۱۳۹۵ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

از صفحات تاریخ افغانستان 2



امیر عبدالرحمن خان
 امیر عبدالرحمن خان،  شاه خونریز و ظالمی بود که در قتل و کشتار مردم بیگناه بعداز حمله چنگیز رکورد دار افغانستان است .
اما عده ای چنان برایش مقام و منزلت قایل گردیده و می گردند  که اورا بعضا حتی رتبه ولی اللهی هم میدهند و کشتار های ظالمانه  او را توجیه شرعی نمودهو میگویند که به او الهام می شده که کی راداربزند و کی را سربزند و کی را به توپ بپراند.
مادر این بخش می پردازیم به گوشه ای از عملکرد های این شاه خونریز تا دوستان و علاقه مندان به تاریخ خود در باره شخصیت او قضاوت نمایند .
با وجودیکه تعدادی ازمورخین کشور همچون مرحوم غبار ، مرحوم صدیق فرهنگ ، خوافی ، کهزاد و... از جنایات این شاه خونریز سرسری گذشته و آنگونه که باید وقایع دوران اورا ضبط می کردند ، نکرده اند. با آنهم میتوان به موضوعاتی از نوشته های شان پی برد.
در این میان صرف مرحوم کاتب هزاره در سراج التواریخ وقایع را ضبظ نموده است. اگر چه او هم شاه  را برحق و آنهایی را که کشته شده به اوصاف زشت  همچون یاغی ، ددمنش ، بی بندوبار، درنده خوی و.... یاد نموده اند ، که به مشکل میتوان حکم کرد که هدف کاتب از استعمال این همه حرفهای زشت و رکیک در برابر مردم هزاره چه بوده ، زیرا او تا آخر عمر در این باره چیزی نگفته و حتی شفاها هم حرفی در این قسمت نیست که کاتب متذکر شده باشد که این حرفها را برای چه گفته .  اگر جمعی از دوستانش و علاقه مندانش امروز می گویند که کاتب با این شیوه مظلومیت مردم هزاره را بیان کرده توجیه این ها هست  ، نه حرف خود کاتب .
با آنهم از  نوشته های او میتوان به این واقعیت پی برد که جنایات بیست و یک سال حکومت عبدالرحمن همان مثل مثنوی و هفتاد من کاغذ است .
شاهی که در خانواده ظلم و درنده خوئی بزرگ شده و از آوان کودکی آدم کشتن تمرین نموده  و تاروزی که پرونده ننگین حیاتش با گیلاس زهری از جانب فرزندش در قصر باغ بالا بسته شد ، دست از این اعمال ننگین خود برنداشت ، و با تاسف که جمعی قبر کثیف اورا بخود زیارتگاه درست نموده اند.
ما خاطرات زندگی او را کنار می گذاریم و از همانجا شروع می کنیم که او وقتی قوت جهاد و مردانگی مردم کشور را در برابر متجاوزین انگلیسی دید، رندانه آمد و در صف جهاد پیوست ( همانگونه کهدر سه دهه قبل مردم جهاد را علیه متجاوزین روسی آغاز کردند ، اینک در هر کوچه کابل و ولایات پنج نفر رهبر جهاد از خون شهدا به خود قصر ها درست کرده و تغذیه می نمایند).
او به مجرد پیوستن در صف جهاد مذاکرات را با  نیروی متجاوز انگلیس آغاز نمود.  تا اینکه بعد از یک سال و نه ماه این جنگ رسمأ پایان یافت و دولت انگلیس که به غرض اشغال دائمی افغانستان همراه با هشت فرقه عسکر ( هرفرقه = 7500 نفر)  داخل افغانستان شده بودند  با دادن تلفات نصف افراد متذکره و مصرف میلیون ها پوند ، سرافگنده و شرمسار افغانستان را ترک نمودند . 
اما عبدالرحمن خائن با یک سلسله معاملات نقدی بازهم انگلیس را  با وجودیکه شکست خورده بود بر مقدرات کشور حاکم ساخته و یک سلسله معاهدات ننگین را نیز به امضارساند .
نخستین کار امیر عبدالرحمن خان سرکوب قهرمانان جهاد و دشمنان انگلیس متجاوز بود. و در این راستا نخستین گام خائنانه اش در برابر ایوب خان حاکم هرات که در واقع یکی از رهبران با روحیه جهاد علیه انگلیس ها بود .  او قوای انگلیس رادر برابر او حمایت و او را مجبور به عقب نشینی در هرات کرد،  در حالیکه او زمانی که با اصرار مردم به سمت قندهار حرکت کرد و در جنگی که بتاریخ 29 سرطان 1258 // 20 جولای 1880  در دشت میوند با انگلیسها صورت گرفت کامیاب و موفق بدر آمد . و بعد از آنکه انگلیسها پادشاهی عبدالرحمن خان را به رسمیت  شناختند و در موقع بیرون رفت از  او کمک نظامی خواستند ، امیر عبدالرحمن هم این تقاضا رادر از بین بردن ایوب خان موثر دانسته لبیک گفت تا اینکه ایوب خان در سنبله همان سال به طرف هرات رفت.
گرچه ایوب خان یکبار دیگر بازهم به قندهار لشکر کشیده و حمله ور شد ، مردم هم که فهمیده بودند عبدالرحمن دست نشانده انگلیس است او را همراهی کردند و لشکر عبدالرحمن شکست خورد ، اما کمک های بیرونی نه تنها ایوب خان را از قندهار مجبور به رفتن به هرات نمود بلکه در هرات نیز  صحنه به او چنان تنگ شد که ترک وطن کرده   به ایران پناه برد. دولت وقت ایران از آنجاییکه او را در موضع  شکست و ضعف دیدند ، بخاطر تامین ارتباط با انگلیسها او را دست بسته به انگلیسها تحویل دادند و انگلیسها هم او را به لاهور انتقال دادند ،  و در همان جا تحت نظر زندگی می کرد تا زمانی که بمرد. «1»
البته این تنها نبود ، عبدالرحمن خان اکثر رهبران جهاد  را که نفوذ مردمی داشتند تحت عناوین مختلف زندانی و یا اعدام نمود.  و آنچه را انجام میداد کاملا تحت نظر انگلیس ها بود، که مادراین نوشته مطالبی را  که عرض  می کنیم فقط به عنوان مشت نمونه خروار  است. 
خیانت دیگری که این شاه غدار نسبت به  افغانستان ، بدستور انگلیس انجام داد ، از  بین بردن بزرگترین اثر تاریخی کشور (مصلای بزرگ هرات) بود.
خوب است پیراموناین اثرتاریخی شرح مختصری ارائه نماییم :
مصلای بزرگ هرات که از  بناهای تاریخی و باشکوه عصر اسلام در این شهر تاریخی بود، بنای نخست آن توسط سلاطین غوری نهاده شده و بعد از آن ها امیر تیمور گرگانی ، سلطان حسین بایقرا و شاهرخ شاه سلطان ازبیک تبار ، هرکدام بنا ها، ایوان ها ، صحن ها و گلدسته های زیبا در آن آباد کردند.
این بنا جدا از  اینکه یک اثر تاریخی و زیبا  بود، چنانچه اگر تخریب و از بین نمی رفت ، بیانگر تمدن آن عصر در صنعت معماری و نشان علاقه مندی مردم آن عصر به اسلام و مسجد بود.
متاسفانه این مصلای بزرگ در عصر عبدالرحمن خان به بهانه ای ویران و از بین برده شد.
آقای یوسف ریاضی هروی در این مورد مینویسد:  این مصلای هرات که به تصویب امنای انگلیس ویران شد، اول بنای معظم و عالی صفحات مشرق زمین بود که نردبان فکر و خیال به پایه آن منتهی می شد، غرفات مسجد و ایوان مقصوره آنرا با کاشی های آبی و سبز منقش کرده بودند به طوری که اکنون هیچ استادی تدبیر آن فن راندارد و هیچ معماری تصور نفیسی اش را  نمی تواند و اصل بنیاد پنج مصلا بود ، هرکدام ازعهدی به قرار تفصیل یاد گار بود:
مصلای اول را ملکان غور که به سلاطین کرتیه معروفند بنا نهاده اند.
مصلای دوم را امیر تیمور گرگان ساخته بود،   مصلای سوم یادگار سلطان حسین میرزای بایقرا است ،  دو مصلا را شاهرخ و سلاطین ازبیک بنانهادند و سلاطین صفویه به  اتمام رسانیده ، هر یک از آن مصلا ها صحن و ایوان و گنبدی با دو مناره مرتفع تعبیه شده بود ، اما یک مصلا که از امیر تیمور یاد گار بودایوان و فوقاتش در عهد سلطان حسین صفوی شکست یافته بود که خشت آنرا آورده چهار سوق و حوض هرات را ساخته بودند.«2»
آقای فیض محمد کاتب  بعداز یک سلسله ثناو صفت از امیر چنین می نگارد:
( و هم در این هنگام {منازعات برسر مسئله پنجده} امر تخریب مصلای هرات که در عهد سلطان حسین نبیره امیر تیمور کورکان مرحوم بغایت متانت و استحکام از حجر و آجر بنیاد و آباد گشته و تااین وقت استوار بود، از پیشگاه حضرت اقدس شرف صدور یافته از صدمه باروت پست شد که در وقت محاصره و محاربه پناهگاه خصم نبوده و از آنجا رخنه در حصار  نیاید.)«3»
او ( امیرعبدالرحمن) آنقدر به انگلیس ها صادقانه نوکری و به دستور آنهادست به تخریب کشور و کشتار های بیرحمانه زد که مشهور است  وقتی از یک سفر راولپندی به کابل آمد مقامات انگلیس به او لقب « رئیس دلاور اعظم احترامی طبقه اعلی ستاره هند» را داد.
درقسمت تخریب مصلای بزرگ هرات مورخین کشور از جمله آقای ریاضی هروی ، مرحوم غبار و... بجز آقای کاتب که آنرا مختصر توجیه می کندو می گوید به منظور جلوگیری از نفوذ دشمن شده ، دیگران در این که تخریب این مصلا به دستور انگلیس صورت گرفته اتفاق نظر دارند.


اجراات امیر عبدالرحمن خان
دولت های ماقبل او هم دولتهای خود کامه و مستبد بودند، با آنهم تمرکزی که در اجراات در عصر او بود ، در عصر دیگران کمتر به مشاهده می رسید .  عبدالرحمن با گسترش دادن سازمان جاسوسی خود حتی دارائی های شخصی مردم را مورد تفتیش قرار داده و به بهانه های واهی دارایی اشخاص را تاراج و ضبط می نمود.  مسافرت اشخاص سرشناس در داخل  و خارج کاملا تحت نظر و مراقبت بود.
با وجودیکه او سلطنت و مقام و پادشاهی را از  همه چیز بهتر میدانست و حاضر بود که بخاطر حفظ سلطنت خود دست به هرگونه معامله بزند، همانگونه که زد.  با آنهم در فاشستی ، فاشیست تر از  هر فاشستی بود.   به سردارانیکه تحت  حمایه انگلیس درکراچی و لاهور و یا جای دیگر زندگی می کردند توجه خاص داشت .
آقای غبار در این زمینه مینویسد: ( سردار نورعلی خان پسر سردار شیر علی خان «قندهار را به انگلیس تسلیم کرده بود» که در کراچی مثل پدر به جیره انگلیس می زیست و به هوس تفرج در افغانستان افتاد ولی در کراچی قرضدار بود و نمی توانست سفر کند، لذا امیر عبدالر حمن خان به مامورین خود امر نمود که از پول دولت قرض او را در کراچی پرداختند، و مصرف سفر او را بدادند تا سردار وارد چمن گردید و به  حکم امیر از طرف مامورین دولت افغانستان استقبال شد.  وقتی که او داخل شهر قندهار گردید ، امیر دوازده هزار روپیه دیگر برایش بداد و خودش را در کابل بخواست  تا  در پایتخت افغانستان استراحت کند.)«4»
در همین مورد باز هم آقای غبار به نقل از جلد سوم سراج می نویسد:
امیر عبدالرحمن در مسئله خاندان پرستی دارای نقطه ضعیفی  بود و مثل امیر شیر علی خان و امیر دوست محمد خان مصالح کشور را در راه عاطفه خاندان پرستی مدنظر قرار نمی داد ، چنانیکه او ولایات عمده افغانستان را در دسترس اینها گذاشت و نتایج خوبی نگرفت . سردار محمداسحق خان کاکازاده امیر والی بلخ بود که با دولت روسیه بساخت و بر ضدامیر قیام کرد و هزار ها  نفر را به کشتن داد.  سردار  نورمحمد خان والی قندهار بود که پسرش سردار شیر احمد خان هنگام استیلای انگلیس در کابل به جنرال رابرتس پیوست و جاسوسی اختیار کرد و یک عده وطن پرستان کابل را به مجازات انتقامی انگلیس سپرد. او بالاخره با  قشون رانده شده انگلیس به هندوستان رفت و در همان جا بمرد.
سردار محمد سرور خان پسر سردار سلطان محمد خان والی میمنه آنقدر پیر و زهیر بود که دو نفر قول هایش راگرفته می آوردند و در اداره حکومت می نشاندند . معهذا وقتی که به سبب خرابی امورمعزول و بکابل جلب شد آنقدر دارائی از رشوت اندوخته بود که امیر عبدالرحمن خان امر کرد 258 راس اسب سواری و باری ، یک گله گاو و گوسفند ، 13شتر و 38 بار اشتر امتعه او را در شهر مزار شریف بفروشند. «5»
سردار شاه محمد خان والی دیگر امیر در ننگرهار شیخ فانی بود که قادر به هیچ گونه حرکت و کار نبود.
در هر صورت خانواده امیر و دوستان خانوادگی همه از  امتبازات خاصی برخوردار بودند و ایشان از  پرداخت مالیات و بعضی اعمال شاقه که بر دیگران بود کاملا معاف بودند.  بقول آقای فرهنگ این مطلب از متن سفارش نامه که مادر امیر به محمد حسین خان مستوفی در قسمت شخصی بنام قادر خان کاکا نوشته،  فهمیده می شود:
( عالیجاه .... مستوفی الممالک میر محمد حسین خان قرین صحت بوده به مکان عافیت باشند...  در خصوص مالیات املاک عالیجاه غلام قادر خان کاکا شنیده شد که شما ازاملاک عالیجاه مذکور غم مطالبه می نمائید ، چونکه غم ملک های که از متعلقین مامی باشند گاهی نداده اند  از غم خلاص و معاف  می باشند ، لازم آنکه به قرار دیگر متعلقین های ما املاک عالیجاه موصوف را معاف دارند . دراین باره  سفارش دانید .  تحریر یوم دوشنبه 4 شهر جمادی الاول 1298 «6»
امیر عبدالرحمن خان به پادشاهی خود منشأ دینی قایل بود و فکرش این بود که پادشاهی اش یک مقام الهی است ، آقای فرهنگ در این باره می گوید: ( امیر مدعی بود که او از جانب خداوند تعالی به پادشاهی افغانستان برگزیده شده و حفاظت این کشور در برابر دست اندازی کفار و هرج و مرج داخلی به عهده او گذاشته شده است.  بنابراین اختیار دارد تا هر کاری را  که برای  تامین این اهداف لازم است اجر ا کند و هیچ چیز صلاحیت او را محدود نمی سازد.  وی این مطلب رادر رساله های  تقویم الدین ، پند نامه ، ترغیب جهاد و مرآه العقول  که به امر او تالیف گردید، در ج نموده و در بین مردم انتشار داد و کسانی را که با این ادعا مخالفت کردندبه  شمول ملایان و روحانیون به شدت سرکوب کرد.) «7»
با وجودیکه امیر اکثر ولایات را به اعضای خانواده اش تسلیمنموده بود،  اما بعد از آنکه چشم از  جهان پوشید، امیر حبیب الله که خود در از بین بردن پدر نقش داشت بدون دردسر به پادشاهی رسید.  زیر اولا امیر با وجودیکه ولایات را به اعضای خانواده اش سپرده بود صلاحیت آنها محدود بود و شخصأ  به همه امور نظارت داشت .  
موضوع دوم نداشتن پسران زیاد مثل جدش و دیگر پادشاهان قبل از  خود او، فقط همین دو پسر بود که اگر میخواستند با هم رقابت نمایند ، اما قبلا حبیب الله ولی عهد تعیین گردیده بود و سردار نصرالله خان تقریبأ کار صدر اعظم را انجام میداد.
در اینکه عبدالرحمن خان  از  جانب پسرش حبیب الله مسموم شده باشد ، آقای غبار پیشامدی رااز زبان میزا محمد ابراهیم خان طبیب معالج عبدالرحمن خان می نویسد: ( هنگام بیماری آخرین امیر در باغ  بالا، میرزا از اتاق امیر بغرض کاری خارج عمارت رفت و برگشت  ، در طی همین مدت بود که بامیر  جامی از دوا نوشانده شده بود،  میرزا در عودت جام خالی رادر دست پیش خدمتی دید، بگرفت و ببوئید و پرسید که چیست؟ پیش خدمت جواب داد : جام دوائی است که سردار صاحب کلان (حبیب الله خان ) به امیر صاحب داد. در همین لحظه سردار از اتاق امیر خارج شد و سیلی سختی بروی میرزا کشید و گفت امیر صاحب خواب است و تو بلند حرف می زنی ، آنگاه پیش خدمت را با جام مرخص  کرد وخود به  اتاق امیر برگشت.  فردا دوشنبه 9 جمادی الثانی 1319 قمری   (1901 م) امیر عبدالرحمن از دنیا  گذشته بود.)«8»
و ا ما در اینکه او چرا فرزندان زیاد نداشته ، قول معروف ایناست که امیر عبدالرحمن کمتر به زنان علاقه مند بود و از نظر اخلاقی آدم فاسد و گرفتار فعل شنیع بچه بازی بوده و بیشتر اوقات خود را  با پسران برهنه صورت و خوشرو می گذشتانده است و از همین رو کمتر به تکریر ازدواج پرداخته است . در این مورد آقای فرهنگ نیز اشاراتی دارند:
( اما قلت ازدواج امیر شاید به علاقه و التفات او به پسران جوان و خوش صورت بی ربط نبوده باشد که امیر جمعی از آنان رادر دربارش فراهم نموده و اکثر اوقات را با آنها سپری می کرد) «9»

زندان ، شکنجه و نمونه های مجازات در عصر او:
علاووه بر زندان های متعدد در مرکز ودر ولایات ، سیاه چاه ها با انواع شکنجه ها مثل تیل داغ ، کنده ، زولانه ، قین و فانه ، قطع اعضا ، بیدار خوابی ، کور کردن ، ذبح کردن ، سنگ سار ، به توپ بستن ، توسط درخت ها پاره کردن و..... درعصر این شاه جلاد رایج بود.
موظفین زندان ها در قسمت شکنجه و حتی بدار آویختن و از بین بردن زندانی صلاحیت داشتند.  وحشت و اختناق بجایی رسیده بود که اکثر زندانی ها به آنچه موظفین تحقیق میخواستند اعتراف می نمودند تا از شکنجه های غیر انسانی و توهین و تحقیر مستنطقین خود را وارها نیده و اعدام را در همان ابتدا می پذیرفتند.
ترس از شکنجه به جایی رسیده بود که مرد بلند رتبه ای چون سپهسالار غلام حیدر خان بمجردیکه خبر شد او را 38 هزار روپیه باقیدار  قلمداد نموده اند بدون درنگ به طرف هندوستان فرار نمود. 
اگر کسی شبانه از  خانه اش برده می شد و همانطور سر به نیست می گردید، خانواده اش حق سوال را نداشتند . 
یکی از نگهبانان زندان ها که در منطقه مراد خانی خانه اش بود ، خود دو دار پیش روی خانه اش داشت و هرکسی را میخواست به دار می آویخت.
جنایات این شاه خونریز در همه نقاط افغانستان مخصوصا در مناطق هزاره جات بی حد زیاد است .  او در این مناطق چنان با وحشی گری و درنده خویی عمل کرد که مهاجرین این مناطق نه تنها تا هنوز در گوشه و کنار افغانستان بلکه در هند ، پاکستان و ایران هم هستند که اکثرأ  از کشور های متذکره برنگشتند .
حالا قضاوت بدست شما ، که این شاه را با این همه جنایاتش تایید نموده او را تاسرحد ولی الله رسانده و قبرش را زیارت می کنید و یا اینکه به او لعنت فرستاده و دعا می کنید که قبرش گوشه ای از جهنم گردیده و خداوند «ج» به عذابش بیفزاید.



منابع:
1 -  تاریخ و روز نامه نگاری در افغانستان – حلیم تنویر ص 30
2 – عین الوقایع – یوسف ریاضی هروی «وقایع افغانستان »  ص 226
( آقای فرهنگ نیز در ج اول افغانستان در پنج قرن اخیر این  تکه تاریخی را به نقل از همین کتاب آوردهاست )
3 – سراج التواریخ – ملافیض محمد کاتب هزاره قسمت اول ص   124  
4 – افغانستان در مسیر تاریخ – غبار –ج 1 ص 660
5 – هما  ن       ص 661
6 – افغانستان در پنج قرن اخیر – مرحوم صدیق فرهنگ – ج 1  ص 413
7 – همان   ص  425
8  - افغانستان در مسیر تاریخ – غبار  - ج 1 ص 699
9 – افغانستان در پنج قرن اخیر – فرهنگ  - ج 1 ص 434

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر