیژی موجود و مهره های موجودش به افغانستان امنیت بیاورد ، خیال ی بیش نخواهد بود .«غلام علی صارم »

چهار سال قبل مقاله ای را تحت این عنوان نوشته و نکاتی را در آن تذکر داده بودم که اینک یکبار دیگر آنرا مرور نموده و می پردازم به نکاتی در مورد طرح جدید امریکا که با عنوان "حکومت انتقالی صلح و نقشه راه سیاسی "  بعد از تلاشها و گفتگو های نفس گیر بین طالبان و نماینده امریکا ارائه گردیده می پردازیم که آیا این طرح کارساز است یا نه ؟ و یا اینکه اینهم به نحوی اصرار بر استراتیژی شکست خورده ای است که از سالها به این طرف در افغانستان دنبال میشود. و اینهم مروری برگذشته :

بعد از امضای معاهده بن قوای ناتو در رأس امریکا ظاهرا با هدف مبارزه با تروریزم جهانی وارد افغانستان گردیدند، تا امروز که سالها ازین امر می گذرد، جنگ همچنان در گوشه و کنار افغانستان نه تنها جریان دارد بلکه آنها ئیکه تروریسم خوانده می شدند و می شوند امروز قوی تر، مجهز تر و گستاخ تر از گذشته هستند.

سوال اینست که: جنگ امریکا در افغانستان بدون شک از طولانی ترین جنگ های است که امریکا در خارج از کشور خود داشته است، اما نتیجه ای که در پی این همه جنگ ها و مصارف هنگفت متصور بود به عقیده ما زیر صفر است. پولی که درین مدت برای تأمین امنیت و باز سازی افغانستان به مصرف رسیده، چندین برابر پولی است که بعد از جنگ جهانی، آمریکا در قاره اروپا مصرف کرد و تمام قاره از هر لحاظ آباد شد، بحدی که امروز اروپا از لحاظ اقتصادی، سیاسی، نظامی و ... در سطح جهان قاره مطرح و حرف دوم را میزند. پس چرا در افغانستان نتایج این دو دهه زحمت و تلاش، تلفات انسانی و مصارف هنگفت زیر صفر و بجای محو تروریسم، تروریسم قوی تر از دیروز است، بجایی محو مواد مخدر هم میزان تولید آن  بالا رفته و هم تعداد معتادان، و بجای باز سازی، کشور ویران تر از گذشته گردیده است.

ویرانی زیر ساخت های اقتصادی در کشور و عدم توجه به سرمایه گذاری و تولید باعث گردیده که بیکاری در کشور ما بیک معضل بس خطر ناک تبدیل شود. مهاجرین از خارج داوطلبانه نه بلکه عده ای با زور و فشار و عده ای هم با کراهت برگشتند، اما اکثرا دوباره هجرت نمودند، نه تنها مهاجرینی که از خارج آمده بودند بلکه صد ها هزار مهاجر جدید هم داریم. در یکی دو سال اخیر صد ها جوان و خانواده ها در آبهای ترکیه و یونان غرق و سر به نیست گردیدند و همینطور هزاران مشکل دیگر که کشور و مردم ما با آن دست و گریبان هستند که نه حضور و نه مصارف هنگفت سرمایه های آمریکا بر آن تأثیر داشته، بناء در پی این باید بر آمد که علت چیست؟ و چرا این همه زحمات و مصارف هنگفت بدون نتیجه و اکثرا، نتیجه معکوس داشته است؟

آنچه ما را در نظر می آید با ذکر مقدمه ای به عرض می رسانیم و آن اینکه:

موقعیت استراتیژیک افغانستان باعث گردیده که همواره مورد توجه قدرت گشایان قرار گیرد. اگر نگاهی مختصر و گذرا فقط در قرن 19 و 20 داشته باشیم می بینیم که این کشور همواره با دخالت ها و اعمال خصمانه دشمنان خارجی دچار بد بختی و سیه روزی بوده است.

مخصوصا بعد از آنکه انگلیس ها در شبه قاره هند تسلط پیدا کردند، افغانستان را که در آنروز به دروازه هند معروف بود و هزاران مبارز مسلمان هند که بر ضد استعمار انگلیس مبارزه می کردند چشم به جانب افغانستان و ایران و ترکیه و ... بودند، که البته نهایتا امید ها و آرزوهایشان به یأس مبدل گردید.

موقعیت افغانستان در همسایگی هند برتانوی قسمی بود که چنانچه اکر در هند مداخله صورت می گرفت و مسلمانان مبارز هندی مورد استعانت قرار می گرفتند، حرف اول و آخر از افغانستان بود و به همین مناسبت بود که انگلیس بیشترین توجه را در گام نخست برای تضعیف افغانستان مبذول داشت و همین بود که به بهانه های مختلف جنگ ها و تصادماتی صورت گرفت.

پیشرفت های روسیه در آسیای میانه و تصرف کشور های مسلمان نشین یکی بعد دیگر و استقرار در سواحل دریای آمو و فکر چندین صد سال رسیدن به ابهای گرم به نگرانی انگلیسا افزوده بود به همین لحاظ تسلط بر افغانستان مخصوصا بدست گرفتن سیاست خارجی این کشور جز استراتیژی تسلط و حفظ هندوستان قرار گرفت.

گرچه استراتیژی نخست انگلیسها در مورد افغانستان تضعیف این کشور بود، ولی دست پاچگی و هراس از رقیب بزرگی همچون روس باعث شد تا دست به حملات نظامی زده و به اندیشه تسلط کامل درین کشور بیفتند.

اما جنگها و تلفات بیش از حد باعث گردید تا فکر تسلط مستقیم درین کشور را از سر بدر کنند، و در عوض اداره این کشور را بدست حاکم دست نشانده و مطیع از خود افغانستان بسپارند.

با همین اندیشه شاه شجاع، دوست محمد خان، عبدالرحمن خان، حبیب الله خان را یکی بعد دیگری رویکار آورده و از طریق این وابستگان خود فروخته سیاست خارجی و روابط افغانستان را با سایر کشور ها بدست گرفتند.

به شهادت تاریخ درین ارتباط آنچه انگلیس ها سرمایه گذاری کرده بالای قوم پشتون بوده است، عملا نشده  که انگلیس ها یک نفر غیر پشتون را به قدرت رسانده و از آن حمایت کرده باشند و این یک واقعیت تاریخی است.

این قدرت مندان هم به منظور تحکیم پایه های قدرت خود با حمایت انگلیس دست به هر جنایتی زدند، کشتن مبارزین ضد انگلیس بصورت پنهان و آشکار، قتل عام مردم، تاراج دارائی های مردم، مصادره زمین های مردم، اینها اعمالی بود که توسط این جنایت کاران صورت گرفت. مهاجرین و آوارگان عصر حکومت جلاد نامی تاریخ کشور (عبدالرحمن) تا هنوز در کشور های ایران، پاکستان و هند زندگی می کنند.

این سیاست در گام نخست و تا سال های زیادی جریان داشت گفته میتوان حتی تا سال 1357 و کودتای ننگین هفت ثور نیز به اجرا گذاشته شد.

کودتای هفت ثور جدا از اینکه خرابی های به وسعت یک کشور، آوارگی بیش از پنج ملیون انسان، شهادت بیش از یک و نیم میلیون انسان و معلول و معیوب شدن صد ها هزار انسان را در پی داست. اما مردم را به آگاهی های بیش از پیش رساند. درین مرحله روسها گرچه از سالها قبل روی یک عده آدم های ضعیف النفس سرمایه گذاری کرده بودند، وقتی خواستند دخالت مستقیم را آغاز کنند، از همان راهی وارد شدند که انگلیس ها وارد شده بود، یعنی انگلیسها هنگام ورود شاه شجاع و بستگان او را به عنوان پیش قراولان تجاوز خود انتخاب کرده بودند، اینها تره کی و امین، کارمل و کشتمند و گلاب زوی و تنی و امثال اینها را انتخاب نمودند.

درسه جنگی که مردم ما با انگلیس ها داشتند تاریخ شهادت میدهد که برای بیرون راندن متجاوزین انگلیسی اقوام مختلف کشور با وحدت و هماهنگی عمل نموده دشمن را بیرون راندند ولی در ختم کار و زمانی که انگلیسها به این نتیجه رسیدند که اشغال افغانستان آسان ولی مدیریتش و حفظش مشکل است دست نشاندگان خود را در رأس آوردند و بوسیله آنها تا توانستند به نفاق دست یازیده و شکاف های قومی و مذهبی را بین مردم عمیقی تر ساختند.

تجاوز مسلحانه روسها در افغانستان یکبار دیگر مردم افغانستان را یکپارچه و متحد ساخت، گرچه در همین دوره، حتی در موقع اشغال و جهاد مردم تلاش های زیادی بخرچ دادند تا جنگ های داخلی را دامن زده و مردم را از جهاد مقدس شان که همانا دفع تجاوز بود دور کنند، ولیکن نتوانستند. با وجودیکه در خیلی از موارد تیر شان به هدف خورد و جنگ ها خانمانسوزی هم صورت گرفت.

و اینک آمریکا به راهی روان گردیده که انگلیسها سالها رفتند ولی بار بار به رو خوردند، روسها تحت رهبری مکتب کمونیزم چنان به رو خوردند و متلاشی شدند که اینک مکتب کمونیزم را باید در زباله دان تاریخ جستجو کرد.

امریکا باید بپذیرد که ساخت و مطرح کردن فردی بنام بن لادن، تشکیل گروهی تحت عنوان طالب بوسیله پاکستان، و یا رها کردن طالب و تقویه داعش همه اشتباهات استراتیژیکی است که روزی مصیبتی بزرگی را دامن گیر امریکا و مردمش خواهد کرد.

امریکا در گام نخست با امضای موافقت نامه بن که به عقیده ما انتقامی بود از روسها، زیرا روسها در پنج دسمبر 1978 معاهده ای را با تره کی و امین امضا نمودند که با این موافقت نامه اشغال افغانستان را با نیروی نظامی به زعم خودشان قانونیت بخشیدند.

امریکا نیز در 2001 دقیقا پنج دسمبر این موافقت نامه را با گروه مخالف روسها به امضا رسانده و ورود نیرو های نظامی امریکایی را رنگ قانونی دادند و این حرکت پخته تر از عمل روسها بود، یعنی پای ملل متحد را نیز دخیل ساختند.

با وجود این همه امریکا در دامی گرفتار آمده که دیگران را نیز دست و پا شکسته بود و راهی را به پیش گرفت که انگلیسها و روسها به پیش گرفته بودند، یعنی در پی حاکمیت مجدد فاشیزم به این کشور بر آمدند و خواستند از حاکمان دست نشانده خود عبدالرحمانی بوجود آورند که روزی او را امیر آهنین می گفتند. امریکا به عقیده ما باخیال ایجاد امیر آهنین امروز افغانستان برایش به باتلاقی تبدیل شده که با هر بار تکان خوردن و حرکتی از نو فروتر می رود مثلا حمایت دوازده ساله از حکومت دهه هشتاد به بعد و نهایتا بدست آوردن یک نتیجه کاملا منفی و مرحله بعد ایجاد حکومتی با نام وحدت ملی که بعدآ خود به شررش گرفتارگردیدند، بحدی که جان مکین سناتور می گوید که با بیرون شدن ما از افغانستان همه چیز در ثانیه های نخست به هم می ریزد. البته نه تنها این سناتور کار کشته که به واقعیت شکست استراتیژی خودشان در افغانستان پی برده بلکه به نظر من امریکایی ها و دنیا همه پی برده اند که استراتیژی امریکا در افغانستان یک استراتیژی شکست خورده است.

در عصر حاضر تقویه و به قدرت رساندن و نگهداشتن نیرو های قوم گرا و فاشیست آنهم در کشوری مثل افغانستان که دارای اقوام زیاد بوده و قومی بنام اکثریت عملا وجود ندارد و ادعای هم اگر از جانبی مبنی بر اکثریت قومی صورت گیرد کاملا بیجا و بی اساس است، زیرا درین کشور اصلا احصائیه گیری دقیقی صورت نگرفته تا اقلیت و اکثریت مشخص گردد. و از طرفی مخالفت با ذکر نام اقوام در شناسنامه های الکترونیک بیانگر این است که فاشیست های قوم گرا از مشخص شدن تعداد اقوام در هراس اند زیرا با اینکار تعداد اقوام مشخص گردیده و ادعا های پوچ اکثریت بودن نقش بر آب می گردد. ومتاسفانه اینک اقدام به تجزیه اقوام.......

به نظر ما امریکا کشوری است که طی شانزده سال گذشته متواتر این فریب را خورده، به امید اینکه عبدالرحمانی بسازد. اما دیگر آنزمان گذشته و دیگر عبدالرحمانی بوجود نخواهد آمد. بطور مثال زمانی صد ها نفر از زن و مرد هزاره را به یک طناب بسته به بردگی می فروختند، اما امروز مردم افغانستان به استادان هزاره در دانشگاه ها نیاز دارند.

و بار بار دیده شده که حرکت های مدنی این مردم طوفان ایجاد کرده. در کل امریکایی ها بپذیرند که استراتیژی شان در افغانستان شکست خورده زیرا تناسب شعار و عمل زمین تا آسمان بوده، یکطرف شعار دموکراسی، عدالت، جامعه مدنی، حقوق بشر و ... و از طرف دیگر یا واضحتر عرض کنیم در عمل تقویه نیرو های فرسوده فاشیزم که روزی سرنوشت این کشور را با انگلیس ها معامله کردند، روز دیگر با روسها و اینک با اینها وارد معامله گردیده اند.

ما بار ها نوشتیم که امریکا اگر میخواهد مردم افغانستان منت دارش باشد و هیچگاه کمک هایش را فراموش نکنند درین کشور نباید سیاست بکند بلکه افغانستان را در راستای باز سازی و تعمیر زیر ساخت های اقتصادی و ... کمک نماید.

ما نمی گوئیم که طرح استراتیژی امریکا در افغانستان بوسیله افراد ضعیف صورت گرفته، آنها استراتیژست های قوی و دانشمند هستند اما افغانستان کشوری است دارای اقوام مختلف، مذاهب مختلف و سرزمین ها و آب و هوای متفاوت که ایشان هیچ گونه آشنایی با آن ندارند. مثلا امریکا تا دوره قبل که حکومت به اصطلاح وحدت ملی را با بی احترامی به اراده مردم این کشور بوجود آورد به این فکر بود که خط فاشیزمی را که سالها درین کشور مصیبت خلق کرده تقویت نموده و بر اریکه قدرت نگاه دارند. چنانچه اگر استراتیژست های امریکایی بافت های قومی، مذهبی، اجتماعی و... افغانستان را میدانستند و از اهمیت ویژه آن آگاهی میداشتند امروز امریکا گرفتار این معضل بزرگ نبود.

حالا می بینیم که بعد از تشکیل حکومت وحدت ملی عملا  این استراتیژی هم شکست خورده است، امریکا در ارتباط با این عمل خود (تشکیل حکومت وحدت ملی) که دقیقا بی حرمتی به آرا مردم افغانستان بود، باید از مردم افغانستان معذرت بخواهد و این حکومت وارداتی خود را که طی پنج سال و اندی به مردم افغانستان مصیبت خلق کرده که اینک در دور دوم نیز نه تنها تغییر مثبتی رونمانگردیده بلکه وضعیت کاملا بدتر از گذشته است .  باید حق تعیین سرنوشت کشور را به مردمش بدهند و مردم را درین راستا کمک نمایند و به عقیده ما این یک دوستی پایدار خواهد بود.

تقویت نیرو های متخاصم، جنگاندن افراد احزاب، تقویه شکاف های قومی و مذهبی مصارفی است بر گرده مردم امریکا و بدون دست آورد برای شان، گوش ها باز باشد که مردم افغانستان هر بازی را میتوانند تحمل کنند اما بازی با دین و عقاید شانرا نه و وقتی در آن خط رسیدند همه افغانستانی و مسلمان هستند، جنگها با انگلیس و جنگ در برابر روسها شاهد این مدعاست.

پس نباید اصرار به استراتیژی یی نمود که محکوم به شکست بوده و هست، به عقیده ما استراتیژی امریکا در افغانستان بیک باز نگری دقیق ضرورت دارد و درین زمینه باید بپذیریند که به مردم افغانستان نیاز دارند نه آنهائیکه سالهاست سرمایه های هنگفت این کشور را حیف و میل کرده اند.

بر خلاف، ادامه این راه و اصرار بر آن جایگاه امریکا را در افغانستان در کنار انگلیسها و روسها قرار خواهد دارد.

باد این سخن بگوشت ما مرده و تو زنده

غلام علی صارم   7/1/1396

و اما طرح جدیدی که از جانب نماینده امریکا ارائه شده است :

طرح جدید از نظر ما کاملا بصورت ناشیانه نوشته گردیده است . مثل گذشته در این طرح واقعیت های عینی جامعه افغانستان کاملا نادیده گرفته شده است که به نظر ما بازهم طراح این طرح کسی بوده که نسبت به قضایا و ساختار اجتماعی و مذهبی و قومی افغانستان کاملا نا آگاه بوده است .  در ذیل نکاتی چندرا منباب شاهد مثال یاد آور میشویم :

1-   در بخش اول (اصول رهنمودی برای آینده افغانستان ) نوشته شده که دین رسمی افغانستان دین مقدس اسلام میباشد . یک شورای عالی فقه اسلامی جدید ایجاد میگردد تا به همه ساختار های حکومتی ملی و محلی رهنمایی ها و مشورت های اسلامی ارائه نماید.

شورای عالی فقه اسلامی گنگ است و گفته نشده که کدام فقه ، درافغانستان مذاهب مختلف وجود دارد که دو مذهب سنی و شیعه دارای اکثریت هستند وحقوق هرکدام در قانون اساسی موجود تذکر داده شده است ، اما اینجا در طرح جدید امریکا این موضوع وضاحت ندارد و از طرفی مشوره دهی این شورا چگونه است ؟ آیا این مشوره ها صرف مشوره های اخلاقی هستند یا اینکه ضمانت اجرایی هم دارد و اگر ضمانت اجرایی دارد به چه صورت میباشد؟

2-   در ماده 4 همین بخش آمده: قانون اساسی آینده افغانستان از حقوق زنان و حقوق اطفال را در امور سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، تعلیمی و فرهنگی تضمین خواهد کرد.  اولا جمله «تضمین خواهد کرد» در این جا ناقص است و باید واضح میبود که تضمین می کند یا نه ؟ واگر این حقوق تضمین میشود برکدام مبنا است ؟  ثانیا از حقوق اقلیت های دینی اصلا چیزی گفته نشده . مطلبی که پوشیده نمانده و در سطح بین المللی برای افغانستان مایه خجالتی گردیده اینست که از صد ها سال به اینطرف یک اقلیت هندو سیک در این کشور به آرامی زندگی می کردند که متاسفانه اخیر با شدت گرفتن بی امنیتی و حمله به معابد اینها باعث شد که اکثریت این مردم وطن آبایی خود را با چشمان پر اشک ترک نمایند. در طرح موجود و حکومتی که میخواهند بخاطر صلح و تامین امنیت ایجاد نمایند ازاینها اصلا ذکری به عمل نیامده است .

3-   گفته شده که : افغانستان به عالی ترین معیار های حسابدهی و شفافیت پایند بوده و برای مبارزه با فساد و مقابله با مواد مخدر غیر قانونی تمام اقدامات مقتضی را انجام خواهد داد.

سوال اینجاست که آیا این مبارزه با فساد و مواد مخدر که در طول دوران حکومت های دست نشانده امریکا بعد از 2001 و حادثه خونین یازدهم سپتامبر صورت گرفته با زهم همانگونه خواهد بود یا با کدام طرح و استراتیژی جدید این برنامه روی دست گرفته خواهد شد؟ ازطرفی مواد مخدر غیر قانونی باید واضح گردد، یعنی قانونی و غیر قانونی بودن مواد مخدر یعنی چه؟

در طول دوران کرزی و بعدش حکومت موجود  ارگان های حتی بصورت وزارت در این ارتباط بوجود آمد، صدها میلیون دالر در این امور( مبارزه با فساد و مواد مخدر) به مصرف رسید . اما آنچه عملا مشهود است اینست که : کشت و زرع مواد مخدر ، استعمال آن ، تجارت و صدور آن به مراتب بیشتر از دورانی است که این ادارات وجود نداشته است . و همچنان فساد در ادارات دولتی هم بمراتب بیشتر و حشتناکتر از زمانی است که کمیسیونی تحت عنوان مبارزه با فساد وجود نداشته و همینطور در مورد میزان خشونت علیه زنان هم باید بگوییم که قبل از ایجاد مراکزی با عنوان دفاع از حقوق زنان و مبارزه علیه خشونت ، بی نهایت کم بوده است . ما در شروع حکومت دست نشانده امریکا به تعداد انگشت شمار معتاد به مواد مخدر داشتیم که آنهم از خارج آمده بودند و زندگی شان بدور از انظار عمومی بود اما اینک حتی در مراکز و محلات عمومی میتوان در هر گوشه و بیشه هزاران معتاد را مشاهده کرد ودر قسمت احصائیه عمومی آنها سخن از میلیون ها است . از نظر ما اگر بازهم با همان شیوه و با همان استراتیژی این مبارزه دنبال شود کاریست بیجا و آب به هاون کوبیدن.

در بخش دوم : حکومت انتقالی صلح و نقشه راه سیاسی است باید متذکر شوم که :

مدت زمان انتقال نامشخص، دولت آینده و طرز حکومت نامشخص ، زیرا دوگزینه ذکر گردیده است و موارد دیگر که منوط به توافق طرفین ذکر شده است .

اولا این طرفین کیست ؟ آیا فقط همین طالب و غنی و پرسونل همراهش؟   آیا توافق ایندو میتواند مشکل کشور بحران زده مارا حل کند؟   چنانچه اگر بحث اقلیت و اکثریت مطرح باشد، این دو جناحی که کشور را به گروگان گرفته اند در کدام سمت قرار میگیرند؟ من یقین دارم بافریبی که روسها توسط عمال شان در این کشور بدام افتادند ،  امریکا مواظب باشد که بعد از این همه مصرف سوغات شان از افغانستان بدنامی و لعن و نفرین نباشد.

کتله های قوی اعم از سیاسی، قومی و مذهبی در این طرح نادیده گرفته شده یقین داشته باشند که اینها مجموعه های تاثیر گذار در سیاست و اداره کشور هستند . شاهد مثل در این زمینه احزاب قدرت مند جمعیت اسلامی که اینک منشعب گردیده اما باوجود این انشعاب هربخش آن از توانایی خوبی برخوردار هستند ، حرکت اسلامی جریان شیعی که گرچه اینهم دارای شاخته های کوچک است اما سخن اصلی را حرکت اسلامی متحد افغانستان که جناج قدرتمند این حزب میباشد، میگوید ، احزاب مختلف از شاخه های حزب وحدت و پاسداران جهاد ، هریک شان دارای سخنانی هستند که در مجموع بحث حقوق مذهبی جامعه تشیع که در قانون اساسی موجود محرز گردیده برای همه خط سرخ است و در این قسمت اختلافی بین شان وجود ندارد.  اما دراین طرح هیچیک از موضوعات فوق رعایت نگردیده است .

بحث امنیت، روابط خارجی ، کمیته مشترک جدا از اینکه از وضاحت درست برخوردار نیستند بیانگر  تمرکز بیش از حد قدرت بدست یک شخص میباشد که این هم بخاطر ایجاد حکومتی که مبنایش عدالت و دموکراسی باشد کاملا مشکل ساز است و ما به این باور هستیم که تشکیل حکومتی که بر پایه قدرت متمرکز باشد در افغانستان جایگاه ندارد و اگر امریکا بازهم دراین ارتباط با خدعه و نیرنگ پاکستان و عمالش پافشاری نماید یقینا شکست دیگری را باید در قبال سیاستگذاری خودش در افغانستان منتظر باشند.

همینطور اعضای شورای ملی ، قوه قضائیه ، نفس شورای عالی فقه اسلامی و زمان ایجادش و همینطور موارد دیگر همه گنگ و نامشخص و موکول به بحث دیگر ، زمان دیگر و توافق دیگر گردیده است که به این حساب طرح مذکور کاملا ناقص و از طرفی ناشیانه میباشد، بناء این طرح به هیچ وجه قابل تطبیق نیست و اگر امریکا بخواهد اصرار بر تطبیق آن نماید بازهم برایش شکستی بیش نخواهد بود . « ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی /// این ره که تو میروی به ترکستان است »

و اما آنچه را ما میخواهیم به عنوان طرحی بخاطر بمیان آمدن صلح و ایجاد حکومتی که بتواند افغانستان را از بحران موجود برهاند ارائه کنیم ذیلا یاد آور میشویم:


 

                                                                                      

طرح حل مسالمت آمیز بحران و استقرار امنیت در افغانستان

قبل از اینکه  تشکیلی را برای حکومت آینده مطرح کنم میخواهم مطالبی را به عنوان مقدمه این تشکیل به عرض برسانم :

  مقدمه :

امنیت در لغت احساس آرامش کردن و حالت فراغت از هرگونه تهدید یا حمله و یا آمادگی برای رویا رویی با هر تهدید و حمله را می گویند.  در اصطلاح سیاسی و حقوقی به صورت امنیت فردی ، امنیت اجتماعی ، امنیت ملی و امنیت بین المللی بکار برده می شود که هرکدام از خود تعاریف و تفاصیل جداگانه دارد که در اینجا از آن صرف نظر می کنیم .

با یک سلسله حرکاتی که توأم با سنجش  و منطقی صورت گرفته ، امروز امنیت در سطوح ملی و بین المللی ضمانت های خاص خود را بدست آورده است. موضوع مورد نظر ما در این نوشتار مسئله امنیت و راه های تامین آن در افغانستان است و این یک اصل اساسی و مهم است و به اصطلاح پیش شرط هرکارخیری در یک کشور امنیت است ،  زیرا اگر اوضاع سیاسی ، اجتماعی ،  اقتصادی و فرهنگی هر کشوری را به مطالعه و ارزیابی بگیریم ، در اینکه اینها چگونه به رشد و بالندگی رسیده اند و خواهند رسید ،  متوجه خواهیم شد که یکی از فاکتور های مهم و اساسی در جهت رشد وبالندگی امنیت است وقبل از تامین امنیت بوجود آوردن نظام و تشکیلات و سیستم حکومتی قابل قبول برای همه خیالی و هوسی بیش نیست .

کشور های که توانسته اند سرمایه های هنگفت خارجی را جذب نمایند حاصل امنیت شان بوده که به عنوان نمونه میتوان ازکشور بزرگ چین نام برد.

شکی نیست که پیشرفت های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، و فرهنگی همه و همه بستگی به ا منیت دارد.

ارزش امنیت زمانی درک می شود که نسبت به آن محققانه نگاه شده از امنیت یک شخص گرفته تا خانه ، فامیل ، قریه ، شهر ، ولایت و یک کشور مورد مطالعه و ارزیابی قرار گیرد.

کشور افغانستان متاسفانه امروز چنان گرفتار بی امنیتی است که نه تنها سرمایه ای از خارج به این کشور وارد نمی گردد، بلکه سرمایه  های مادی و معنوی این کشور در حال فرار هستند.

سوال اینجاست که با وجود جابجایی قوت های نظامی بیش از چهل کشورو باوجود پشتیبانی سیاسی و اقتصادی اکثر ممالک دنیا،  روزبروز اوضاع متشنج تر و  امنیت خراب تر ،  فساد اداری بیشتر و صد ها مورد قانون شکنی و بی بندو باری، ترور ، عملیات های انتحاری بیشتر و بیشتر می گردد؟

عوامل این همه نابسامانی زیاد است و در چنین اوضاع و احوال مارا یارای آن نیست که همه را به یک بارگی نابود نمائیم .  به عقیده ما در قدم اول آنچه ضرور به نظر می رسد مسئله تامین امنیت است که در پرتو آن میتوان به همه مشکلات رسیدگی و آنها را حل نمود، و این را هم باید متوجه بود که امنیت اگر با زور و اجبار تامین شود ، شکننده و ناپایدار خواهد بود،  بلکه تامین امنیت هم راه و استراتیژیی لازم دارد که به عرض میرسانیم .  اما قبل از همه باید خاطر نشان نمایم .که موارد ذیل جدآ باید رعایت گردد:

1.     ایجاد مدیریت سالم :

افغانستان کشوری است که از سه دهه به این طرف گرفتار بحران هست .  از سال 1380 به این طرف با وجودیکه سرمایه های هنگفتی در این کشور سرازیر شده استفاده صحیح و سالم از آن به عمل نیامده که به عقیده ما علت عدم استفاده سالم از آن همه سرمایه ، عدم مدیریت صحیح  و سالم است.  آنطوریکه علما می فرمایند مدیریت یک بخشش علم و یک بخشش هنر است، اما متاسفانه ما امروز در اکثر ادارات خود گرفتار مدیرانی هستیم که هیچکدام از دو فکتور فوق را دارا نبوده و حرکات و سکنات شان جزاینکه به کشور دردسر آفریده کاری دیگری نکرده است . باید بدانیم که مدیریت نه کار کسانی که در خارج کشور معلوم نیست مشغول چه کاری بوده!، و یا از لحاظ نسبی چه پیوندی با فلان آقا دارد، هست، و نه کار کسانی که با رشوت ، زور و یا جعل و تقلب سند تحصیلی بدست آورده اند. بلکه کار کسانی است که هم دانش مسلکی دارند و هم به درد و رنج این مملکت شریک و با پیامد های خوب و بد اداره مواجه هستند .  یعنی مدیران داخلی کشور، که اینها باید تقویه گردند و در مجموع نیروهای داخلی هر اداره باید تقویه شود تا مدیر یت سالم و توانمند و با استقامت بوجود بیاید .  در شرایط فعلی ما به مدیران موفق ، فعال ، قهرمان ، مسلکی  و دلسوز نیاز داریم ، نه اینکه مدیر از کدام قوم و خانواده ویا حزب و تشکیلات باشد.

2.     استراتیژی:

استراتیژی اسلوب بقای جامعه است . اما اینرا باید متوجه بود که طرح استرایژی هر کشور باید توسط افراد همان کشور صورت بگیرد ، کسانیکه در گیر مسایل هستند ، نه آنهائیکه نه به زبان این مردم می فهمند و نه آشنای درد این مردم هستند.

همانطوریکه در قسمت قانون گفته اند که قانون حتی متناسب با آب و هوای کشور باشد ، در طرح استراتیژی هم باید همان ملاحظات در نظر گرفته شود ، زیرا استراتیژی راه رسیدن به اهداف را که همانا تطبیق قانون و بوجود آوردن جامعه قانونمند است تضمین می کند .  و این باور را داشته باشیم که استراتیژی های کاپی شده درد این کشور را دوا نخواهد کرد.

3.     اصلاحات اداری :

باید بپذیریم که فساد موجود در ادارات فعلی کشور را در طول تاریخ افغانستان سراغ نداریم ،  درحال حاضر وقتی صحبت از اصلاحات اداری می شود، تمام اصلاح را می بینیم که در برکناری چند نفر مامور که نسبتی به قدرتمندان موجود ندارند ، و تقرر چند تن از خویشاوندان فلان آقا خلاصه می شود، و به مجردیکه صحبت از فساد اداری میشود تمام صحبت ها صرف در مورد رشوه و رشوه ستانی است، در حالیکه رشوه یک گوشه ای از فساد اداری است و اعمالی در این بین است که بمراتب بدتر و ضرر آور تر از رشوه هستند : بقول بیدل:

توغره بدان مشو که می می نخوری

صد کارکنی که می غلام است آنرا

ادارات کشور باید از وضعیت موجود بیرون شوند ما در جهت اصلاح ادارات کشور پیشنهاد می نماییم که اولا سیستم کار را باید اصلاح نمود و انرا هم با یک حرکت گام بگام و تدریجی .  و ضرورت میدانیم همانطوریکه شخصیت گرائی یک بعد مهم در سازمان و مدیریت است کاملا رعایت گردد.

قابل ذکر میدانیم که ما در همه ابعاد اعم از اقتصاد ، تولید ، تجارت ، اصلاح اداره و ... حرکت تدریجی و گام بگام را حرکت طبیعی ، نورمال و صحیح میدانیم ، نه حرکات تند و شتاب زده و عجولانه را که بجای اصلاح درد سر آفرین باشد.

4.     مبارزه با بحران بیکاری و فقر زدایی:

با تاسف می بینیم که نیروی کاری افغانستان همه در حال فرار از این کشور هستند و امروز بیکاری که ثمره اش فقر است تبدیل به یک بحران خطرناک گردیده است ، و شکی نیست که همین بحران کاملا به نفع مخالفین تمام شده و صفوف مقاومت و جنگ علیه دولت را تقویه نموده است . با ایجاد شغل سالم و آبرومند  این بحران محو خواهد شد و یکی از راههای که مارا به نظر میرسد موضوع سرمایه گذاری و رشد تولید است که آغاز آن باید تحت حمایت دولت صورت بگیرد، البته این در صورتی عملی استکه دولت از وضعیت موجود بیرون آید.

5.     رشد سرمایه گذاری و راه اندازی خط تولید:

ابتدا این سوال مطرح می شود که سرمایه گذاری لازمه اش امنیت است ، آیا در شرایط فعلی که ما گرفتار بحران بی امنیتی هستیم این یک پیشنهاد معکوس نیست؟

البته ازیک جهت آری! اما از جهت دیگر نه !

ما میخواهیم برای تامین امنیت سرمایه گذاری کنیم ، ما میخواهیم شغل ایجاد کنیم تا بیکاران جامعه جذب شده و مجالی برای تخریب کاری نماند ،  در شرایط فعلی هدف ما این است که دولت باید در جهت سرمایه گذاری اقدام و سرمایه های خود را بکار بیاندازد و چنانچه اگر خواست که همین مراکز تولیدی را که با سرمایه دولتی ایجاد نموده دراختیارسکتور خصوصی قراردهد، باید بصورت تدریجی طی چند سال بفروش برساند .  و یا دولت بخاطر تشویق سرمایه گذاری پروژه های شریکی را راه اندازی نماید که در این صورت سرمایه گذاران چه داخلی و چه خارجی با اطمینان وارد میدان تجارت کشور ما خواهند شد .

وقتی ما تولید داشتیم خود بخود صادرات ما انکشاف و سرمایه ها وارد کشور ما خواهد شد و این یک مبارزه عملی خواهد بود در جهت رشد اقتصاد مردم و فقر زدایی و تامین امنیت .

6.     ایجاد شهرک های صنعتی و شهرک های باز صنعتی :

ایجاد شهرک های صنعتی و شهرک های باز صنعتی تجربه ای است موفق، که کشور های زیادی از همین طریق اقتصاد خود را تقویت نموده اند. و یکی از همین کشور ها پرنفوس ترین کشور دنیا یعنی چین است.

ایجاد همچو شهر ها باعث خواهد شد که بیکاران جامعه که در واقع عامل مهم ناامنی هستند، جذب به کار شده ، تراکم نفوس از مراکز شهر ها از بین رفته و ریشه های ناامنی خود بخود خواهد خشکید. این یک واقعیت است که اگر کسی با کار مناسب و بی خطر بتواند معیشت خود وخانواده اش را تامین نماید هرگز دست به کارخلاف نخواهد زد .

مزیت دیگر ایجاد این شهرک ها در چنین شرایطی که ما امنیت خوب نداریم این است که امنیت آن آسانتر تامین گردیده و باعث اطمینان سرمایه گذاران می گردد. واز طرفی اینکار در واقع شریک ساختن مردم در تامین امنیت است و اینرا هم یقین داشته باشیم تازمانیکه مردم در تامین امنیت شریک نشوند ، اگرنیمی از نفوس افغانستان را شامل اردو، پولیس و امنیت ملی نماییم بازهم امنیت تامین نخواهد شد .

7.     حل معضل کوچی ها :

اولا کوچی تعریف شود که در این کشور کی کوچی است، و بعدأ مسئله اسکان همه بصورت عادلانه حل گردد ، بدون اینکه باعث ایجاد تشنج و جنگ های خانمانسوز قومی گردد.  افغانستان دارای دشت های وسیع وآب فراوان است که در صورت عمل واقع بینانه بدور از غرض و مرض میتواند مشکلات نفوس موجود در کشور را از لحاظ محل زیست ، کشت و زراعت و مالداری حل نماید .

8.     مبارزه علیه مواد مخدر :

همانطوریکه دیده میشود این موضوع آنقدر تبلیغ شده که تقصیر مواد مخدر دنیا به گردن افغانستان بار گردیده است.

همه شکایت دارند که مواد مخدر از افغانستان به کشور شان وارد می شود و دلیل می آورند که افغانستان نا امن است و پولیس سرحدات کشور را تحت کنترول ندارد.  متاسفانه مسئوولین افغان بخاطریکه کمک بدست می آورند این همه بهتان را می پذیرند ، و دیده نشد که یکبار صدایی بلند می شد که شما نگذارید که از مرز های امن تان داخل شود. اگر مرز های ما امنیت ندارد مرز های شما که بقول خود تان امن است .!

مصرفی که در جهت مبارزه علیه مواد مخدر صورت می گیرد اگر در جهت تقویه و رشد زراعت و حمایت دهقان چه از لحاظ بدسترس قراردادن ماشین آلات زراعتی و چه از لحاظ حمایت گمرکی صورت می گرفت ، امروز دهقان افغانستان احتیاج نداشت که کوکنار کشت نماید.


 

9.     مبارزه علیه فاشیزم :

متاسفانه هنوز که هنوز است ، یعنی عصر تکنالوژی ، مردم افغانستان در آتش خودخواهی ها ، قوم پرستی ها ، خود بزرگ بینی ها، امتیاز طلبی ها و تعصبات خشک و کور مذهبی و قومی و منطقه یی می سوزند .

به عقیده ما کسانی که در راس قدرت رهبری ادارات کشور قرار می گیرند اولین تعهد شان باید همین باشد که کار را به اهل کار بسپارند نه به قوم خود ، و حرکات فاشستی که یک رکن مهم ایجاد بی امنیتی ها است بایدجرم قابل محاکمه باشد ، نه اینکه به نصیحت و تذکر اکتفا شود.

عجالتا از آوردن شاهد مثل خود داری میکنیم و الا دهها مورد را میتوان متذکر شد. س

10.حمایت گمرکی در جهت رشد صنایع داخلی و زراعت:

در جهت رشد سرمایه گذاری ، رشد صنایع داخلی ، رشد زراعت و مالداری ما حمایت دولت را مخصوصا از لحاظ گمرکی یک ضرورت میدانیم که بدون آن یقینا شاهد هیچگونه رشدی نخواهیم بود. زیرا تاجر و سرمایه گذار ما در مرحله اول کار قراردارند و نمی توانند در میدان رقابت ایستادگی نمایند، البته حمایت دولت به اینهم خلاصه نمی شود، حمایت گمرکی یک بخشی از حمایت های دولت است از سرمایه گذ اری و تولید ، البته موارد دیگر هم هستند که دولت مستقیم مسوولیت آنرا به عهده داردو اینکار نه در مغایرت با قانون اساسی موجود است و نه در مغایرت با عرف تجارتی دنیا.


 

11.اجراات هماهنگ :

موارد زیادی هستند که برمیگردد به وزارت خانه های مختلف ، ایجاب می کند که بخاطر همچو موارد کمیته مشترکی ایجاد گردد که به هماهنگی و سرعت اجراات کمک نماید .

اینها مواردی هستند که در پی تشکیل یک حکومت  بخاطر استقرار آن و بخاطر بروز مجدد بی امنیتی ها لازم و ضروری است. 

اینها مواردی هستند که در پی تشکیل یک حکومت،  بخاطر استقرار آن و بخاطر جلوگیری از بروز مجدد بی امنیتی ها لازم و ضروری است.  و اما تشکیلاتی که باید به این منظور ایجاد گردد:

1-   در گام نخست به منظور ایجاد فضای اعتماد و بدور از تشویش و نگرانی باید آتش بس بدون قید و شرط اعلان و رعایت گردد. زیرا آتش بس بعد از توافق، چنانچه که حالا گفته میشود کاملا بیانگر حالت بی اعتمادی می باشد و مذاکره بخاطر حل قضیه موجود که کشور ما را در پرتگاه سقوط قرار داده یقینا بی نتیجه خواهد بود. انتقام جویی جرم پنداشته شده و قضایای حق العبدی هم به یک دوره کاملا بدور از مشکلات معطل گردد.

2-   بحران موجود در افغانستان که زمانی آنرا جنگ داخلی میگفتند و بعد آمدند و منطقوی گفتند و حالا آنرا بحران بین المللی میخوانند که دقیقا همینگونه هم هست ، بنابرین این بحران بوسیله کسانیکه نیابتا در گرد میز مذاکره می نشینند حل نخواهد شد و این مذاکره را بین الافغانی گفتن هم فریبی بیش نیست و قضیه پیچیده افغانستان بوسیله این مجموعه اصلا حل نخواهد شد.

3-   باتوجه به آنچه فوقا گفته شد ایجاب می کند که هیآتی از کشور های منطقه و ذیدخل، نمایندگان طالبان ، حکومت کابل و سایر جناح ها موجود که عملا در این کشور تاثیر گذار هستند به سرپرستی ملل متحدایجاد گردد.

4-   این هیأ ت در گام نخست اقدام به تشکیل یک حکومت موقت برای شش نماید با توجه به اینکه حکومت موجود همچنان تا سه ماه به کار خود ادامه دهند و بعد از سه ماه  به حکومت موقتی که از جانب هیآت تشکیل شده قدرت را بسپارد. درحکومت موقت که بوسیله هیآت به میان می آید باید افراد شرورو افراد که باعث ایجاد تشنج و اختلاف گردیده اند دورساخته شده و چنانچه اگر در انتخابات آینده بخواهند کاندید شوند برای شان اجازه داده شود. اما در حکومت موقت موقعیتی برایشان داده نشود.

5-   حکومت موقت وظیفه دارد که طی سه روز بعد از آنکه نمایندگان طالبان به پارلمان معرفی شدند اعضای کابینه را رسما به پارلمان جهت اخذ رای اعتماد معرفی نماید و طی شش ماه زمینه انتخابات شفاف را آماده ساخته و برای چهار سال رئیس حکومت را ازطریق انتخابات آزاد و بدور از جعل و تقلب تعیین نمایند.باید اذعان داشت که کمیسیون انتخابات موجود باید بصورت عموم لغو و افرادی از جانب حکومت موقت پیشنهاد و بعد از تایید پارلمان به کار خودآغاز نماید زیرا کمیسیون موجود کمیسیونی است که خود منبع تقلب و جعل بوده کاملا منفور جامعه هستند.

6-   چنانچه اگر وزیری از پارلمان رای اعتماد را بدست آورده نتوانست از همانجا مستقیم بسوی خانه اش برود یعنی فرهنگ سرپرستی کاملا محو و نابود گرد و همچنان تاآنزمان قانون اساسی موجود کاملا نافذ و تطبیق شود.

7-   حکومت انتخابی وظیفه دارد که بعد از انتخاب کمیسیونی را جهت تعدیل موارد لازم در قانون اساسی ایجاد نماید .

8-   حقوق مذاهب مختلف اسلامی کماکان در قانون اساسی و تعدیلاتی که جدیدآ بوجود می آید رعایت گردد.

9-   در دوران حکومت موقت و الی تدویر انتخابات پارلمانی نمایندگان گروه طالبان طبق فیصله هیأت به پارلمان رسما شرکت نمایند.

10-                      چنانچه اگر افرادی از طالبان بخواهند به کار های نظامی شرکت نمایند هیآت میتواند در جهت تتظیم آنها اقدام نماید.

11-                      انحلال و یا تضعیف نیرو های امنیتی همانگونه که در یک دروه افغانستان خسارت آنرا پرداخته موضوعی است که هیآت نمیتواند در آن تصمیم بگیرد اما اصلاحات و جابجایی افراد  تا انجا که در نظم و تشکیلات نظامی کشور آسیب نرساند مجاز میباشد.

12-                       حکومت موجود با توجه به اینکه نیمه ریاستی و نیمه پارلمانی میباشد ، قسمیکه عملا مشاهد گردید در نزده سال گذشته کاملا نتجه معکوس داشته است و هیچگاهی موفق به تامین امنیت ، مبارزه علیه فساد ، مبارزه علیه مواد مخدر ، رشد اقتصاد، تجارت و سرمایه گذاری نشده بلکه رشد حکومت در جهت مخالف موارد فوق بوده است . دراین ارتباط همین کافی است که در فساد مقام اول را بدست آورده آیم . بناء به نظر ما حکومت از این حالت بین الابینی بیرون گردیده و بخاطریکه از استبداد رای و اعمال نفوذ های سلیقه ای جلوگیری به عمل آمده باشد، طرح ما اینست که حکومت آینده که در قانون اساسی جدید به تصویب میرسد کاملآ یک حکومت غیر متمرکز باشد .

13-                      حقوق زنان ، اطفال ، پیرمردان طبق کنوانسیون های بین المللی در همه حال چه دوره موقت و چه دوره  قانونی رعایت گردد.

14-                      حقوق اقلیت های دینی ( هندو ها و سیک ها ) طبق کنوانسیون های بین المللی رعایت و در قانون اساسی جدید تسجیل گردد.

15-                      حکومت موقت نه تنها در مدت حکومت داری خود به زمینه سازی انتخابات اقدام می نماید بلکه موارد که در بالا گفته شد نیز از وظایف این حکومت میباشد بشرطیکه عملی را که انجام میدهند در تقابل با روحیه ایجاد صلح و توافقاتی که بمیان می آید نباشد.

16-                      در تعدیلات و موارد جدید که در قانون اساسی جدیدبمیان می آید موضوع تبعیض مثبت در قسمت زنها و کوچی ها لغو گردد. چنانچه اگر درقسمت زنها شرایط مساعد ارزیابی نشد در قسمت دوم همانگونه که معلوم است مشکلی وجود ندارد.   

شانزده مورد فوق به منظور ایجاد حکومتی که بتواند ما را از بحران موجود عبور بدهد ارائه وچنانچه اگر این موارد مورد پذیرش واقع شد هریک از موارد فوق نیاز به شرح بیشتر دارد که آنگاه اقدام خواهد گردید. والسلام

غلام علی صارم نویسنده آزاد