۱۳۹۵ فروردین ۱۶, دوشنبه

ازصفحات تاریخ افغانستان



قهرمان سازی ها در تاریخ کشور
از امیر دوست محمد خان تا ظاهر شاه
(1)
انگیزه :
اولا باید یقین داشت که افغانستان کشور مردخیز و قهرمان پرور است.  تاریخ و مخصوصأ سه دهه اخیر  شاهد فدا کاری ها ، رشادت ها و قهرمانی ها است .
اما این را نیز باید اذعان نمود که همه اینگونه که نوشته شده نیستند ، یعنی هر جانی و قصی القلب و هرکه بیشتر دست به ویرانی زد و بیشتر خون ریخت ، قهرمان نیست ، بلکه هرکه خود را فدای دیگران کرد و احقاق حق دیگران نمود قهرمان است .
با تاسف قهرمان سازی های که در تاریخ ما صورت گرفته و می گیرد ، بر مبنای خصوصیات یک قهرمان که مورد قبول همه باشد نیست ، بلکه هرکسی ، هر قومی ، هر جمعی و یا هر پارتی خواسته اسطوره بسازد و شخصی را با تبلیغات به عنوان قهرمان مطرح نمایند.  و امروز کار به جایی رسیده که جمعی که روزی افغانستان را فروخته بودند ،  صدها هزار انسان را شهید کردند ، چهارده سال حکومت خونین ایشان باعث شد که میلیون ها انسان آواره گردد، قریجات به توپ بسته شود، در یک شهر کوچک صد صد هواپیمای جنگی رفته آنرا مورد بمبارد قرار دهد . صدها هزار معلول و معیوب بجا ماند،  مثلا نجیب خائین و قاتل هزاران انسان بیگناه که حیات ننگینش بدست گروه طالبان خاتمه یافت ،  عده ای میخواهند با تبلیغات و چاپ عکس و پوستر و سازمان دهی بنیادی بنام او ، یکبار دیگر حیات ننگین خود را آغاز نمایند.
مطرح نمودن نجیب هم دلیل ذلت و زبونی اینها است ، زیرا مطرح نمودن آنهاییکه از دم شمشیر جهاد سالم مانده هرگز جا نخواهد افتاد ، مردم به چهره های کثیف یکایک اینها آشنایی دارند، از این رو مرده ای را مطرح مینمایند. و مردم افغانستان با غروری که دارند با مرده رقابت نخواهند کرد و از قدیم این ضرب المثل وجود دارد که می گویند: « بالای مرده شمشیر کشیدن نامردی است »  از اینرو اینها نجیب را مطرح می کنند تا در سایه نام او بتوانند بازهم زمینه جنایتی همچون هفت ثور ، شش جدی و امضای قرارداد های همچون قرار داد پنج دسمبر 1978 را آماده ساخته و افغانستان را به خاک و خون بکشانند. نمونه دیگر افشای نام پنج هزارنفرکه توسط کمونیست های جانی و وطنفروشان نانجیب به شهادت رسیده اند توسط روزنامه هشت صبح بتاریخ 27 سنبله 1392، و همینگونه دهها مورد دیگر ، مثلا مهاجرین عصر پادشاهی خونین جلاد نامدار تاریخ کشور یعنی امیر عبدالرحمن خان تاهنوز در مشهد ایران ، پاکستان ، هندوستان وجود دارند و داستان مهاجرت خود را سینه به سینه حفظ دارند ، اما در این روز ها از قبر او زیارتگاه ساخته اند . و همین طور موارد دیگر که ما هرکدام را جدا جدا و بصورت مختصر مورد مطالعه قرار خواهیم داد.
امیر دوست محمد خان
(این امیر تعهد کرده بود که دوستان برتانیه را دوستان خود و دشمنان اورا دشمنان خویش بشناسد.«افغانستان در قرن نزده –ص 245 سید قاسم رشتیا)
نگاهی به  تاریخ افغانستان نشان میدهد که سالها این امیر و برادرانش افغانستان را میدان رقابت های نامشروع خود قرار دادند . هرکدام با یکی وارد معامله های ننگین و ذلیلانه گردیدند.
ما به جزئیات داخل نمی شویم فقط میخواهیم همین قدر بگوییم که امیر دوست محمد خان چگونه  افغانستان را با سیاست خام خود در معرض تجاوز قرار داده و خود به دشمن تسلیم شد و بعد از آنکه انگلیس ها حاضر شدند اورا دو باره به سلطنت برسانند ، او و شیر بچه اش وزیر محمد اکبر خان خون همه شهدا را نادیده گرفته  و به تشکیل حکومت تحت نظر انگلیس ها پرداخته و خود حلقه غلامی بگوش نمود.  قبلا باید اذعان داشت که کم سیاستی و ذلت پادشاهان افغانستان همیشه باعث گردیده که کشور گشایان و قدرت طلبان چشم به این کشور بدوزند .  البته موضوعات دیگری همچون موقعیت افغانستان از نگاه ژئو پولتیک ، ذخایر طبیعی این کشور و ...  به حرص آنها افزوده که اینک از بحث آن صرفنظر می کنیم . اینجا ما در پی اثبات این هستیم که بدانیم آنهایی که بنام قهرمان درتاریخ این کشور تحمیل شده آیا قهرمان هستند یا نه ؟ اگر قهرمان هستند با  کدام دستاورد؟   که یکی از آن جمله همین امیر دوست محمد خان و پسرش وزیر اکبر خان است .  بهر صورت می پردازیم به اصل موضوع : و اینکه اینها بخاطر حفظ قدرت و سلطنت خود چگونه به این کشور جفا کردند .  و خوب است که مقدمتأ این تکه ای تاریخی را غرض روشنایی بهتر مطالعه بفرمایید :
( دولت روس بعد از آنکه دولت ایران را بواسطه سرنیزه و معاهدات گلستان و ترکمانچای تحت نفوذ خود در آورد و دولت انگلیس با معاهدات سابقه و مواعید امداد نظامی و پولی ، دولت ایران را در مقابل دولت روس تنها و ناتوان گذاشت. در صدد آن شد که توسط ایران و بنام ایران در افغانستان نفوذ سیاسی داشته باشد. پس دولت روس ، دولت ایران را به غرض استیلای هرات سوق نمود و حکام قندهار را تطمیع کرد که هرات به قندهار الحاق خواهد شد  و ایران راوعده داد که هرات و قندها ر هر دو زیر نفوذ ایران قرار خواهد گرفت . این تنها نبود بلکه دولت روس مصمم شد که کابل را با نشان دادن باغ های سرخ و سبز، وعده استرداد پشاور ، در مدار دیپلوماسی و نفوذ خود در آورد ، کابل را برای تجزیه کشور افغانستان بدست ایران رفیق راه خود قرار دهد.
کنت سیمویج سفیر روس بدربار ایران لمحه از تطبیق این نقشه نیاسود. این است که در سال 1837 اول یک نماینده ایرانی در قندهار رسید و گفت که تحفه های برای  امیر دوست محمد خان هم آورده است .  این ایرانی وانمود می کرد که دارای صلاحیت عقد معاهدات و تعهد هر گونه امدادی هم هست . طوریکه الکساندربرنس می نویسد: کابل ازاین نماینده حسابی نگرفت و دعوتی نکرد. پس کنت سیمویج یکنفر نماینده روس خود را « ویتکویج» به قندهار و کابل فرستاد .  این نماینده وعده ا مداد به قندهار و کابل داد  و هم کمک سیاسی خود را برای استرداد پشاور اظهار نمود. 
ویتکویج نامه هم از زار روس به عنوان امیر دوست محمد خان تقدیم کرد.  ماحصل  این فعالیت روس این شد که سرداران قندهار با دولت ایران داخل قرار دادی شوند و قبول کنند که ایران هرات را تسخیر کرده و به قندهار ملحق نماید و در حمله دشمن به قندهار کمک و امداد کند. البته هرات و قندهار هردو باج گذار ایران خواهد بود – کنت سیمویج این معاهده ایران قندهاررا تضمین کرده بود.
انگلیس ها از این پیشامد در هند به هراس افتاده بودند و وزارت خارجه لندن کتبأ این موضوع را از دولت روس استیضاح نمود.
کنت نیسلرود وزیر خارجه روس در 20 اکتوبر 1838 انکار روسیه را در جواب پیش کشید و گفت ویتکویج ماموریت مذاکره در امور تجارتی داشت و بس ، از طرف دیگر طرف افغانستان که در آتش خانه جنگی های داخلی  می سوخت، زیر بار مطالبات روس قرار داده شد. 
برادران محمد زائی در قندهار و کابل « سردار کهندل خان و رحمدل خان و مهر دل خان و امیر دوست محمد خان » نه اینکه برای دفاع یک ولایت مهم افغانستان (هرات) خد مت نکردند ، بلکه در مقابل مدافعین دلیر هرات از دشمن حمایت و پشتیبانی سیاسی و نظامی نمودند ، چنین چیزی در تاریخ قرون اخیره افغانستان سابقه نداشت . در هر حال مردم هرات از خود مدافعه نمودند و دشمن را بشکستند و مجبور به مراجعه کردند.  اما از دیگر طرف دولت انگلیس با آنکه بهانه ئی در دست نداشت خود در عوض ایران به افغانستان عسکر کشید و مشغول پیشرفت شد.  و  اما دولت روس با آن  وعده های که داده بود چه کرد؟  او به حیث یک تماشا چی از  فاصله های دوری در هم ریختن حکومت قندهار و انهدام دولت کابل را بدست قشون رقیب خود تماشا کرد و حتی یک کلمه هم بر زبان نراند.  سرداران قندهار به ایران گریختند و امیر دوست محمد خان در ماورای جیحون فرار کردو چون از روسیه نمی توانست انتظاری داشته باشد برگشت و به انگلیس تسلیم شد و به هند رفت . ) «1»
تجاور انگلیس به افغانستان صورت گرفت ، لشکر انگلیس در این دوره با تجهیزاتی که در آن عصر چشم را خیره می کرد وارد افغانستان گردیدند ، به قول آقای غبار « مجموع این سپاه بالغ می شد به 54150 نفر که دارای 12000 کارکنان لوازم و 30000 اشتر بار بر بود . جمیز هنت متخصص تاریخ نظامی در مجله « تاریخ مبتنی بر تحقیقات امروز» «شماره اکتوبر1959»  راجع به تجهیزات این اردوی امپراتوری می نویسد که : هر مردجنگی انگلیس یک نوکرداشت ، هر فیل دو مهتر ، و هر سپاه دو سقا داشت و ده اشتر باربر ،  هر اسپ مهتری ، و هر شانزده سپاهی طباخی و هر سه اشتر ساربانی داشت .  آسیا بانان ، نانوایان ، قصابان ، خیمه زنان ، کاسب و فروشندگان براین اردوی مجلل افزوده می شد . و اما افسران انگلیسی : هر افسر ده اشتر یک ارابه گاو میشی ،پنج اسپ سواری ، دو یابو و تقریبأ چهل نفر عمله و فعله داشت . بعد ها تعدادی از زنان هم آمدند .
لشکری که خاطره جیش الطواویس تاریخی حجاج را که به افغانستان سوق داده بود بیاد می آورد. اما مردم افغانستان همانگونه که دماغ جیش الطواویس را بخاک مالیده بودند ، انگلیس را با سرنوشت بد تر از سرنوشت آنها گرفتار نمودند.
قابل ذکر میدانیم که پیشاپیش این لشکر شاه  شجاع قرار داشت که بعد از ورود انگلیس به کابل او را به عنوان سمبولی به ارگ سلطنتی نشاندند+.
قیام های مردم که سلطه خارجی  به ایشان سنگین  بود کم کم از هر گوشه و کنار کشور سامان می گرفت .  آغاز گران قیام و پیشگامان این انقلاب رهایی بخش عبارت بودند از : امین الله خان « نایب لوگری » سکندر خان بامیزائی ، امام ویردی ازبک ، ملااحمد برنج فروش ، اکبر خوابگاهی ، آغا حسین قزلباش ، احمد میر آخور ،  حاجی بختیار ، میرزا بهاوالدین خان ، بچه خواجه میر کهدامنی ، بچه میرداد هوتکی ، حاجی علی کابلی ، حسین کاکه ، خضر خان کوتوال ، بچه بخش خان ، خان گل خان تره خیلی ، خان محمد خان ، خان شیرین خان جوانشیر ، دوست محمد خان غلجایی ، دلاور خان شاه آغاسی ، درویش خان ، سیدال خان الگوزایی ، سلطان خان نجراوی، شمس الدین خان «سردار» ، شجاع الدوله «سردار» صوفی خان بایانی ، صمد خان ، عبدالرحمن عثمان لو، عبدالغفور خان ، عبدالرحیم خان محتسب ، عبدالرسول خان ، عبدالغزیز خان سلیمان خیل، عبدالغیاث خان «سردار» ، عبدالحکیم خان « سردار» ، عبدالسلام خان پوپلزایی، عبدالخالق خان ، علی محمد خان ناظر ، غلام محی الدین خان،  غلام محمد خان ، غلام احمد خان ، گل محمد خان ، میر محبوب کابلی ، میر جنید کابلی ، میرزا امین خان ، میر آفتاب عاشقان عارفانی ، میر معصوم معروف به میر حاجی ( بن میر واعظ روحانی معروف کابلی) ، میر درویش بن میر واعظ، میرسید، میر غلام قار، میرمسجدی خان کوهستانی ، میر افضل ، میر اسلم ، محمد عطا، محمد نصیر ، محمد خان ، میر احمد ، محمد زمان خان«نواب» ، محمد عثمان خان «سردار» محمد اکبر خان «شهزاده» ، محمد شاه خان غلجایی، ملامومن غلجایی ، محمد ایاز ، محمد ناصر ، محمد حسین عرض بیگی ، محمود خان بیات ، محمد هاشم کاه فروش ، ولی محمد میرآخور و نورمحمد خان .  و در ولایات قندهار ، قلات ، غزنه ، پاکتیا، و ننگرهار اشخاص ذیل نامبرده می شود:  میرزا احمد قندهاری ، اخترخان غلجایی ، تاج محمد خان الکوزایی ، قلندر کاکری ، محمد صادق قندهاری، علی خان زمینداوری ، عطامحمد خان قندهاری ، محمد اکرم خان قندهاری و خانم او ، صمد خان غلجایی، گل محمد خان غلجایی، میر علم غلجایی، عبدالرحمن غلجایی، سلطان محمد خان غلجایی،  ملک محمد خان غزنوی ، سلطان خان غزنوی ، تاج محمد خان غزنوی ،مهترموسی خان غلجایی، سیدهاشم کنری ، سعادت خان لعل پوری،  عزیزخان غلجایی،  محمد علم خان ارکزایی، محمد شریف خان غلجایی و نوازخان غلجایی. «2»
اینها بزرگان و نمایندگان مردم بودند که انقلاب و جهاد را علیه اشغالگران انگلیسی سازماندهی کردند، که متاسفانه ازهیچکدام نه نامبرده میشودو نه از ایشان تجلیل می گردد.
آنهاییکه تمام افتخارات جنگ اول افغان و انگلیس را به وزیر اکبر خان نسبت میدهند، ایشان در سازماندهی انقلاب هیچگونه نقشی نداشته است.  و در بخارا بسر می برده است .  به شهادت تاریخ وقتی او جهاد مردم رادر برابر انگلیسها رو به پیشرفت و پیروزی دید، وارد کشور شد و با استفاده از نام جهاد حدود شش هزار  نفر را اطراف خود جمع و به طرف کابل در حرکت شدند،  با آمدن او تغییراتی که در جبهه جنگ آمد ، یکی این بود که به مجرد رسیدن او دو نفر از رهبران طراز اول جهاد که از شمالی بودند از بین رفتند. و یک روز بعد تر از ورود سردار محمد اکبر خان در 26 نوامبر ، میر مسجدی خان مشهور مسمومأ بمرد، و سه روز بعد تر عبداله خان اچکزایی چشم از جهان پوشید.«3»
و در ارتباط این موضوع نه تحقیقی صورت گرفت و نه تا امروز کسی اظهار نظر کرد.
به عقیده ما افتخارات این جنگ مربوط به افرادی است که سناچی از تلخان یا گندم بریان و صراحی از باروت را به  کمر بسته بدشمن حمله می بردند ، درهوای آزاد و روی برف می خوابیدند.  تیراندازیی ایشان، استقامت و روحیه و معنویات عالی ایشان چشم دشمن را خیره کرده بود.
یکی از جنرالان انگلیسی (میجرجنرال ایری)  راجع به مدافعین افغانی چنین نوشت:  « باید عساکر انگلیس در استعمال اسلحه ناریه از افغانها درس می گرفتند . افغانان با تأمل نشانه می گیرند ، و به ندرت آتش شان هوائی میرود،  درحالیکه افراد ما بدون استهداف ، انداخت هوائی می کنند.»
لیدی سیل که جنگهای کابل  را به چشم میدید نیز در این موضوع چنین نوشت: « چیزیکه راجع  به بی عاطفه گی و جبن افغانان گفته می شود ، تنها نظر انگلیسی است ،  در حالیکه افغانها یک نژاد قوی و خوب بوده و از قتال باکی ندارند.  افغان بدون ترس در مقابل توپ می ایستد ، و سیلاوه خود را بکار  می اندازد.، وقتی که او یک موضع را اشغال کرد، دیگر استرداد آن مشکل است.» 
همین لیدی راجع به جنگ بی بی مهرو که منجر به شکست انگلیس گردید چنین می نویسد:  « مبارزین افغانی از بالای تپه چنان در صفوف سپاه انگلیس فرو ریختند که گرگ در رمهء  گوسفندی داخل می شود.»
پشتوانه دیگر این انقلابیون زنان شجاع و دلیر افغان بود که به مجاهدین نان می پختند و به سر نهاده به سنگر های شان می رساندند وازپشت بام ها لشکریان انگلیس را با سنگ و کلوخ  می زدند و بروی شان آب جوش می پاشیدند ،  که در این میان خاطره دختر جوانی به اسم زهرا نهایت زیبا و آموزنده است . و این قضیه در جنگ دوم افغان و انگلیس بوقوع پیوسته است .
« عبداله جوانی نورسیده ازمحله عاشقان و عارفان کابل با زهرا دوشیزه همسایه خود نامزد بود. در عصر روز سیزدهم دسمبر مجلس نکاح مختصری در خانه عروس منعقد گردید و شام عبداله داخل مجلس عروسی شد و مادرش حنا در دست او نهاد ، درحالیکه عروس گفت : مردان عاشقان وعارفان همه به جنگ فرنگی رفته اند و اینجا عروسی عبداله است .  عبداله جوان از تخت عروسی برخاست و گفت: راست گفتی  در چنین روز مرد باید در میدان جنگ باشد نه درمحفل عروسی ،من رفتم اگر برنگشتم زهرا رادر دنیا ی دیگر خواهم دید. عبداله درخانه خود رفت و سیلاوه  و تفنگچه برداشت و به کوه برشد . فردا  عصر مبارزین عاشقان عارفانی بعد از آنکه قشون انگلیس تاداخل شیر پور جاروب شده بودند،  مرده عبداله راآوردند ودر خانه مادر پیرش گذاشتند، زهرای عروس آمد و تنها انگشت حنادار عبداله را ببوسید و بمادرش گفت: گریه نکن ، من تا زنده ام در عوض عبداله فرزند تو هستم .  این دوشیزه چنانیکه وعده داده بود ، تا بمرد درخانه عبداله و بنام عبداله زندگی کرد و نام او در تمام شهر کابل بحیث مثال احترام شد.«4»
اما آنیکه قهرمان این میدان پنداشته می شود با بزرگ انگلیس ها(مکناتن) در خفا و بدون مشوره با سران جهاد و رهبران ملی وارد مذاکره گردیده ، آمدن پدرش را به تخت سلطنت کشور و متفرق ساختن رهبران جهاد را متقبل گردیده و کالسکه و تفنگچه که به رسم یادگار برایش داده می شود می گیرد.  او این کار را کاملا بصورت مخفی و دور از انظار دیگران انجام داده بود، اما از وقتیکه خود متوجه شد که چنین توانایی را ندارد ، لذا تصمیم گرفت تا رهبران جهاد را از این معاملهء مخفی باخبر نما ید تا بتواند در آینده کاری را که باعث آوردن پدرش برتخت سلطنت شود انجام دهد .  وقتی دیگران ازموضوع آگاهی حاصل کردند توسط وزیر ازمکناتن تقاضای جلسه نمودند  و تصمیم گرفتند که در همان جلسه کاربزرگان انگلیس را یکسره کنند و همانطور هم کردند.
اما در نهایت بازهم انگلیس ها توانستند که دوست  محمد خان را که در سایه الطاف شان زندگی می کرد اورا به  عنوان یک فرد مزدور و دست نشانده به سرنوشت مردم افغانستان حاکم بسازند که البته در این ارتباط نقش موثر پسرش را نمیتوان نادیده انگاشت.
بعضأ قبولی آمدن دوست محمد خان رااز این لحاظ می دانند که : گویا نزد انگلیسها در هند زندانی بوده ، در حالیکه این یک دروغ محض است ، زیرا او را انگلیسها دستگیر نکرده بودند تا زندانی اش نمایند، او خود به انگلیس  تسلیم گردیده و اطاعت خویش را اعلان نموده بود، همانطوریکه در دور دوم پادشاهی اش عملا ثابت است که او مزدوری بیش نبوده است . و به مجرد رسیدن بکابل پسرش اکبرخان که در زمینه سازی این موضوع نقش خوب ایفا کرده بود با وجودیکه پسر ارشدش نبود اورا به  عنوان وزیر خود مقرر کرد.
و در گام بعدی سران جهاد را به نحوی از صحنه کنار زد ، یکی را زندان ، یکی را اعدام ، خلاصه آنهاییکه علیه انگلیس جنگیده بودند، نابود شدند.  
این یکی از قهرمان های تاریخی ما که اشاره به گوشه ای از عملکرد هایش شد ، باوجودیکه داستان بالا تر و دراز ترازین است .
اما قهرمانان واقعی این جنگ که هیچ گونه معامله ای بادشمن انجام ندادند ، نه پول و نه تفنگچه و نه چیز دیگر از دشمن گرفتند مثل پشتون های «بقول مرحوم غبار» فقیر و گرسنه غلجایی و خان شیرین خان جوانشیر که اسمی از قوم و طایفه اش نمی برند، اکثرأمعامله های پنهانی انجام داده و چیز های اخذ کردند.
خان شیرین خان جوانشیر از قوم قزلباش و بزرگ شیعیان کابل بود که لشکر پانزده هزار نفری اش را جوان دیگر قزلباش به اسم میر اسلان خان که در مذاکره و اسیر گرفتن بزرگان انگلیسها نقش اساسی داشت ، اداره و فرماندهی می شد.
وقتی کنولی انگلیس نزد ایشان می آید و به خان شیرین خان می گوید که چرا  با ما می جنگید ، ما حاضریم تمام افراد شما را معاش سالیانه بدهیم ، از طرفی شما شیعه مذهب هستید ، به شما پادشاهی هم نمی رسد ، خان شیرین خان در جواب می گوید که من به هیچ چیز ضرورت ندارم ، ما تعهد کردیم تا شما را از خاک خود بیرون نماییم مهم نیست چیزی بما برسدیا نرسد .
حالا قضاوت به دست خوانندگان و انتخاب قهرمان این دوره اختیارش از شما.
قهرمان بعدی که دراین روزها  قبرش را رنگ و روغن کرده اند و او را تا مقام ولی الله هم میرسانند (عبدالرحمن جلاد نامدار تاریخ افغانستان ) که در قسمت بعدی شرح مختصری از احوالش خدمت خوانند گان عزیز تقدیم خواهد شد.
منابع:
1-افغانستان در مسیر تاریخ –مرحوم غبار ج1 ص494
2- همان ص548
3- همان  ص 555
4- همان ص 629 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر