۱۳۹۵ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

از صفحات تاریخ افغانستان 2



امیر عبدالرحمن خان
 امیر عبدالرحمن خان،  شاه خونریز و ظالمی بود که در قتل و کشتار مردم بیگناه بعداز حمله چنگیز رکورد دار افغانستان است .
اما عده ای چنان برایش مقام و منزلت قایل گردیده و می گردند  که اورا بعضا حتی رتبه ولی اللهی هم میدهند و کشتار های ظالمانه  او را توجیه شرعی نمودهو میگویند که به او الهام می شده که کی راداربزند و کی را سربزند و کی را به توپ بپراند.
مادر این بخش می پردازیم به گوشه ای از عملکرد های این شاه خونریز تا دوستان و علاقه مندان به تاریخ خود در باره شخصیت او قضاوت نمایند .
با وجودیکه تعدادی ازمورخین کشور همچون مرحوم غبار ، مرحوم صدیق فرهنگ ، خوافی ، کهزاد و... از جنایات این شاه خونریز سرسری گذشته و آنگونه که باید وقایع دوران اورا ضبط می کردند ، نکرده اند. با آنهم میتوان به موضوعاتی از نوشته های شان پی برد.
در این میان صرف مرحوم کاتب هزاره در سراج التواریخ وقایع را ضبظ نموده است. اگر چه او هم شاه  را برحق و آنهایی را که کشته شده به اوصاف زشت  همچون یاغی ، ددمنش ، بی بندوبار، درنده خوی و.... یاد نموده اند ، که به مشکل میتوان حکم کرد که هدف کاتب از استعمال این همه حرفهای زشت و رکیک در برابر مردم هزاره چه بوده ، زیرا او تا آخر عمر در این باره چیزی نگفته و حتی شفاها هم حرفی در این قسمت نیست که کاتب متذکر شده باشد که این حرفها را برای چه گفته .  اگر جمعی از دوستانش و علاقه مندانش امروز می گویند که کاتب با این شیوه مظلومیت مردم هزاره را بیان کرده توجیه این ها هست  ، نه حرف خود کاتب .
با آنهم از  نوشته های او میتوان به این واقعیت پی برد که جنایات بیست و یک سال حکومت عبدالرحمن همان مثل مثنوی و هفتاد من کاغذ است .
شاهی که در خانواده ظلم و درنده خوئی بزرگ شده و از آوان کودکی آدم کشتن تمرین نموده  و تاروزی که پرونده ننگین حیاتش با گیلاس زهری از جانب فرزندش در قصر باغ بالا بسته شد ، دست از این اعمال ننگین خود برنداشت ، و با تاسف که جمعی قبر کثیف اورا بخود زیارتگاه درست نموده اند.
ما خاطرات زندگی او را کنار می گذاریم و از همانجا شروع می کنیم که او وقتی قوت جهاد و مردانگی مردم کشور را در برابر متجاوزین انگلیسی دید، رندانه آمد و در صف جهاد پیوست ( همانگونه کهدر سه دهه قبل مردم جهاد را علیه متجاوزین روسی آغاز کردند ، اینک در هر کوچه کابل و ولایات پنج نفر رهبر جهاد از خون شهدا به خود قصر ها درست کرده و تغذیه می نمایند).
او به مجرد پیوستن در صف جهاد مذاکرات را با  نیروی متجاوز انگلیس آغاز نمود.  تا اینکه بعد از یک سال و نه ماه این جنگ رسمأ پایان یافت و دولت انگلیس که به غرض اشغال دائمی افغانستان همراه با هشت فرقه عسکر ( هرفرقه = 7500 نفر)  داخل افغانستان شده بودند  با دادن تلفات نصف افراد متذکره و مصرف میلیون ها پوند ، سرافگنده و شرمسار افغانستان را ترک نمودند . 
اما عبدالرحمن خائن با یک سلسله معاملات نقدی بازهم انگلیس را  با وجودیکه شکست خورده بود بر مقدرات کشور حاکم ساخته و یک سلسله معاهدات ننگین را نیز به امضارساند .
نخستین کار امیر عبدالرحمن خان سرکوب قهرمانان جهاد و دشمنان انگلیس متجاوز بود. و در این راستا نخستین گام خائنانه اش در برابر ایوب خان حاکم هرات که در واقع یکی از رهبران با روحیه جهاد علیه انگلیس ها بود .  او قوای انگلیس رادر برابر او حمایت و او را مجبور به عقب نشینی در هرات کرد،  در حالیکه او زمانی که با اصرار مردم به سمت قندهار حرکت کرد و در جنگی که بتاریخ 29 سرطان 1258 // 20 جولای 1880  در دشت میوند با انگلیسها صورت گرفت کامیاب و موفق بدر آمد . و بعد از آنکه انگلیسها پادشاهی عبدالرحمن خان را به رسمیت  شناختند و در موقع بیرون رفت از  او کمک نظامی خواستند ، امیر عبدالرحمن هم این تقاضا رادر از بین بردن ایوب خان موثر دانسته لبیک گفت تا اینکه ایوب خان در سنبله همان سال به طرف هرات رفت.
گرچه ایوب خان یکبار دیگر بازهم به قندهار لشکر کشیده و حمله ور شد ، مردم هم که فهمیده بودند عبدالرحمن دست نشانده انگلیس است او را همراهی کردند و لشکر عبدالرحمن شکست خورد ، اما کمک های بیرونی نه تنها ایوب خان را از قندهار مجبور به رفتن به هرات نمود بلکه در هرات نیز  صحنه به او چنان تنگ شد که ترک وطن کرده   به ایران پناه برد. دولت وقت ایران از آنجاییکه او را در موضع  شکست و ضعف دیدند ، بخاطر تامین ارتباط با انگلیسها او را دست بسته به انگلیسها تحویل دادند و انگلیسها هم او را به لاهور انتقال دادند ،  و در همان جا تحت نظر زندگی می کرد تا زمانی که بمرد. «1»
البته این تنها نبود ، عبدالرحمن خان اکثر رهبران جهاد  را که نفوذ مردمی داشتند تحت عناوین مختلف زندانی و یا اعدام نمود.  و آنچه را انجام میداد کاملا تحت نظر انگلیس ها بود، که مادراین نوشته مطالبی را  که عرض  می کنیم فقط به عنوان مشت نمونه خروار  است. 
خیانت دیگری که این شاه غدار نسبت به  افغانستان ، بدستور انگلیس انجام داد ، از  بین بردن بزرگترین اثر تاریخی کشور (مصلای بزرگ هرات) بود.
خوب است پیراموناین اثرتاریخی شرح مختصری ارائه نماییم :
مصلای بزرگ هرات که از  بناهای تاریخی و باشکوه عصر اسلام در این شهر تاریخی بود، بنای نخست آن توسط سلاطین غوری نهاده شده و بعد از آن ها امیر تیمور گرگانی ، سلطان حسین بایقرا و شاهرخ شاه سلطان ازبیک تبار ، هرکدام بنا ها، ایوان ها ، صحن ها و گلدسته های زیبا در آن آباد کردند.
این بنا جدا از  اینکه یک اثر تاریخی و زیبا  بود، چنانچه اگر تخریب و از بین نمی رفت ، بیانگر تمدن آن عصر در صنعت معماری و نشان علاقه مندی مردم آن عصر به اسلام و مسجد بود.
متاسفانه این مصلای بزرگ در عصر عبدالرحمن خان به بهانه ای ویران و از بین برده شد.
آقای یوسف ریاضی هروی در این مورد مینویسد:  این مصلای هرات که به تصویب امنای انگلیس ویران شد، اول بنای معظم و عالی صفحات مشرق زمین بود که نردبان فکر و خیال به پایه آن منتهی می شد، غرفات مسجد و ایوان مقصوره آنرا با کاشی های آبی و سبز منقش کرده بودند به طوری که اکنون هیچ استادی تدبیر آن فن راندارد و هیچ معماری تصور نفیسی اش را  نمی تواند و اصل بنیاد پنج مصلا بود ، هرکدام ازعهدی به قرار تفصیل یاد گار بود:
مصلای اول را ملکان غور که به سلاطین کرتیه معروفند بنا نهاده اند.
مصلای دوم را امیر تیمور گرگان ساخته بود،   مصلای سوم یادگار سلطان حسین میرزای بایقرا است ،  دو مصلا را شاهرخ و سلاطین ازبیک بنانهادند و سلاطین صفویه به  اتمام رسانیده ، هر یک از آن مصلا ها صحن و ایوان و گنبدی با دو مناره مرتفع تعبیه شده بود ، اما یک مصلا که از امیر تیمور یاد گار بودایوان و فوقاتش در عهد سلطان حسین صفوی شکست یافته بود که خشت آنرا آورده چهار سوق و حوض هرات را ساخته بودند.«2»
آقای فیض محمد کاتب  بعداز یک سلسله ثناو صفت از امیر چنین می نگارد:
( و هم در این هنگام {منازعات برسر مسئله پنجده} امر تخریب مصلای هرات که در عهد سلطان حسین نبیره امیر تیمور کورکان مرحوم بغایت متانت و استحکام از حجر و آجر بنیاد و آباد گشته و تااین وقت استوار بود، از پیشگاه حضرت اقدس شرف صدور یافته از صدمه باروت پست شد که در وقت محاصره و محاربه پناهگاه خصم نبوده و از آنجا رخنه در حصار  نیاید.)«3»
او ( امیرعبدالرحمن) آنقدر به انگلیس ها صادقانه نوکری و به دستور آنهادست به تخریب کشور و کشتار های بیرحمانه زد که مشهور است  وقتی از یک سفر راولپندی به کابل آمد مقامات انگلیس به او لقب « رئیس دلاور اعظم احترامی طبقه اعلی ستاره هند» را داد.
درقسمت تخریب مصلای بزرگ هرات مورخین کشور از جمله آقای ریاضی هروی ، مرحوم غبار و... بجز آقای کاتب که آنرا مختصر توجیه می کندو می گوید به منظور جلوگیری از نفوذ دشمن شده ، دیگران در این که تخریب این مصلا به دستور انگلیس صورت گرفته اتفاق نظر دارند.


اجراات امیر عبدالرحمن خان
دولت های ماقبل او هم دولتهای خود کامه و مستبد بودند، با آنهم تمرکزی که در اجراات در عصر او بود ، در عصر دیگران کمتر به مشاهده می رسید .  عبدالرحمن با گسترش دادن سازمان جاسوسی خود حتی دارائی های شخصی مردم را مورد تفتیش قرار داده و به بهانه های واهی دارایی اشخاص را تاراج و ضبط می نمود.  مسافرت اشخاص سرشناس در داخل  و خارج کاملا تحت نظر و مراقبت بود.
با وجودیکه او سلطنت و مقام و پادشاهی را از  همه چیز بهتر میدانست و حاضر بود که بخاطر حفظ سلطنت خود دست به هرگونه معامله بزند، همانگونه که زد.  با آنهم در فاشستی ، فاشیست تر از  هر فاشستی بود.   به سردارانیکه تحت  حمایه انگلیس درکراچی و لاهور و یا جای دیگر زندگی می کردند توجه خاص داشت .
آقای غبار در این زمینه مینویسد: ( سردار نورعلی خان پسر سردار شیر علی خان «قندهار را به انگلیس تسلیم کرده بود» که در کراچی مثل پدر به جیره انگلیس می زیست و به هوس تفرج در افغانستان افتاد ولی در کراچی قرضدار بود و نمی توانست سفر کند، لذا امیر عبدالر حمن خان به مامورین خود امر نمود که از پول دولت قرض او را در کراچی پرداختند، و مصرف سفر او را بدادند تا سردار وارد چمن گردید و به  حکم امیر از طرف مامورین دولت افغانستان استقبال شد.  وقتی که او داخل شهر قندهار گردید ، امیر دوازده هزار روپیه دیگر برایش بداد و خودش را در کابل بخواست  تا  در پایتخت افغانستان استراحت کند.)«4»
در همین مورد باز هم آقای غبار به نقل از جلد سوم سراج می نویسد:
امیر عبدالرحمن در مسئله خاندان پرستی دارای نقطه ضعیفی  بود و مثل امیر شیر علی خان و امیر دوست محمد خان مصالح کشور را در راه عاطفه خاندان پرستی مدنظر قرار نمی داد ، چنانیکه او ولایات عمده افغانستان را در دسترس اینها گذاشت و نتایج خوبی نگرفت . سردار محمداسحق خان کاکازاده امیر والی بلخ بود که با دولت روسیه بساخت و بر ضدامیر قیام کرد و هزار ها  نفر را به کشتن داد.  سردار  نورمحمد خان والی قندهار بود که پسرش سردار شیر احمد خان هنگام استیلای انگلیس در کابل به جنرال رابرتس پیوست و جاسوسی اختیار کرد و یک عده وطن پرستان کابل را به مجازات انتقامی انگلیس سپرد. او بالاخره با  قشون رانده شده انگلیس به هندوستان رفت و در همان جا بمرد.
سردار محمد سرور خان پسر سردار سلطان محمد خان والی میمنه آنقدر پیر و زهیر بود که دو نفر قول هایش راگرفته می آوردند و در اداره حکومت می نشاندند . معهذا وقتی که به سبب خرابی امورمعزول و بکابل جلب شد آنقدر دارائی از رشوت اندوخته بود که امیر عبدالرحمن خان امر کرد 258 راس اسب سواری و باری ، یک گله گاو و گوسفند ، 13شتر و 38 بار اشتر امتعه او را در شهر مزار شریف بفروشند. «5»
سردار شاه محمد خان والی دیگر امیر در ننگرهار شیخ فانی بود که قادر به هیچ گونه حرکت و کار نبود.
در هر صورت خانواده امیر و دوستان خانوادگی همه از  امتبازات خاصی برخوردار بودند و ایشان از  پرداخت مالیات و بعضی اعمال شاقه که بر دیگران بود کاملا معاف بودند.  بقول آقای فرهنگ این مطلب از متن سفارش نامه که مادر امیر به محمد حسین خان مستوفی در قسمت شخصی بنام قادر خان کاکا نوشته،  فهمیده می شود:
( عالیجاه .... مستوفی الممالک میر محمد حسین خان قرین صحت بوده به مکان عافیت باشند...  در خصوص مالیات املاک عالیجاه غلام قادر خان کاکا شنیده شد که شما ازاملاک عالیجاه مذکور غم مطالبه می نمائید ، چونکه غم ملک های که از متعلقین مامی باشند گاهی نداده اند  از غم خلاص و معاف  می باشند ، لازم آنکه به قرار دیگر متعلقین های ما املاک عالیجاه موصوف را معاف دارند . دراین باره  سفارش دانید .  تحریر یوم دوشنبه 4 شهر جمادی الاول 1298 «6»
امیر عبدالرحمن خان به پادشاهی خود منشأ دینی قایل بود و فکرش این بود که پادشاهی اش یک مقام الهی است ، آقای فرهنگ در این باره می گوید: ( امیر مدعی بود که او از جانب خداوند تعالی به پادشاهی افغانستان برگزیده شده و حفاظت این کشور در برابر دست اندازی کفار و هرج و مرج داخلی به عهده او گذاشته شده است.  بنابراین اختیار دارد تا هر کاری را  که برای  تامین این اهداف لازم است اجر ا کند و هیچ چیز صلاحیت او را محدود نمی سازد.  وی این مطلب رادر رساله های  تقویم الدین ، پند نامه ، ترغیب جهاد و مرآه العقول  که به امر او تالیف گردید، در ج نموده و در بین مردم انتشار داد و کسانی را که با این ادعا مخالفت کردندبه  شمول ملایان و روحانیون به شدت سرکوب کرد.) «7»
با وجودیکه امیر اکثر ولایات را به اعضای خانواده اش تسلیمنموده بود،  اما بعد از آنکه چشم از  جهان پوشید، امیر حبیب الله که خود در از بین بردن پدر نقش داشت بدون دردسر به پادشاهی رسید.  زیر اولا امیر با وجودیکه ولایات را به اعضای خانواده اش سپرده بود صلاحیت آنها محدود بود و شخصأ  به همه امور نظارت داشت .  
موضوع دوم نداشتن پسران زیاد مثل جدش و دیگر پادشاهان قبل از  خود او، فقط همین دو پسر بود که اگر میخواستند با هم رقابت نمایند ، اما قبلا حبیب الله ولی عهد تعیین گردیده بود و سردار نصرالله خان تقریبأ کار صدر اعظم را انجام میداد.
در اینکه عبدالرحمن خان  از  جانب پسرش حبیب الله مسموم شده باشد ، آقای غبار پیشامدی رااز زبان میزا محمد ابراهیم خان طبیب معالج عبدالرحمن خان می نویسد: ( هنگام بیماری آخرین امیر در باغ  بالا، میرزا از اتاق امیر بغرض کاری خارج عمارت رفت و برگشت  ، در طی همین مدت بود که بامیر  جامی از دوا نوشانده شده بود،  میرزا در عودت جام خالی رادر دست پیش خدمتی دید، بگرفت و ببوئید و پرسید که چیست؟ پیش خدمت جواب داد : جام دوائی است که سردار صاحب کلان (حبیب الله خان ) به امیر صاحب داد. در همین لحظه سردار از اتاق امیر خارج شد و سیلی سختی بروی میرزا کشید و گفت امیر صاحب خواب است و تو بلند حرف می زنی ، آنگاه پیش خدمت را با جام مرخص  کرد وخود به  اتاق امیر برگشت.  فردا دوشنبه 9 جمادی الثانی 1319 قمری   (1901 م) امیر عبدالرحمن از دنیا  گذشته بود.)«8»
و ا ما در اینکه او چرا فرزندان زیاد نداشته ، قول معروف ایناست که امیر عبدالرحمن کمتر به زنان علاقه مند بود و از نظر اخلاقی آدم فاسد و گرفتار فعل شنیع بچه بازی بوده و بیشتر اوقات خود را  با پسران برهنه صورت و خوشرو می گذشتانده است و از همین رو کمتر به تکریر ازدواج پرداخته است . در این مورد آقای فرهنگ نیز اشاراتی دارند:
( اما قلت ازدواج امیر شاید به علاقه و التفات او به پسران جوان و خوش صورت بی ربط نبوده باشد که امیر جمعی از آنان رادر دربارش فراهم نموده و اکثر اوقات را با آنها سپری می کرد) «9»

زندان ، شکنجه و نمونه های مجازات در عصر او:
علاووه بر زندان های متعدد در مرکز ودر ولایات ، سیاه چاه ها با انواع شکنجه ها مثل تیل داغ ، کنده ، زولانه ، قین و فانه ، قطع اعضا ، بیدار خوابی ، کور کردن ، ذبح کردن ، سنگ سار ، به توپ بستن ، توسط درخت ها پاره کردن و..... درعصر این شاه جلاد رایج بود.
موظفین زندان ها در قسمت شکنجه و حتی بدار آویختن و از بین بردن زندانی صلاحیت داشتند.  وحشت و اختناق بجایی رسیده بود که اکثر زندانی ها به آنچه موظفین تحقیق میخواستند اعتراف می نمودند تا از شکنجه های غیر انسانی و توهین و تحقیر مستنطقین خود را وارها نیده و اعدام را در همان ابتدا می پذیرفتند.
ترس از شکنجه به جایی رسیده بود که مرد بلند رتبه ای چون سپهسالار غلام حیدر خان بمجردیکه خبر شد او را 38 هزار روپیه باقیدار  قلمداد نموده اند بدون درنگ به طرف هندوستان فرار نمود. 
اگر کسی شبانه از  خانه اش برده می شد و همانطور سر به نیست می گردید، خانواده اش حق سوال را نداشتند . 
یکی از نگهبانان زندان ها که در منطقه مراد خانی خانه اش بود ، خود دو دار پیش روی خانه اش داشت و هرکسی را میخواست به دار می آویخت.
جنایات این شاه خونریز در همه نقاط افغانستان مخصوصا در مناطق هزاره جات بی حد زیاد است .  او در این مناطق چنان با وحشی گری و درنده خویی عمل کرد که مهاجرین این مناطق نه تنها تا هنوز در گوشه و کنار افغانستان بلکه در هند ، پاکستان و ایران هم هستند که اکثرأ  از کشور های متذکره برنگشتند .
حالا قضاوت بدست شما ، که این شاه را با این همه جنایاتش تایید نموده او را تاسرحد ولی الله رسانده و قبرش را زیارت می کنید و یا اینکه به او لعنت فرستاده و دعا می کنید که قبرش گوشه ای از جهنم گردیده و خداوند «ج» به عذابش بیفزاید.



منابع:
1 -  تاریخ و روز نامه نگاری در افغانستان – حلیم تنویر ص 30
2 – عین الوقایع – یوسف ریاضی هروی «وقایع افغانستان »  ص 226
( آقای فرهنگ نیز در ج اول افغانستان در پنج قرن اخیر این  تکه تاریخی را به نقل از همین کتاب آوردهاست )
3 – سراج التواریخ – ملافیض محمد کاتب هزاره قسمت اول ص   124  
4 – افغانستان در مسیر تاریخ – غبار –ج 1 ص 660
5 – هما  ن       ص 661
6 – افغانستان در پنج قرن اخیر – مرحوم صدیق فرهنگ – ج 1  ص 413
7 – همان   ص  425
8  - افغانستان در مسیر تاریخ – غبار  - ج 1 ص 699
9 – افغانستان در پنج قرن اخیر – فرهنگ  - ج 1 ص 434

۱۳۹۵ فروردین ۲۳, دوشنبه

نامه ای سرگشاده به جناب رئیس جمهور



نامه ای به جناب رئیس جمهور داکتر صاحب اشرف غنی :
جناب محترم رئیس جمهوری اسلامی افغانستان !
السلام علیکم ورحمه ا.....
ضمن آرزوی توفیقات شما بدینوسیله می نگارم اینکه :
اگر بیاد داشته باشید در هیئتی که به هرات اعزام شده بود و حضرتعالی رئیس آن هیأت بودید ، و من هم به نمایندگی از وزارت تجارت در کنار شما ،  دریکی از شبها که در تخت سفر بودیم من به شما موضوع تحکیم سواحل دریای آمورا مطرح نمودم ، بمن گفتید که کابل نزد من بیا من قول میدهم که در این زمینه کاراساسی را انجام دهم .
بعد از ختم کار در هرات من کابل یک روز عصر خدمت شما رسیدم و مجددأ موضوع را یاد آور شدم که شما گفتید دقیقأ بخاطر دارم و به سکرترتان هدایت دادید که افرادی را فردا به جلسه دعوت کند و به من گفتید که فردا یکی از معین های وزارت را با خود بیاورم ، اینکار را کردم و فردا در جلسه همه حضور پیدا کردیم و شما برای اینکار همانجا وعده کردید که یک میلیون دالر از بودجه وزارت مالیه بدهید . از آن روز به بعد من در یک سفر طولانی در کشور چین رفتم ضمن وظایف اصلی خودم ، بدون اینکه از طرف شما که وزیر مالیه بودید وظیفه داشته باشم در مرکز برگذاری کنفرانس سازمان گمرک جهانی رفته و برای افغانستان این عضویت را کسب نمودم اگر حضرتعالی و مسوولین گمرک فراموش کرده باشند حد اقل آرشیف تلویزیون ملی بجایش هست .
اما اینک که هیچگونه  وظیفه رسمی ندارم و نمی خواهم داشته باشم ،  بازهم موضوع تحکیم سواحل دریای آمو که هرسال در همین موقع ( فصل آب خیزی) صدها جریب زمین وطن ما را آب می برد برایم یک دغدغه فکر ی بود و میباشد .
میخواهم این نکته را به عرض برسانم که حالا نسبت به زمانی که وزیر مالیه بودید دست تان باز تر است ، خواستم وعده ای که کرده بودید بیاد تان بدهم . و این کاری است که اگر اقدام شود واقعا یک حرکت ملی و وطندوستی است ، چه به تنها یی صورت گیرد و چه با تقسیم و پنجاه پنجاه .
این نامه را در این فصل بخاطری نوشتم و وعده تان را بیاد تان دادم که فصل آب خیزی است حداقل یکبار زحمت کشیده به آن مناطق از فضا یک نظر بیاندازید .
من به دعوای تقسیم قدرت تان کار ندارم ، شما و قیامت تان ، اما اینکه هرروز سرزمین ما از هرطرف قیچی می شود ، بی تفاوتی در این زمینه را خیانت ملی میدانم و خدا نکند که شما متهم به این نام بد شوید . ما اقدام عملی تان را در اینکار جشن خواهیم گرفت . والسلام غلام علی صارم

۱۳۹۵ فروردین ۱۶, دوشنبه

ازصفحات تاریخ افغانستان



قهرمان سازی ها در تاریخ کشور
از امیر دوست محمد خان تا ظاهر شاه
(1)
انگیزه :
اولا باید یقین داشت که افغانستان کشور مردخیز و قهرمان پرور است.  تاریخ و مخصوصأ سه دهه اخیر  شاهد فدا کاری ها ، رشادت ها و قهرمانی ها است .
اما این را نیز باید اذعان نمود که همه اینگونه که نوشته شده نیستند ، یعنی هر جانی و قصی القلب و هرکه بیشتر دست به ویرانی زد و بیشتر خون ریخت ، قهرمان نیست ، بلکه هرکه خود را فدای دیگران کرد و احقاق حق دیگران نمود قهرمان است .
با تاسف قهرمان سازی های که در تاریخ ما صورت گرفته و می گیرد ، بر مبنای خصوصیات یک قهرمان که مورد قبول همه باشد نیست ، بلکه هرکسی ، هر قومی ، هر جمعی و یا هر پارتی خواسته اسطوره بسازد و شخصی را با تبلیغات به عنوان قهرمان مطرح نمایند.  و امروز کار به جایی رسیده که جمعی که روزی افغانستان را فروخته بودند ،  صدها هزار انسان را شهید کردند ، چهارده سال حکومت خونین ایشان باعث شد که میلیون ها انسان آواره گردد، قریجات به توپ بسته شود، در یک شهر کوچک صد صد هواپیمای جنگی رفته آنرا مورد بمبارد قرار دهد . صدها هزار معلول و معیوب بجا ماند،  مثلا نجیب خائین و قاتل هزاران انسان بیگناه که حیات ننگینش بدست گروه طالبان خاتمه یافت ،  عده ای میخواهند با تبلیغات و چاپ عکس و پوستر و سازمان دهی بنیادی بنام او ، یکبار دیگر حیات ننگین خود را آغاز نمایند.
مطرح نمودن نجیب هم دلیل ذلت و زبونی اینها است ، زیرا مطرح نمودن آنهاییکه از دم شمشیر جهاد سالم مانده هرگز جا نخواهد افتاد ، مردم به چهره های کثیف یکایک اینها آشنایی دارند، از این رو مرده ای را مطرح مینمایند. و مردم افغانستان با غروری که دارند با مرده رقابت نخواهند کرد و از قدیم این ضرب المثل وجود دارد که می گویند: « بالای مرده شمشیر کشیدن نامردی است »  از اینرو اینها نجیب را مطرح می کنند تا در سایه نام او بتوانند بازهم زمینه جنایتی همچون هفت ثور ، شش جدی و امضای قرارداد های همچون قرار داد پنج دسمبر 1978 را آماده ساخته و افغانستان را به خاک و خون بکشانند. نمونه دیگر افشای نام پنج هزارنفرکه توسط کمونیست های جانی و وطنفروشان نانجیب به شهادت رسیده اند توسط روزنامه هشت صبح بتاریخ 27 سنبله 1392، و همینگونه دهها مورد دیگر ، مثلا مهاجرین عصر پادشاهی خونین جلاد نامدار تاریخ کشور یعنی امیر عبدالرحمن خان تاهنوز در مشهد ایران ، پاکستان ، هندوستان وجود دارند و داستان مهاجرت خود را سینه به سینه حفظ دارند ، اما در این روز ها از قبر او زیارتگاه ساخته اند . و همین طور موارد دیگر که ما هرکدام را جدا جدا و بصورت مختصر مورد مطالعه قرار خواهیم داد.
امیر دوست محمد خان
(این امیر تعهد کرده بود که دوستان برتانیه را دوستان خود و دشمنان اورا دشمنان خویش بشناسد.«افغانستان در قرن نزده –ص 245 سید قاسم رشتیا)
نگاهی به  تاریخ افغانستان نشان میدهد که سالها این امیر و برادرانش افغانستان را میدان رقابت های نامشروع خود قرار دادند . هرکدام با یکی وارد معامله های ننگین و ذلیلانه گردیدند.
ما به جزئیات داخل نمی شویم فقط میخواهیم همین قدر بگوییم که امیر دوست محمد خان چگونه  افغانستان را با سیاست خام خود در معرض تجاوز قرار داده و خود به دشمن تسلیم شد و بعد از آنکه انگلیس ها حاضر شدند اورا دو باره به سلطنت برسانند ، او و شیر بچه اش وزیر محمد اکبر خان خون همه شهدا را نادیده گرفته  و به تشکیل حکومت تحت نظر انگلیس ها پرداخته و خود حلقه غلامی بگوش نمود.  قبلا باید اذعان داشت که کم سیاستی و ذلت پادشاهان افغانستان همیشه باعث گردیده که کشور گشایان و قدرت طلبان چشم به این کشور بدوزند .  البته موضوعات دیگری همچون موقعیت افغانستان از نگاه ژئو پولتیک ، ذخایر طبیعی این کشور و ...  به حرص آنها افزوده که اینک از بحث آن صرفنظر می کنیم . اینجا ما در پی اثبات این هستیم که بدانیم آنهایی که بنام قهرمان درتاریخ این کشور تحمیل شده آیا قهرمان هستند یا نه ؟ اگر قهرمان هستند با  کدام دستاورد؟   که یکی از آن جمله همین امیر دوست محمد خان و پسرش وزیر اکبر خان است .  بهر صورت می پردازیم به اصل موضوع : و اینکه اینها بخاطر حفظ قدرت و سلطنت خود چگونه به این کشور جفا کردند .  و خوب است که مقدمتأ این تکه ای تاریخی را غرض روشنایی بهتر مطالعه بفرمایید :
( دولت روس بعد از آنکه دولت ایران را بواسطه سرنیزه و معاهدات گلستان و ترکمانچای تحت نفوذ خود در آورد و دولت انگلیس با معاهدات سابقه و مواعید امداد نظامی و پولی ، دولت ایران را در مقابل دولت روس تنها و ناتوان گذاشت. در صدد آن شد که توسط ایران و بنام ایران در افغانستان نفوذ سیاسی داشته باشد. پس دولت روس ، دولت ایران را به غرض استیلای هرات سوق نمود و حکام قندهار را تطمیع کرد که هرات به قندهار الحاق خواهد شد  و ایران راوعده داد که هرات و قندها ر هر دو زیر نفوذ ایران قرار خواهد گرفت . این تنها نبود بلکه دولت روس مصمم شد که کابل را با نشان دادن باغ های سرخ و سبز، وعده استرداد پشاور ، در مدار دیپلوماسی و نفوذ خود در آورد ، کابل را برای تجزیه کشور افغانستان بدست ایران رفیق راه خود قرار دهد.
کنت سیمویج سفیر روس بدربار ایران لمحه از تطبیق این نقشه نیاسود. این است که در سال 1837 اول یک نماینده ایرانی در قندهار رسید و گفت که تحفه های برای  امیر دوست محمد خان هم آورده است .  این ایرانی وانمود می کرد که دارای صلاحیت عقد معاهدات و تعهد هر گونه امدادی هم هست . طوریکه الکساندربرنس می نویسد: کابل ازاین نماینده حسابی نگرفت و دعوتی نکرد. پس کنت سیمویج یکنفر نماینده روس خود را « ویتکویج» به قندهار و کابل فرستاد .  این نماینده وعده ا مداد به قندهار و کابل داد  و هم کمک سیاسی خود را برای استرداد پشاور اظهار نمود. 
ویتکویج نامه هم از زار روس به عنوان امیر دوست محمد خان تقدیم کرد.  ماحصل  این فعالیت روس این شد که سرداران قندهار با دولت ایران داخل قرار دادی شوند و قبول کنند که ایران هرات را تسخیر کرده و به قندهار ملحق نماید و در حمله دشمن به قندهار کمک و امداد کند. البته هرات و قندهار هردو باج گذار ایران خواهد بود – کنت سیمویج این معاهده ایران قندهاررا تضمین کرده بود.
انگلیس ها از این پیشامد در هند به هراس افتاده بودند و وزارت خارجه لندن کتبأ این موضوع را از دولت روس استیضاح نمود.
کنت نیسلرود وزیر خارجه روس در 20 اکتوبر 1838 انکار روسیه را در جواب پیش کشید و گفت ویتکویج ماموریت مذاکره در امور تجارتی داشت و بس ، از طرف دیگر طرف افغانستان که در آتش خانه جنگی های داخلی  می سوخت، زیر بار مطالبات روس قرار داده شد. 
برادران محمد زائی در قندهار و کابل « سردار کهندل خان و رحمدل خان و مهر دل خان و امیر دوست محمد خان » نه اینکه برای دفاع یک ولایت مهم افغانستان (هرات) خد مت نکردند ، بلکه در مقابل مدافعین دلیر هرات از دشمن حمایت و پشتیبانی سیاسی و نظامی نمودند ، چنین چیزی در تاریخ قرون اخیره افغانستان سابقه نداشت . در هر حال مردم هرات از خود مدافعه نمودند و دشمن را بشکستند و مجبور به مراجعه کردند.  اما از دیگر طرف دولت انگلیس با آنکه بهانه ئی در دست نداشت خود در عوض ایران به افغانستان عسکر کشید و مشغول پیشرفت شد.  و  اما دولت روس با آن  وعده های که داده بود چه کرد؟  او به حیث یک تماشا چی از  فاصله های دوری در هم ریختن حکومت قندهار و انهدام دولت کابل را بدست قشون رقیب خود تماشا کرد و حتی یک کلمه هم بر زبان نراند.  سرداران قندهار به ایران گریختند و امیر دوست محمد خان در ماورای جیحون فرار کردو چون از روسیه نمی توانست انتظاری داشته باشد برگشت و به انگلیس تسلیم شد و به هند رفت . ) «1»
تجاور انگلیس به افغانستان صورت گرفت ، لشکر انگلیس در این دوره با تجهیزاتی که در آن عصر چشم را خیره می کرد وارد افغانستان گردیدند ، به قول آقای غبار « مجموع این سپاه بالغ می شد به 54150 نفر که دارای 12000 کارکنان لوازم و 30000 اشتر بار بر بود . جمیز هنت متخصص تاریخ نظامی در مجله « تاریخ مبتنی بر تحقیقات امروز» «شماره اکتوبر1959»  راجع به تجهیزات این اردوی امپراتوری می نویسد که : هر مردجنگی انگلیس یک نوکرداشت ، هر فیل دو مهتر ، و هر سپاه دو سقا داشت و ده اشتر باربر ،  هر اسپ مهتری ، و هر شانزده سپاهی طباخی و هر سه اشتر ساربانی داشت .  آسیا بانان ، نانوایان ، قصابان ، خیمه زنان ، کاسب و فروشندگان براین اردوی مجلل افزوده می شد . و اما افسران انگلیسی : هر افسر ده اشتر یک ارابه گاو میشی ،پنج اسپ سواری ، دو یابو و تقریبأ چهل نفر عمله و فعله داشت . بعد ها تعدادی از زنان هم آمدند .
لشکری که خاطره جیش الطواویس تاریخی حجاج را که به افغانستان سوق داده بود بیاد می آورد. اما مردم افغانستان همانگونه که دماغ جیش الطواویس را بخاک مالیده بودند ، انگلیس را با سرنوشت بد تر از سرنوشت آنها گرفتار نمودند.
قابل ذکر میدانیم که پیشاپیش این لشکر شاه  شجاع قرار داشت که بعد از ورود انگلیس به کابل او را به عنوان سمبولی به ارگ سلطنتی نشاندند+.
قیام های مردم که سلطه خارجی  به ایشان سنگین  بود کم کم از هر گوشه و کنار کشور سامان می گرفت .  آغاز گران قیام و پیشگامان این انقلاب رهایی بخش عبارت بودند از : امین الله خان « نایب لوگری » سکندر خان بامیزائی ، امام ویردی ازبک ، ملااحمد برنج فروش ، اکبر خوابگاهی ، آغا حسین قزلباش ، احمد میر آخور ،  حاجی بختیار ، میرزا بهاوالدین خان ، بچه خواجه میر کهدامنی ، بچه میرداد هوتکی ، حاجی علی کابلی ، حسین کاکه ، خضر خان کوتوال ، بچه بخش خان ، خان گل خان تره خیلی ، خان محمد خان ، خان شیرین خان جوانشیر ، دوست محمد خان غلجایی ، دلاور خان شاه آغاسی ، درویش خان ، سیدال خان الگوزایی ، سلطان خان نجراوی، شمس الدین خان «سردار» ، شجاع الدوله «سردار» صوفی خان بایانی ، صمد خان ، عبدالرحمن عثمان لو، عبدالغفور خان ، عبدالرحیم خان محتسب ، عبدالرسول خان ، عبدالغزیز خان سلیمان خیل، عبدالغیاث خان «سردار» ، عبدالحکیم خان « سردار» ، عبدالسلام خان پوپلزایی، عبدالخالق خان ، علی محمد خان ناظر ، غلام محی الدین خان،  غلام محمد خان ، غلام احمد خان ، گل محمد خان ، میر محبوب کابلی ، میر جنید کابلی ، میرزا امین خان ، میر آفتاب عاشقان عارفانی ، میر معصوم معروف به میر حاجی ( بن میر واعظ روحانی معروف کابلی) ، میر درویش بن میر واعظ، میرسید، میر غلام قار، میرمسجدی خان کوهستانی ، میر افضل ، میر اسلم ، محمد عطا، محمد نصیر ، محمد خان ، میر احمد ، محمد زمان خان«نواب» ، محمد عثمان خان «سردار» محمد اکبر خان «شهزاده» ، محمد شاه خان غلجایی، ملامومن غلجایی ، محمد ایاز ، محمد ناصر ، محمد حسین عرض بیگی ، محمود خان بیات ، محمد هاشم کاه فروش ، ولی محمد میرآخور و نورمحمد خان .  و در ولایات قندهار ، قلات ، غزنه ، پاکتیا، و ننگرهار اشخاص ذیل نامبرده می شود:  میرزا احمد قندهاری ، اخترخان غلجایی ، تاج محمد خان الکوزایی ، قلندر کاکری ، محمد صادق قندهاری، علی خان زمینداوری ، عطامحمد خان قندهاری ، محمد اکرم خان قندهاری و خانم او ، صمد خان غلجایی، گل محمد خان غلجایی، میر علم غلجایی، عبدالرحمن غلجایی، سلطان محمد خان غلجایی،  ملک محمد خان غزنوی ، سلطان خان غزنوی ، تاج محمد خان غزنوی ،مهترموسی خان غلجایی، سیدهاشم کنری ، سعادت خان لعل پوری،  عزیزخان غلجایی،  محمد علم خان ارکزایی، محمد شریف خان غلجایی و نوازخان غلجایی. «2»
اینها بزرگان و نمایندگان مردم بودند که انقلاب و جهاد را علیه اشغالگران انگلیسی سازماندهی کردند، که متاسفانه ازهیچکدام نه نامبرده میشودو نه از ایشان تجلیل می گردد.
آنهاییکه تمام افتخارات جنگ اول افغان و انگلیس را به وزیر اکبر خان نسبت میدهند، ایشان در سازماندهی انقلاب هیچگونه نقشی نداشته است.  و در بخارا بسر می برده است .  به شهادت تاریخ وقتی او جهاد مردم رادر برابر انگلیسها رو به پیشرفت و پیروزی دید، وارد کشور شد و با استفاده از نام جهاد حدود شش هزار  نفر را اطراف خود جمع و به طرف کابل در حرکت شدند،  با آمدن او تغییراتی که در جبهه جنگ آمد ، یکی این بود که به مجرد رسیدن او دو نفر از رهبران طراز اول جهاد که از شمالی بودند از بین رفتند. و یک روز بعد تر از ورود سردار محمد اکبر خان در 26 نوامبر ، میر مسجدی خان مشهور مسمومأ بمرد، و سه روز بعد تر عبداله خان اچکزایی چشم از جهان پوشید.«3»
و در ارتباط این موضوع نه تحقیقی صورت گرفت و نه تا امروز کسی اظهار نظر کرد.
به عقیده ما افتخارات این جنگ مربوط به افرادی است که سناچی از تلخان یا گندم بریان و صراحی از باروت را به  کمر بسته بدشمن حمله می بردند ، درهوای آزاد و روی برف می خوابیدند.  تیراندازیی ایشان، استقامت و روحیه و معنویات عالی ایشان چشم دشمن را خیره کرده بود.
یکی از جنرالان انگلیسی (میجرجنرال ایری)  راجع به مدافعین افغانی چنین نوشت:  « باید عساکر انگلیس در استعمال اسلحه ناریه از افغانها درس می گرفتند . افغانان با تأمل نشانه می گیرند ، و به ندرت آتش شان هوائی میرود،  درحالیکه افراد ما بدون استهداف ، انداخت هوائی می کنند.»
لیدی سیل که جنگهای کابل  را به چشم میدید نیز در این موضوع چنین نوشت: « چیزیکه راجع  به بی عاطفه گی و جبن افغانان گفته می شود ، تنها نظر انگلیسی است ،  در حالیکه افغانها یک نژاد قوی و خوب بوده و از قتال باکی ندارند.  افغان بدون ترس در مقابل توپ می ایستد ، و سیلاوه خود را بکار  می اندازد.، وقتی که او یک موضع را اشغال کرد، دیگر استرداد آن مشکل است.» 
همین لیدی راجع به جنگ بی بی مهرو که منجر به شکست انگلیس گردید چنین می نویسد:  « مبارزین افغانی از بالای تپه چنان در صفوف سپاه انگلیس فرو ریختند که گرگ در رمهء  گوسفندی داخل می شود.»
پشتوانه دیگر این انقلابیون زنان شجاع و دلیر افغان بود که به مجاهدین نان می پختند و به سر نهاده به سنگر های شان می رساندند وازپشت بام ها لشکریان انگلیس را با سنگ و کلوخ  می زدند و بروی شان آب جوش می پاشیدند ،  که در این میان خاطره دختر جوانی به اسم زهرا نهایت زیبا و آموزنده است . و این قضیه در جنگ دوم افغان و انگلیس بوقوع پیوسته است .
« عبداله جوانی نورسیده ازمحله عاشقان و عارفان کابل با زهرا دوشیزه همسایه خود نامزد بود. در عصر روز سیزدهم دسمبر مجلس نکاح مختصری در خانه عروس منعقد گردید و شام عبداله داخل مجلس عروسی شد و مادرش حنا در دست او نهاد ، درحالیکه عروس گفت : مردان عاشقان وعارفان همه به جنگ فرنگی رفته اند و اینجا عروسی عبداله است .  عبداله جوان از تخت عروسی برخاست و گفت: راست گفتی  در چنین روز مرد باید در میدان جنگ باشد نه درمحفل عروسی ،من رفتم اگر برنگشتم زهرا رادر دنیا ی دیگر خواهم دید. عبداله درخانه خود رفت و سیلاوه  و تفنگچه برداشت و به کوه برشد . فردا  عصر مبارزین عاشقان عارفانی بعد از آنکه قشون انگلیس تاداخل شیر پور جاروب شده بودند،  مرده عبداله راآوردند ودر خانه مادر پیرش گذاشتند، زهرای عروس آمد و تنها انگشت حنادار عبداله را ببوسید و بمادرش گفت: گریه نکن ، من تا زنده ام در عوض عبداله فرزند تو هستم .  این دوشیزه چنانیکه وعده داده بود ، تا بمرد درخانه عبداله و بنام عبداله زندگی کرد و نام او در تمام شهر کابل بحیث مثال احترام شد.«4»
اما آنیکه قهرمان این میدان پنداشته می شود با بزرگ انگلیس ها(مکناتن) در خفا و بدون مشوره با سران جهاد و رهبران ملی وارد مذاکره گردیده ، آمدن پدرش را به تخت سلطنت کشور و متفرق ساختن رهبران جهاد را متقبل گردیده و کالسکه و تفنگچه که به رسم یادگار برایش داده می شود می گیرد.  او این کار را کاملا بصورت مخفی و دور از انظار دیگران انجام داده بود، اما از وقتیکه خود متوجه شد که چنین توانایی را ندارد ، لذا تصمیم گرفت تا رهبران جهاد را از این معاملهء مخفی باخبر نما ید تا بتواند در آینده کاری را که باعث آوردن پدرش برتخت سلطنت شود انجام دهد .  وقتی دیگران ازموضوع آگاهی حاصل کردند توسط وزیر ازمکناتن تقاضای جلسه نمودند  و تصمیم گرفتند که در همان جلسه کاربزرگان انگلیس را یکسره کنند و همانطور هم کردند.
اما در نهایت بازهم انگلیس ها توانستند که دوست  محمد خان را که در سایه الطاف شان زندگی می کرد اورا به  عنوان یک فرد مزدور و دست نشانده به سرنوشت مردم افغانستان حاکم بسازند که البته در این ارتباط نقش موثر پسرش را نمیتوان نادیده انگاشت.
بعضأ قبولی آمدن دوست محمد خان رااز این لحاظ می دانند که : گویا نزد انگلیسها در هند زندانی بوده ، در حالیکه این یک دروغ محض است ، زیرا او را انگلیسها دستگیر نکرده بودند تا زندانی اش نمایند، او خود به انگلیس  تسلیم گردیده و اطاعت خویش را اعلان نموده بود، همانطوریکه در دور دوم پادشاهی اش عملا ثابت است که او مزدوری بیش نبوده است . و به مجرد رسیدن بکابل پسرش اکبرخان که در زمینه سازی این موضوع نقش خوب ایفا کرده بود با وجودیکه پسر ارشدش نبود اورا به  عنوان وزیر خود مقرر کرد.
و در گام بعدی سران جهاد را به نحوی از صحنه کنار زد ، یکی را زندان ، یکی را اعدام ، خلاصه آنهاییکه علیه انگلیس جنگیده بودند، نابود شدند.  
این یکی از قهرمان های تاریخی ما که اشاره به گوشه ای از عملکرد هایش شد ، باوجودیکه داستان بالا تر و دراز ترازین است .
اما قهرمانان واقعی این جنگ که هیچ گونه معامله ای بادشمن انجام ندادند ، نه پول و نه تفنگچه و نه چیز دیگر از دشمن گرفتند مثل پشتون های «بقول مرحوم غبار» فقیر و گرسنه غلجایی و خان شیرین خان جوانشیر که اسمی از قوم و طایفه اش نمی برند، اکثرأمعامله های پنهانی انجام داده و چیز های اخذ کردند.
خان شیرین خان جوانشیر از قوم قزلباش و بزرگ شیعیان کابل بود که لشکر پانزده هزار نفری اش را جوان دیگر قزلباش به اسم میر اسلان خان که در مذاکره و اسیر گرفتن بزرگان انگلیسها نقش اساسی داشت ، اداره و فرماندهی می شد.
وقتی کنولی انگلیس نزد ایشان می آید و به خان شیرین خان می گوید که چرا  با ما می جنگید ، ما حاضریم تمام افراد شما را معاش سالیانه بدهیم ، از طرفی شما شیعه مذهب هستید ، به شما پادشاهی هم نمی رسد ، خان شیرین خان در جواب می گوید که من به هیچ چیز ضرورت ندارم ، ما تعهد کردیم تا شما را از خاک خود بیرون نماییم مهم نیست چیزی بما برسدیا نرسد .
حالا قضاوت به دست خوانندگان و انتخاب قهرمان این دوره اختیارش از شما.
قهرمان بعدی که دراین روزها  قبرش را رنگ و روغن کرده اند و او را تا مقام ولی الله هم میرسانند (عبدالرحمن جلاد نامدار تاریخ افغانستان ) که در قسمت بعدی شرح مختصری از احوالش خدمت خوانند گان عزیز تقدیم خواهد شد.
منابع:
1-افغانستان در مسیر تاریخ –مرحوم غبار ج1 ص494
2- همان ص548
3- همان  ص 555
4- همان ص 629