۱۴۰۱ آذر ۱۶, چهارشنبه

روایت 24

 

حکومت فدرالی در افغانستان عملامنتفی است !



غلام علی صارم

چهارشنبه 16/9/1401

موضوع تشکیل حکومت فدرالی در افغانستان بحث جدیدی نبوده و از گذشته ها مطرح است و در اوایل سال 1371 پس از سقوط داکتر نجیب الله و تسلط مجاهدین در شهر ها به یک موضوع داغ در محافل سیاسی داخل کشور تبدیل گردیده بود. در این اواخر یک بار دیگر مسئله فدرالیسم در افغانستان توسط تعدادی از جمله جناب سرور دانش معاون نظام ساقط شده جمهوری مطرح گردیده است. اوکه دو دور معاونت ریاست جمهوری را به عهده داشته و همواره از ایشان به عنوان «قانون پوه» یاد میشد، کارنامه قابل توجهی ندارند؛ تا جایی که از وظایف مهم و اداره معاونت ریاست جمهوری توجیه و قانونی سازی حرکت های فاشیستی رئیس جمهور و اطرافیانشان بود. رئیس جمهوری فراری، جناب دانش و دیگرانی که خود را متخصص، تحصیل کرده و سیاستمدار می دانستند در طول سالهای حاکمیت خود نتوانستند سیاست خارجی افغانستان را تدوین و یا هم برای جلو گیری از سقوط نظام سیاسی استراتیژی افغانستان را تدوین نمایند.

زمانی که در ولایت قم ایران بسر می بردند گاهی مقالاتی از جناب سرور دانش به نشر می رسید؛ در آن زمان که بحث فدرالیسم در کشور تقریبا به یک بحث داغ هم تبدیل شده بود جناب شان در این مورد اظهار نظری نداشتند. بدون شک دروس حوزه سنگین است و شهریه هم شرینی خاص خود را دارد به همین دلیل شاید زمان کافی برای مطالعه نظام فدرالیسم و سیاست در آن زمان برایش مساعد نبوده باشد.

او با حمایت های آقای خلیلی به وزارت رسید و بعد هم معاون رییس جمهور شد؛ اما ظاهرا اختلافات ایشان با آقای خلیلی اوج گرفت و جهت گیری ها تغییر نمود. در زمان معاونت ریاست جمهوری آقای دانش نیز بار ها بحث نظام فدرالی در محافل سیاسی و رسانه ها مطرح گردید؛ اما هر بار ایشان نظام فدرالی را خیانت به افغانستان و باعث تجزیه دانسته و طرفداران این نظام را نیز خیانت کار می شمردند.

هیچ شکی نیست که عامل سقوط نظام جمهوری، ارگ بوده و آقای دانش نیز در همان ارگ معاونت می کرده است. ایشان هم فرار نموده و اکنون یک پناهنده هستند، اما شیرینی قدرت و شهرت همچنان وسوسه انگیز است. با جمهی که همان نصری های سابق اند حزبی تأسیس نموده و در فضای رسانه های برای استقرار حکومت فدرالی در افغانستان دادخواهی می کنند.

با توجه به سابقه تحصیلی آقای دانش، مطمئنا ایشان هنوز در رابطه به انواع نظام های سیاسی مطالعه کافی ندارند، پیش زمینه ها را نمی دانند، معایب را هیچ می شمارند، در ذکر مزایای این نظام اغراق می کنند و منتقدین را ناشی می دانند. البته بر ایشان قصوری نیست زیرا بزرگنمایی و کوچک نمایی در گفتار، جزء دروس حوزوی است، به خصوص در روضه خوانی ها کاربرد زیادی دارد.

شاید در بحث های که « زید عمر را زده » و سالها ایشان در این خط روان بوده من هم به ایشان کاری ندارم اما در این زمینه که دمدمی مزاج گونه بحث را آغاز کرده و دست به تایید موضوعی زده که تا قبل از فرار آنرا خیانت ملی میدانست و اینک آنرا به عنوان راه حل پیشنهاد می نماید، موضوعی است قابل بحث و پاسخ.

و اما در مورد حکومت فدرالیسم در افغانستان:

به دلایل مشخص و موجهی می توان گفت فدرالیسم در در افغانستان زمینه نداشته و عملی نیست. 

شاید عده ای که تعداد شان هم بی نهایت اندک و انگشت شمار است، به این جمله و نظر با عجله حساسیت نشان بدهد و مرا متهم به فکر تمرکز گرایی و حفظ وضعیت موجود نمایند. اما اینرا بدانند که واقعیت عینی جامعه ما همین است و امروز این شعار را کسانی میدهند  که سالها از نفاق این کشور بهره برده واینک همه را از دست داده اند وشریان های عایداتی شان خشکیده و نگران تمام شدن اندوخته های شان در خارج هستند.

همانگونه که درشرایط فعلی سیستم فدرالی را در کشور یک سیستم نابکار و غیر عملی میدانیم وبا صراحت میگوییم که تطبیق این سیستم در واقع آغاز یک دور دیگر نفاق و خانه جنگی در کشور است،  نظام موجود را نیز قابل اصلاح میدانیم و شیوه حکومتداری فعلی نیز از نظر ما قابل قبول نیست. باید اصلاحات در تمام زمینه ها بوجود آید از نصاب تعلیمی گرفته تا اداراتی که بیست سال تمام عمدآ در فساد فرو برده شده است. 

برای تشکیل یک حکومت فدرالی آنچه ضرور به نظر میرسد زمینه های لازم برای ایجاد و تداوم آن است که آن زمینه ها میتواند قومیت، زبان، فکرو اندیشه باشد.  حالا اینرا می پرسیم که در کدام یک از مناطق افغانستان این زمینه ها وجود دارد؟

طراران سیاست که در دوران جهاد رندانه برموجی که مردم ایجاد کرده بودند و در مقابل متجاوزین روسی قیام کردند، سوارشده و تحت عنوان رهبر در هریک از مناطق آنقدر نفاق تولید کردند که رفع این همه کینه و کدورت حداقل یک قرن زحمت و عرق ریزی کار دارد.

اینها از سال 1371 که آخرین مهره فساد کمونیزم در کشور ما رخت بربست کاری کردند که واقعا خاطرات حکومات ملوک الطوایفی را در کشور زنده نمودند، آنهم بصورت کاملا آغشته به فساد، ظلم و تعدی.

به عنوان مثال زمانی که آقای عطامحمد نور در مزارشریف حاکم بود افرادی که در حزب جمعیت نبودند و از قوم ایشان هم نبودند، چند نفر از جناب ایشان راضی هستند؟

افراد جنرال دوستم در شهر شبرغان اجناس مورد ضرورت خود را از مغازه داران بزور نمی گرفتند؟ گمان نمی کنم که مردم این شهر فساد فرماندهان جناب دوستم و خودش را فراموش کرده باشند. دوستم در کارته موسوم به اسم خودش خانه های مردم را بزور نگرفت؟  شیرل دایی یکی از فرماندهانش همیشه با قمچین به بازار برآمده و همه را مورد ضرب شتم قرار نمیداد؟ حتی کسانی را که نمی شناخت با قمچین میزد و می پرسید که تو چکاره هستی؟

در کابل قدرتمندان جناح استادربانی کوچه ها را بزور نگرفتند؟ شیر پور که بعد از تاراج اینها شیر چور نامیده شد. اینها نگرفتند ؟ از زمین های مردم  و زمین های دولتی شهرک ها نساختند؟ و...

به این جمع و جماعت خیلی به نفع خواهد بود که بخاطر آنهمه فسادی که انجام دادند، مهرسکوت بردهان زده و آرام بنشینند.

همه میدانیم که در تمام ولایات کشور اقوام مختلف زندگی می کنند اما یک قوم بیشتر مثلا در جوزجان ازبیک ها، چی کسی میتواند حق اقوام دیگر را در این منطقه تضمین نماید؟ یا مثلا در بدخشان و جاهای که تاجیک ها اکثریت هستند به دیگر ان توجه خواهد شد ؟ در مناطق مرکزی تاجیک ها و پشتون ها سرجایش! حق شیعیان غیر هزاره را کی میتواند تضمین نماید؟

دانش ، خلیلی و محقق بیست سال در موقع تقسیم بنام جامعه تشیع حق گرفتند اما از این همه امتیازات چقدر به نفع قوم هزاره و اقوام شیعه غیر هزاره استفاده نمودند؟

دانش زمانی که معاون ریئس جمهور بود تشکیل دفترش به تعداد صد ها نفر بود، آیا در این جمع غیر از نصری های قدیم شان کسی دیگر هم وجود داشت ؟ البته در همین میانه هم به نصری های دایکندی وال و آنهاییکه به جناب شان قرابت خانوادگی داشت اولویت داده میشد.

همانطور پشتون هاکه تاریخ کشور مملو از تمامیت خواهی های اینها است و اینها اصلا افغانستان را میراث و حق مشروع خود دانسته و دیگران را اگر بخواهند هم به عنوان دست بین و تماشا چی میخواهند نه به عنوان شریک در این وطن .

یکی از این تمامیت خواه ها جناب حکمتیار صاحب است، ایشان زمانی در پشاور با شش تنظیم دیگر حکومت مسخره ای را بنام حکومت عبوری مجاهدین ساختند و او که یک دوره وزیر خارجه این حکومت مبتذل بود، به یک خبر نگار اروپایی گفته بود که ما روز خروج نیروی های شوروی را نه ، بلکه روز تشکیل این حکومت را روز ملی اعلان می کنیم .

از جامعه تشیع حتی یک نفر هم در این حکومت نبود، در حالیکه آغازگر جهاد مسلحانه علیه متجاوزین روسی و عمال شان شیعیان هستند، اولین واحد اداری بدست شیعیان آزاد شده و تنها ولایتی که مرکزش آزاد شده و مجاهدین در آن حضور داشتند ولایت بامیان است که بدست شیعیان آزاد شد و مهم ترین نقش در آزادی آن از پیروان حضرت آیت ا... محسنی «رح » یعنی حرکت اسلامی بود.

حکمتیارکه زمانی گفته بود در هزاره جات کسی نیست و چند خانه ای که آنجا هستند دهقان ها و مزدوران ما هستند . جناب شان همین که متوجه شده که زمین های قندوز را عبدالرحمن خان بخاطر هزاره کشی های پدرانش داده ، فکر کرده که هزاره ها همه نابود شده و کسی هم از ایشان باقی نمانده است.

تعجب اینکه در این روز ها او نیز مورد تایید جناب سرور دانش قرار گرفته است .

وقتی گذشته ها را مورد مطالعه قرار دهیم به موردی که باعث ایجاد همدلی و برادری  و همدیگرپذیری شده باشد هرگز برنخواهیم خورد، طراران سیاست که طی چهار دهه کشور را تاراج نمودند و اینک در خارج از کشور مصروف عیش و نوش هستند، حالا نیز بفکر احیای همان دوره های تاراج (تاراج سرمایه ها و تاراج در سیستم اداری کشور) خود هستند. حالا با این وضعیت بیاییم و نظر بدهیم که ما مشکلات افغانستان را با تشکیل حکومت فدرالی حل می کنیم؟ به نظر ما اینکار آغاز یک دور دیگر از جنگ های داخلی است، هیچ یک از ولایات کشور ما متشکل از یک قوم خاص نیست وکشوری که پشتون به دیگران ، تاجیک به دیگران ، اوزبیک به دیگران ، هزاره به دیگران و اینها حتی به اقوامی که با ایشان از یک دین ومذهب پیروی می کنند، حقی و امتیازی قایل نیستند و با توجه به اینکه طی چهل سال از لحاظ فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی و.... ما ضربات جبران ناپذیری را دیده و تحمل کرده ایم، چگونه میتوان حکومت فدرالی تشکیل داد؟  جناب دانش که در دفتر کاری دولتی خودش حاضر نبود یک سید یا قزلباش و یا هزاره ای که نصری نیست وبا خودش اشتراک مذهبی هم دارند، راه بدهد ، وقتی مناطق مرکزی بدستش بیافتد آنگاه چه پیش خواهد آمد؟  

ما اگر بخواهیم کشور خود را از بحران نجات بدهیم باید از همه اولتر گام های استوار در جهت وحدت و یک پارچگی و یک ملت شدن برداریم و دروغ های که سالها نشخوار شده که ما یک ملت هستیم آنرا کنار گذاشته و همگی برای یک افغانستان متحدو یکپارچه کارکنیم و به عزت و سربلندی کشور خود فکر نماییم زیرا اگر افغانستان عزت داشت و سربلند بود همه ساکنین آن اعم از پشتون ، تاجیک، هزاره ، اوزبیک، ایماق، و در کل شیعه و سنی همه و همه عزت و اعتبار خواهیم داشت، درغیرآن ...

 

 

۱۴۰۱ آبان ۳, سه‌شنبه

روایت 23

 

هردم از این باغ بری میرسد!

غلام علی صارم

5عقرب1401

از یک سال و دوماه وچندروزی که از فرار عده ای خود فروخته و اجیران سازمان های جاسوسی میگذرد ، با وجودیکه اینها بیست سال تمام دراین کشور منافقانه عمل کرده و همه دار و ندار این وطن را برباد دادند و دارایی های کشور را به سرقت برده و در کشور های خارجی سرمایه گذاری کردند، اسم افغانستان را درج لیست فاسد ترین کشور های دنیا آنهم بدرجه اول ثبت و امروز ذلیلانه در کشور های خارجی در کنار دارایی های که تاراج نمودند بی شرمانه خسپیدند.

در همین حال بازهم درپی نفاق و دربدری این کشور بوده و دست به ایجاد تشکل های زده اندکه اکثرآ جلسات شان از طریق فضای مجازی است ، مشغول توطئه و سنگ اندازی هستند تا بتوانند بازهم لقمه نانی بدست آورند، اینکه مردم در چه حالتی قرار دارند و چه برسر شان خواهد آمد اصلابرایشان اهمیت ندارد.

جمعی دست به ایجاد تشکلی زدند بنام مقاومت ملی ، درحالیکه اینها اولا معنی ملی بودن را نمی دانند و اگر بدانند معتقد به آن نیستند. بیست سال تمام اینها مصروف چور و چپاول و استفاده نامشروع از دارایی های عامه بودند و با کمال بی حیایی بقول آقای رومان از پول های که بنام پول «ارواح» یاد میشد که از طرف سازمان های استخباراتی دنیا به ارگ میرسید استفاده می نمودند، هرکدام بخود قصر ها ساختند و هرطرف با قطار لندکروزرهای سیاه و سفید حرکت می کردند و در بانگ های خارج بخود ذخیره کردند، با وجود این همه به کشور و مردمش با سیاست قدیم انگلیسی (تفرقه بیانداز و حکومت کن) چنان سم پاشی کردند که برای رفع این بدبختی ها حداقل یک قرن لازم است تا مبارزه جدی و خستگی ناپذیر صورت بگیرد .

جمعی دیگر تحت عنوان « حرکت ملی صلح و عدالت» چندروز قبل تحت ریاست حنیف اتمر، خادیست ناقص الاعضا و کم سواد اما در دزدی و تاراج دارایی های عامه بی نظیر، اعلان موجودیت نمودند تا شاید نان و نوایی بخود دست و پا کنندکه ما دراین مورد چند روز قبل تبصره ای داشتیم .

و اما اینک شیخ خواب برده که سالها او را سرور بی آزار می گفتند و در قضایای کشور هیچگاهی کسی ندید که موضعی اتخاذ کرده باشد با وجودیکه معاون رئیس جمهور بود. بعد از یکسال و دوماه رفع خستگی و مرارت فرار احساس آرامش کرده و بخاطر ایجاد مصروفیت دست به ایجاد تشکلی بنام « عدالت و آزادی افغانستان» زده مثلیکه با 12 تن از همراهان صدا بلند کرده اند تا مبادا لقمه نانی اگر گیر آمد ایشان هم سهم خود را داشته باشند .

حلقه های را که این طراران سیاست و دزدان حرفه ای تاسیس کرده مخصوصا حزب اتمرو دانش ، هردو کلمه معتبر وزیبای عدالت را بکار برده اند که به نظر میرسد اینها تازه به این کلمه آشنایی پیدا کرده و صدای عدالت خواهی را بلند نموده اند و الا زمانی که سرور دانش طلبه طرد شده از حوزه معاون رئیس جمهور بود و حنیف اتمر یک خورد ضابطی که سندفراغتش از صنف 12 هم محرز نیست ،درکرسی وزارت خارجه قرار داشتند، نمیدانستند که صدها داکتر و ماستر و متخصصین علوم اجتماعی در کشور وجود دارد و اشغال این کرسی ها توسط ایشان برخلاف عدالت است ؟

این مطلب را خدامیداند، خودایشان هم میدانند و مردم افغانستان هم میدانند که اینها تحت حمایه سازمان های جاسوسی دنیا بیست سال تمام برگرده های زخمی این مردم سوار شده و هست و بود شان را تاراج نمودند.

حالا هم اینها با همان دید به عدالت نگاه میکنند، عدالت یعنی اینکه دانش معاون رئیس جمهور باشد و اتمر وزیر خارجه و یا رئیس شورای امنیت.!

از نظر اینها حکومت عادلانه و حکومت همه شمول یعنی حکومتی که بازهم این دزدان دارایی های عامه در آن حکومت سهیم و صاحب صلاحیت باشند .

اینرا باید اذعان داشت که اینها گله های گرگ هستند که به خونریزی و جنایت آفرینی عادت کرده اند، اینها غیرت و توان آمدن را به این کشور ندارند و اگر ملل متحد بدستور اربابان خود بخواهد تحت عنوان ایجاد حکومت همه شمول بازهم اینها را بر مقدرات این کشور و مردم حاکم بسازند یقینا این کار یک جنایت بشری است. همچنان کشور هاویا هر مجموعهءدیگرکه از این ها حمایت می کنند از دیدافغانهای مظلوم و ستمدیده، شرکای جرم اینها میباشند. دنیا اینرا بداند که هرظلمی و هرحق تلفی و هر ستمی،  بهتر است از اینکه دزدان فراری که طی بیست سال کشور ما را به فساد خانه و مرکزعملیات های جاسوسی و محل آزمایش انواع سلاح های مخرب قرار داده بودند وهمه چیز اعم از آبرو وعزت این کشور را بباد دادند دوباره به سرونوشت این کشور حاکم شوند . والسلام

۱۴۰۱ مهر ۲۶, سه‌شنبه

روایت 22:

 

زنان و کودکان آسیب پذیرترین قشر در جامعه افغانستان

غلام علی صارم 

تاریخ معاصر افغانستان حکایت از بحران سیاسی زیادی دارد. قرنهاست که این کشور گرفتار آشوب های گوناگون بوده است .

با وجود سرمایه های هنگفت خدادادی اعم از معادن سرشار طبیعی و امکانات بیش از حد، این کشور در زمره فقیر ترین کشور های جهان قرار دارد و به حساب درجه بندی پنجمین کشور فقیر دنیا است .

آبهای سرشار آن به کشور های همسایه سرازیر می شود اما کشت و زراعتش همیشه از بی آبی از بین رفته و سالهاست که ما گرفتار خشکسالی هستیم و قسمت های زیادی از زمین های زراعتی ما به زمین های بایر و لامزروع تبدیل گردیده است .

در کنار این همه ضعف و ناتوانی، جنگ وناامنی بزرگترین فاجعه را براین کشور و ساکنینش تحمیل نموده است . بیش از چهار دهه میشود که این مملکت گرفتار جنگ و ناامنی است .

اینکه جنگ و ناامنی و شعله ور نگهداشتن این آتش متعلق به دست های بیرونی است، شکی نیست . دست های پیدا و پنهانی در اشتعال آتش جنگ وناامنی و عقب مانی از کاروان تمدن نقش اساسی داشته و دارد، اما در مقابل باید اذعان داشت که عدم مدیریت سالم ، نبود استراتیژی کارآمد ، نبود مدیریت سالم استراتیژیک ونبود آدم های مسلکی و متعهد نیز در بحران های موجود در کشورما نقش اساسی داشته است .

اینرا نیز نباید از نظر دور داشته باشیم که ما خود نیز از انسجام ، همدلی و همدیگرپذیریی درستی برخوردار نبودیم و نیستیم . درافغانستان اگر حزبی تشکیل شده و اگر مراکزی بنام جامعه مدنی فعال گردیده و دست به فعالیت های زده تا آنجا که ما دیده ایم فریبی بیش نبوده است . بقول شهید بلخی :

ریش زاهد قلم منشی و فرافسر

حلقه حزب جوانها همه دام است اینجا

همه احزاب اعم از اسلامی و غیر اسلامی و حلقه های که بنام جامعه مدنی ، حفاظت از حقوق زنها، حقوق بشر و..... در این کشور ظهور کردند، همه در پی برتری جویی بودند و هریک از اینها خود را بهتر از دیگران بحساب آورده و قویا در پی حذف دیگران بودند و هستند. ما دراین زمینه دهها شاهد مثل داریم که متاسفانه یادآور شدنش این تکه از درد دل، ما را به بحث دیگری می کشاند و ازطرفی هم شاهدان این مدعا بحدی هستند که ازکسی پوشیده نبوده و لازم به بردن اسم آنها نیست .

اگر این بحث را بصورت تاریخی مطرح و آغاز کنیم باید از حکومت های معاصر این کشور یاد آور شویم که بی نهایت طولانی خواهد شد که البته اینرا هم در نظر دارم ولیکن این نوشته مختصر گنجایش آنرا ندارد. فقط اشاره ای به همین چهار دهه می کنیم .

در این چهار دهه کشور ما در ابعاد گوناگون آسیب های دید که اصلا قابل جبران نیست. زیرساخت های اقتصادی کشور ما همه از بین رفت که آغاز گر این همه بدبختی و جنایت عاملین کودتای ننگین هفت ثور 1357بود . جنگی که در پی این روز سیاه آغاز شد کشور ما را به ویرانه مبدل کرد.

فابریکه های جنگلک ، حجاری و نجاری، زراعت و مالداری و دها و صدها مرکز تولید که تقریبا اقتصاد افغانستان را به خود کفایی نزدیک ساخته بود همه نابود وبه ویرانه تبدیل گردیدند.

دربخش فرهنگی هم ما شدیدترین ضربه را دیدیم تقریبا دو یا سه نسل جوانان این کشور فقط دود باروت را استشمام کردند و مکتب های شان آتش زده شده و یا طعمه بمب های شدکه از هوا پرتاب گردیدند .

بیش از دومیلیون انسان شهید شد و بیش پنج میلیون آواره و مهاجر گردید، صدها هزار انسان معلول و معیوب شدندو صدها هزار خانواده دارایی های شانرا از دست داده و درداخل کشور از مناطق خود بیجا  و زندگی شبانه روزی را به سختی سپری کردند که هنوز هم همین جریان ادامه دارد.

اگر بی انصافی نشود باید به عرض برسانم که در این کشور هیچ دلی بی داغ نیست و شاید خانواده ای که یکی دونفر و یا بیشتر از اعضای خود را از دست نداده ، وجود نداشته باشد .

اما در این میان بیشترین آسیب متوجه زنان و کودکان این کشور بوده است ، زیرا اینها بی دفاع ترین قشر جامعه افغانستان هستند .

داستان مظلومیت زن در افغانستان همان مثل معروف مثنوی و هفتاد من کاغذ است . حتی درروزگاری که ما اینک زندگی می کنیم و جهان قله های بزرگ علم و تمدن را در حال فتح نمودن است، اما در افغانستان این قشر مظلوم از طبیعی ترین حقش که دین و پیشوایش هم به آن تاکید دارد یعنی آموزش علم ، از همین حق خدادادی خود هم محروم هستند .

اینرا باید اذعان بدارم که این موضوع مربوط به این چند سال اخیر نه بلکه قرنهاست که زنان این کشور این مظلومیت را بدوش می کشند.

اطفال نیز قربانی دوم این حوادث هستند که ما شاهد مظلومیت بیش از حداینها بوده ایم و هستیم ، امروز ما دهها هزار زن و کودک را می بینیم که عملا یا مشغول تکدی و یا کار های شاق هستند ؛ زنان با کودکان قدو نیم قد در کنار جاده های منتظر لقمه نانی نشسته اند ، اطفال اعم از دختر و پسر مصروف فروش خریطه های پلاستیک و یا قلم خودکار هستند . وقتی منباب تحقیق و دانستن وضعیت عمومی این مردم نزد هرکدام اینها نشسته و بپرسی که چه حال داری ؟ روز و روز گار چگونه می گذرد ؟ متاسفانه قبل از اینکه دهن به سخن باز کنند، چشمت به قطرات اشک او می افتد و آه سردی از دل بیرون می دهد و بازهم میگوید: شکر است ؛ می گذرد. و اگثرا نمیگویند ، اینکه چگونه می گذرد واکثرآ نمی گویندوبه زبان نمی آورند، اما میتوان جواب سوال را از قطرات اشکی که مروارید گونه به رخسارش جاری می گردد و از آه درد آورش بخوبی گرفت. والسلام

 

 

 

۱۴۰۱ مهر ۴, دوشنبه

روایت 21

 

بنام خدا «ج»

 

این بحران به نفع کی خواهد بود؟

غلام علی صارم

سالهاست که افغانستان گرفتار انواع بحران است و این کشور را از هرسو احاطه کرده و آنرا خورد و خمیر نموده است. بحران های سیاسی ، نظامی، اقتصادی، جغرافیایی، فرهنگی، هویت، عدم استراتیژی مدون و تعریف واضح از منافع ملی که هرکدام به نحوی از این وطن قربانی گرفته است.

دراین نوشته کوتاه ضمن اشاره به موارد دیگر، به دو مورد (فرهنگی و هویت) تاکید بیشتر خواهد شد. اما قبل از آن به مواردی که ناشی از بحران های فوق الذکر شده است، اشاره می کنیم .

1-  بحران سیاسی : بیشتر ازچهار دهه است که افغانستان گرفتار بحران سیاسی است؛ دراین مدت شاهد آمدن و رفتن 9 رئیس جمهور به اضافه یک دوره حکومت پنج ساله امارت اسلامی طالبان بودیم. حکومتی که بدون معیار تشکیل میشود، شهروندان در بوجود آوردن آن سهمی ندارند، تشکیلات آن با عدم شفافیت و بعضا حتی در خارج از کشور سازماندهی میگردد، طبیعتا درد سر ساز و بحران آفرین است. چنانچه  که حکومت های چهاردهه اخیر، حکومتهای بودند که بجای بحران زدایی خود باعث ایجاد بحران گردیدند. عدم حضور افغانستان در سازمان شانگهای با وجود داشتن عضویت و کرسی خالی افغانستان در نشست سازمان ملل حاکی  از انزوا و به حاشیه قرار گرفتن کشور در  ساختار های منطقه ای و بین المللی دارد. برسمیت نشناختن کشور، راکت ماندن دارایی های بانک ها و عدم دسترسی به انتقال پول از جانب تاجران این کشور خود بحرانی است که خسارت آنرا مردم مظلوم افغانستان می پردازند.

2-  بحران اقتصادی : جنگ و نبود امنیت سرتاسری بحران اقتصادی را تشدید می بخشد که همه شاهد این موضوع هستیم، اما تشدید این بحران در عصر حکومت داری حامد کرزی و بعد از تصویب قانون اساسی1382 بیشتر محسوس  بوده است. جمعی نوکر و اجیران کمپنی های تجارتی جهان با تکیه به ماده دهم این قانون که «تاجر باید برمبنای اقتصاد بازار حمایت شود» را دست آویز قرار داده و ماده های 11 و 13 که بیشتر برمنافع ملی تاکید داشت را کاملا به فراموشی سپرده و به اصطلاح دروازه های کشور را بروی واردات اجناس بی کیفیت کشور های صادر کننده باز گذاشتند. این عملکرد ها توان سرمایه گذاری و رقابت را از تاجران این سرزمین گرفته و با تاراج سرمایه های مردم، کشور را به "گدا خانه" مبدل کرد. هرجا مرکزی به تولید آغاز کرد، در برابر رقابت کمپنی های خارجی قرار گرفته، حتی یک سال هم نتوانست رقابت کند. بسته شدن دهها مرکز تولید در هرات و دیگر نقاط این کشور شاهد خیانت دست اندر کاران آن دوره است. درحال حاضر نیز این بحران در کشور ما بیداد می کند وعملا مشاهده میشود که فقر و بیکاری همراه با تبعاتش گریبانگیر مردم ما میباشد.

3-  بحران نظامی : خیلی سنگین وغیر قابل تحمل است که در چهار دهه اردو و پولیس یک کشور بار بار متلاشی شده و مضمحل گردد.

4-  بحران جغرافیایی : ما تا هنوز ادعا های مرزی و بحث سرحدات را با همسایه ها داریم که عملا برطبق معیار های سیاسی وجود یک دولت را در این سرزمین زیر سوال می برد.

5-  استراتیژی، بقول علما و صاحب نظران این فن « رمز بقای یک جامعه است» که متاسفانه همیشه از آن محروم بوده ایم و این محرومیت بحدی بوده که حتی برای کارکنان بخش دیپلوماسی کشور یک کلمه ناآشنا بوده است. اینکه ما استراتیژی تدوین شده نداشتیم و نداریم دو مطلب بیشتر میتواند دلیل آن باشد: یکی جغرافیا، سالها قبل گفته اند که استراتیژی یک کشور را جغرافیه آن تعیین می کند، البته این جمله خیلی قدیمی است و امروز موارد زیادی است که در تعیین استراتیژی دخیل هستند، اما در گام نخست نقش جغرافیا را نمیتوان نادیده گرفت و یا حتی کمرنگ تصور کرد. دوم موضوعی که در تعیین و تدوین استراتیژی ضرورت است «استقلال » میباشد. حکومتی میتواند برای خودش استراتیژی تعیین نموده و به آن عمل کند که استقلال کامل داشته باشد. که متاسفانه ما سال ها از آن محروم بوده ایم. اینکه در آینده چه خواهد شد، گذشت زمان و تاریخ قضاوت خواهد کرد.  

بحران های فرهنگی و هویت :

باید متذکرشد که در این مورد من بحث تحقیقی و مفصل ندارم و الا ضرور بود که در نخست باید از توضیح در مورد مفاهیم بحث را آغاز می کردیم. ما صرف می پردازیم به عوارض این دو مورد.

بحران فرهنگی :

متاسفانه این بحران از صد ها سال به اینطرف گریبان گیر ما بوده است. البته موضوع فرهنگ را در کشور خود ما باید از دو وجهه نگاه کنیم :

1-  وجهه ی اسلامی فرهنگ

2-  وجهه ی افغانی فرهنگ

آنچه را که وجهه افغانی فرهنگ می نامیم به هویت های قومی کوچک تقسیم شده که هیچکدام اکثریت ساکنین این کشور را تشکیل نمیدهند، میباشد. یعنی به هویت های کوچک قومی تقسیم گردیده که متاسفانه بعضا تا حد تصادمات فریکی و مسلحانه، مردم و کشور را متضرر ساخته است. تاریخ گواه و شاهد بزرگبینی ها و اضافه خواهی ها و برتری جویی های عجیب و غریب است. تقویت و تکیه به این وجهه همانگونه که در گذشته ها نتوانسته کشور را از بحران نجات دهد، در آینده نیز نمیتواند باعث نجات، ترقی و پیشرفت گردد. البته تاریخ شاهد این مطلب است که حرکت های قومی، منطقه ای و اندیشه های فاشیستی در هرسرزمینی محکوم به شکست بوده است که شاهد مثال عمده نازی های آلمان و زمانی هم ترکیه و پاشیدن اتحاد شوروی سابق میباشد.

اما آنچه به فرهنگ این کشور وجهه یک رنگ داده است وجهه اسلامی فرهنگ است. فرهنگ اسلامی است که به گونه های مختلف،  به نژاد و قوم در این سرزمین وحدت بخشیده است و جامعه ای را شکل داده که به نام جامعه مسلمان افغانستان یاد میشود.

درقرن بیستم خانواده حاکم بدون درنظر داشت و پذیرش تنوعات نژادی و فرهنگی کشور به این بهانه که ناسیونالیسم افغانی بوجود می آورد، سیاست هدایت فرهنگ را در معرض اجرا گذاشت که در نتیجه بجایی اینکه ناسیونالیسم افغانی شکل بگیرد برخی فرهنگ های زیرین محو و روابط فرهنگ های فارسی دری و پشتو و نخبه گان هردو فرهنگ به تیره گی گرائیده، زمینه های را بوجود آورد که در حال حاضرهویت های قومی سربلند کرده و هویت ملی را به چالش گرفته است.

آنچه را عرض کردیم شاهد مثالش کشمکش های احمقانه و استدلال های غیرمنطقی وکلای سابق در پارلمان برسر کلمه های دانشگاه و پوهنتون و یا اینکه در تذکره واژه «افغان» نوشته شود یا نه، میباشد که روز ها و بلکه ماه ها و سالها وقت این مملکت را ضایع کردند و یا برداشتن کلمه دانشگاه از سردروازه دانشگاه/پوهنتون بلخ که میتواند به نوشته فوق صحه بگذارد.

درقسمت وجهه ی اسلامی فرهنگ باید اینرا متذکرشدکه حیات و زندگی نیم بند این مملکت همانست که بوسیله وبرکت این وجهه تا حدی باقی مانده است.

اینرا باید خاطر نشان کرد که امروز در کشور ما اگر سیاست هدایت فرهنگ مبتنی بر قوم گرایی و برتر دانستن یک فرهنگ بر فرهنگ دیگر قرار داده شود، نه تنها ظلم به فرهنگ ها بلکه کشور را در یک حالت ایستا و بدور از آنچه در شرایط کنونی ضرورت است قرار خواهد داد.  

ما زمانی به رشد فرهنگی میرسیم که فضای باز فرهنگی را ایجاد و نقطه های ضعفی را که تاهنوز بما ضربه زده شناسایی و از بین ببریم.

اینرا باید اذعان بداریم که ما در افغانستان بزرگترین نعمت الهی را که میتواند مارا در کنار هم برادر گونه داشته باشد، داریم و آن دین مقدس اسلام است، تجارب تاریخی به اثبات رسانیده که اسلام در هر برهه ای از زمان توانسته پیروانش را در یک خط و صف واحد قرار دهد. در اصل این دین سیاه و سفیدی وجود ندارد و برای برتری یک انسان نسبت به دیگران تنها یک معیار وجود دارد و آن هم (تقوا).

باید خطوطی را که باعث نفاق و پراکندگی شده از بین ببریم و پاس این نعمت بزرگ الهی را داشته و اینرا یقین داشته باشیم که بقول کلیم صدیقی اسلام یک خانواده بزرگ است و فرزندان خود را دارد و هیچ کس و هیچ جمعی، قومی و گروهی به تنهایی حق ادعای مالکیت و برتری را ندارد. تنوع اقوام و مذاهب در این دین به گلهای رنگارنگی می ماند که نه تنها باعث اختلاف بلکه باعث زیبایی این بوستان گردیده و میگردد. دراسلام بنام قوم برتر و مذهب برتر وجود ندارد بلکه برتری همانگونه که عرض شد فقط و فقط تقوا است و بس. هرقدر به سروصورت هم بکوبیم و باعث ایجاد بحران شویم ، حاصل آن نصیب دشمنان ما می گردد. و هیچگاهی نفاق و پراکندگی و وجود اینهمه بحران سودمند نخواهد بود.

امروز یک موردی که بیشتر به بحران فرهنگی ما دامن زده بسته ماندن مکاتب دختران این سرزمین است. اینرا باید اذعان بدارم که من خودم با مضامین درسی که برای دختران و پسران چه در دوره لیسه و یا بالاتر از آن تدریس میشود صد درصد موافق نیستم و آنرا قابل اصلاح میدانم ، مخصوصا دوره لیسه  چه برای پسران و یا چه برای دختران، باید اصلاح گردد. اما این اصلاح چگونه باید صورت بگیرد ؟ آیا بسته کردن درهای مکاتب دختران راه حل و چاره اینکار است ؟ نخیر! بستن درهای مکاتب راه حل نیست و نمیتواند گرهی از این مشکل را بگشاید. در عصر حاضر محروم سازی نیمی از پیکر جامعه از تحصیل علم و دانش نشان از تحجر و عقب گرایی داشته و مورد پسند دین و دنیا نیست.

پیشنهاد میگردد دروازه مکاتب را بروی دختران باز کنید و با تشکیل کمیسیون های متعدد که بخش کاری هرکدام معین باشد و در هر کمیسیون یک عالم دین از شیعه و یکی هم سنی باشد تا معیار های دینی هم رعایت گردد، کار را آغاز و این مشکلات را بصورت تدریجی حل نمایید.

تاکید می گردد که راه حل این مشکلات فقط یک حرکت تدریجی است و بس و با این روش میتوانیم نظام درسی کشور را اصلاح و بروز نماییم. در غیر آن نه تنها مشکل حل نخواهد شد بلکه گرهی برگره های قبلی اضافه خواهد شد.

باید یاد آور شد که با توجه به وضعیت فعلی و بسته بودن مکاتب دختران در یک سال گذشته، در سال روان حتی یک محصل هم در دانشگاه های شخصی و دولتی ازاین طبقه وجود نخواهد داشت و اگر این وضع دوام پیدا کند بعداز پنج سال این کشور از طبقه اناث نه داکتر دارد، نه نرس، نه فارمسیست، نه کارشناس حقوق، اقتصاد و... و جامعه اناث کشور تبدیل به یک جامعه بدور از علم و معرفت و یقینا نسل آینده که تربیه اش بدست اینها هست یک نسل کاملا بدور از معرفت، تربیه و قلدر ببار خواهد آمد.

بقول علما اعم از شیعه و سنی و اینکه ما خود نیز بیخبر از واجبات خود نیستیم،  برای آموزش و تحصیل دختران هیچگونه ممانعت شرعی وجود ندارد.

دقیقا این وضعیت یک بحران فرهنگی است که چنانچه اگر دوام پیدا کند ده سال بعد در رشته های فوق و در جایی که زنان باید کار کنند، کارمند و متخصص آنرا را باید از کشور های همسایه وارد کنیم و آنگاه معاش یک نرس پنجابی و یا تهرانی ویا... بصورت دالری برشانه های زخمی این مردم بار خواهد شد. اینجاست که باید بگوییم سود این بحران ازبیگانگان و اجانب است نه از ساکنین زجر دیده  افغانستان.

بحث دیگر بحران هویت است، که به نظر میرسد ناشی از همین بحران فرهنگی میباشد توضیح بیشتراین مطلب را می گذارم به وقت دیگر و نگارش دیگر، زیرا مطلب طولانی برای خواننده ملال آور خواهد شد، اما این را خاطر نشان میکنم که یکی از بحران های سخت و سنگین همین بحران است .

والسلام  

 

 

۱۴۰۱ شهریور ۲۴, پنجشنبه

روایت 20 __ سازمان همکاری های اقتصادی شانگهای:

 

بنام خدا«ج»

سازمان همکاری های اقتصادی شانگهای!

غلام علی صارم

پنجشنبه 24سنبله 1401جلسه نوبتی این سازمان در اوزبیکستان در شهر سمرقند دایر گردید. قراراست که یکی از موضوعات مهم در این دور موضوع همکاری های اقتصادی برای افغانستان باشد.

اگربه تاریخچه ایجاد این سازمان نگاه کنیم می بینیم که بنیان گذاران اصلی آن چین و روسیه هستند،

که باظاهر و شعار اقتصادی بنیانگذاری گردیده و تا امروز کشورهای زیادی را چه به عنوان عضو دائمی و چه به عنوان اعضای ناظرجذب نموده است. خوبست که مختصر مروری به تاریخچه این سازمان داشته باشیم :

 سازمان همکاری های اقتصادی شانگها در واقع «سازمان اوراسیایی میان‌دولتی است که برای همکاری‌های چندجانبه امنیتی، اقتصادی وسیاسی تشکیل شده‌است. این سازمان در سال ۱۹۹۶ توسط رهبران چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان با هدف برقرار کردن موازنه در برابر نفوذ آمریکا و ناتو در منطقه، پایه‌گذاری شد. اندکی بعد، ازبکستان هم به این سازمان پیوست و این سازمان رسماً به «سازمان همکاری شانگهای» تغییر نام داد، نقش اصلی و تعیین‌کننده را در سازمان شانگهای، دو کشور چین و روسیه تشکیل می‌دهند.

علاوه بر اعضای اصلی، ابتدا مغولستان در سال ۲۰۰۴ و یک سال بعد ایران، پاکستان، هند و افغانستان در سال ۲۰۰۵ و پس از آن بلاروس به عنوان عضو ناظر به سازمان ملحق شدند.

در تاریخ ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۵ این سازمان با عضویت هندوستان و پاکستان موافقت نمود و این دو کشور در کمتر از دو سال همه شرایط برای عضویت کامل این سازمان را اجرا کردند و عضویت این دو کشور در سازمان همکاری شانگهای در اجلاس رهبران کشورهای عضو این سازمان در ژوئیه ۲۰۱۷ در آستانه، پایتخت قزاقستان، برگزار شد، به تصویب رسید. و در تاریخ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱ با سفر سید ابراهیم رئیسی به دوشنبه پایتخت تاجیکستان این سازمان با عضویت ایران موافقت نمود که عضویت رسمی ایران در این سازمان منوط به تصویب مجلس شورای اسلامی ایران می باشد.

نقش این سازمان از زمان تأسیس آن تاکنون در منطقه افزایش یافته‌است. این سازمان، بر خلاف سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و پیمان ورشو سابق، هنوز یک معاهده دفاعی چندجانبه به‌شمار نمی‌رود 

دراین سازمان حضور رقبای سیاسی و نظامی و اقتصادی عملامشهود است، مثلا چین و هند جدا از اینکه رقبای اقتصادی هستند وجود تصادمات مرزی هم بارها به روابط اقتصادی و سیاسی آنها اثرات منفی برجای گذاشته است.

پاکستان و هند که از تاریخ انشعاب و حتی روز های قبل از انشعاب رسمی و عملی رقیب هم بوده و دراین رقابت ها تعداد کشته های دوطرف از مرزمیلیون هم تجاوز نموده است.

چین و روسیه سالها رقیب سیاسی و ایدئولوژیک بودند اما در این حلقه اینک به دوستان صمیمی و استراتیژیک تبدیل گردیده اند.

بافت های سیاسی، نظامی و اقتصادیی که در این بین وجود دارد میتواند این سازمان را به یک سازمان قدرتمند جهانی تبدیل نموده و دیگر مجال تکروی و یکه تازی را از امریکا و ناتوبگیرد .

ارتباطات تنگاتنگ بین کشور های چین و پاکستان ، روسیه و چین ، روسیه و هند، ایران و روسیه که در واقع از جمله کشور های تاثیر گذار در این سازمان هستند میتوانند در حل یک سلسله تنش های که بین هند و پاکستان، هندو چین وجود دارد موثر و مفید باشند.

به باور من بنیان گذاری این سازمان و در ادامه حل تنش های دیرینه مخصوصا بین روسیه و چین در واقع در رقابت با ناتوگذاشته شده است .

بعداز فروپاشی اتحاد شوروی سابق ما شاهد مداخلات و دست اندازی به امور کشور های مختلف مخصوصا در آسیا از جانب امریکا بودیم. خاور میانه، اوزبیکستان بعداز 2001 (دراندیجان)، قزاقستان، افغانستان و....... شاهد این مدعا است .

امیدمیرودکه سازمان همکاری های شانگهای بتواند فعالیت های تخریبکارانه و سوء استفاده های امریکا را در آسیا و جهان سد نموده و امریکا را از حالت یکه تاز بودن در سطح جهان بیرون نماید .

خوشبختانه دنیا همه به این باور رسیده اند که باید امریکا را از این باور کاذب آگاه ساخته و دست تجاوزش را در کشور های مختلف قطع نمایند .

اروپا بصورت تکی تکی تا هنوز با سیاست های تکروانه امریکا مخالفت نموده، اما آسیابا تجمع نخبگان این قاره مخصوصا در جلسه نوبتی این دوره خود در حلقه سازمان همکاری های شانگهای به جهانیان نشان دادند که این سازمان امروز به یک قدرت جهانی تبدیل شده است .

گرچه محور اصلی این سازمان یعنی چین در تاریخ سیاسی خود نشان داده که کشوریست که از صبر و حوصله سیاسی برخوردار است و تاهنوز از طریق و تریبون این سازمان هم هیچگونه موضعگیری سیاسی و نظامی صورت نگرفته است . اما دست اندازی های بیش از حد امریکا و ناتو فکر میکنم که این سازمان را وادار به اینکار خواهد نمود.  

همانگونه که عرض کردم این سازمان در رقابت با ناتو البته با ظاهر اقتصادی نه سیاسی نظامی تشکیل شده،

 اینک با توجه به عملکرد های خصمانه امریکا داخل موضع سیاسی نظامی خواهد شد. البته این یک احتمال است، زیرا به نظر من امریکا هم در حال حاضر به این نتیجه رسیده که دیگر نمیتواند طبق برنامه های خودش در کشور های مختلف اعمال نظر کند. بحران و جنگ اوکراین تمام همپیمانان و خود امریکا را از لحاظ اقتصادی به چالش کشیده است. هند که روابط حسنه با امریکا داشت صریحا اعلان کرد که از نظر امریکا در قسمت تحریم های وضع شده بالای روسیه پیروی نکرده و روابط اقتصادی خود را بصورت نورمال با روسیه حفظ خواهد کرد. ازطرفی هم دوباره وارد شدن امریکا در توافقات برجام با ایران نشاندهنده این است که این کشور دیگر در موضع یکه تازی نیست و به شکست استراتیژی تجاوز گرانه و تحمیل سیاست های غلطش پی برده است .

از لحاظ اینکه سازمان شانگهای توانسته است برای قدرتمندان آسیاحلقه اتصالی را ایجاد کند و با توجه به اینکه امریکا در حال حاضر در یک موضع ضعف قرار گرفته است، بهتر خواهد بودعجالتا در اتخاذ یک استراتیژی بازدازنده اقدام نموده و در صورت لزوم به تغییر و تسریع عملکرد های لازم توجه نمایند که دراین میان به اعتقاد ما حل معضل هندو پاکستان ضروری به نظر میرسد و اینکار سازمان را از جنجال داخلی فارغ ساخته و به یک سوپر پاور مبدل خواهد کرد.

۱۴۰۱ مرداد ۱۹, چهارشنبه

روایت 19: شکست استراتیژی امریکا در جهان :

 

بنام خد ا«ج»

شکست استراتیژی امریکا در جهان

غلام علی صارم 

پنجشنبه 20/اسد/1401

سالها قبل مقاله ای تحت عنوان « اصرار امریکا براستراتیژی شکست خورده اش در افغانستان » نوشته بودم که این مطلب را با کمی تغییرات البته تغییرات در شیوه نگارش و ویرایش مطلب نه در موضوع اصلی، آنرا در کتاب « استراتیژی و رویه های استراتیژیک» هم اضافه نمودم.

آنچه را گفته بودیم این بود که امریکا در استراتیژیی که دنبال می کند در افغانستان کاملا محکوم به شکست است و همینگونه هم شد.

من نگفته ام کسانی که در این زمینه ها برای امریکا استراتیژی تدوین نموده و می نماید، آدم های ضعیف و ناشی در فنون استراتیژی و نظام داری هستند. آنها شخصیت های علمی و با تجربه اند، اما در استراتیژی یک مقوله است که میگویند : استراتیژی هرکشور را جغرافیای آن تعیین می نماید وکسانی که برای یک کشور استراتیژی تهیه و تدوین می کنند یکی از شرایطش شناخت کامل از جغرافیای آن کشور می باشد که این استراتیژیست های محترم در شناخت جغرافیای این کشور اعم از طبیعی وترکیب اجتماعی و اعتقادی  آن کاملاناشی و بدور از شناخت لازم بودند. اینرا هم نمی گویم که ایشان اصلا افغانستان را نمی شناختند، نخیر می شناختند اما نه در آن حدی که باید برایش استراتیژی طرح و تدوین نمایند .

ژان ژاک رسو در مورد قانون میگوید که : قانون باید حتی متناسب با آب و هوای کشور باشد . زیرا ثابت شده که درکشور های که دارای هوای گرم یا سرد ویا معتدل هستند چگونه باید قانونی وضع گردد.

استراتیژی نیز همینگونه است . استراتیژی راه رسیدن به هدف و رمز بقای یک جامعه است . قانون ، استراتیژی ، تاکتیک و مدیریت استراتیژیک مثل دانه های تسبیح که به هم وصل هستند می ماند که اگر از یک جای سکلید همه پراکنده می شوند. اینها بهم وصل و کاملا در ارتباط هستند وهیچ کدام بدون یکدیگر کارآیی لازم را ندارند.

نمونه بارز این مدعا افغانستان در طی بیست سال گذشته است . در این کشور بخاطر تطبیق قانون استراتیژی مشخص وجود نداشت  و از همین جهت بود که اوضاع مخصوصا در بعد اداری و اجتماعی روزبروز به فساد می گرایید، تا جاییکه کشور در فساد اداری مقام اول را در جهان احراز نمود. البته طرح و تدوین استراتیژی هم شرایط خاص خود را دارد که عرض کردیم و یکی دیگر از شرایط آن استقلالیت و مستقل بودن در همه امور است که متاسفانه افغانستان مخصوصا در بیست سال گذشته عاری از این موضوع بود.

امریکا با همه دست اندازی هایش در این کشور و با اینکه همکاران و اعضای ناتو همه درکنارش بودند طی بیست سال حتی نتوانستند که ذره ای هم در وضعیت سیاسی ، اقتصادی ، تعلیم و تربیه و..... تغییر مثبتی ایجاد کند، مردم افغانستان هنوز هم گرفتار مفاسدی هستند که امریکا و دوستانش در این کشور به میراث گذاشتند.

گرچه امریکا و همکارانش از ذخایر زیر زمینی این کشور تا آنجا که توانستند دزدیدند و بردند که اینکار ها معمولا مخفیانه صورت گرفته است اما آنچه را علنا به سوغات بردند جنازه هزاران سرباز شان بود که به جنگ این مردم آورده بودند.

شکست استراتیژی امریکا در افغانستان اینک ضرورت به تحلیل و برسی ندارد زیرا بقول معروف « چیزیکه عیان است چه حاجت به بیان است ».

ما اینک آنچه را که قبلاگفته بودیم و بحث ما محدود بود به سرزمین افغانستان میگذاریم سرجایش و در این مدت یک سالی که امریکا و متحدینش فرار را بر قرار ترجیح داده و با انتقال دهها هزار کادر های علمی و مسلکی و جوانان مستعد به کارهای فزیکی صفحه سیاه دیگری در تاریخ جنایات شان در افغانستان بخود باز نمودند. حرف ما در قسمت استراتیژی غلط امریکا در سایر کشور هاست .

بعد از حادثه ساختگی یازده سپتامبر(البته به گمان ما) امریکا به بهانه مبارزه با تروریسم در کشور های زیاد پایگاه های نظامی بخود ایجاد کرد. تا از این طریق بتواند اعمال نفوذ کند .

شرق میانه از جمله عراق را مورد حمله مجدد قرار داده و در گوشه گوشه این محدوده جغرافیایی جنگ و تشنج ایجاد کردند . با پول عربستان سعودی و نقشه های شیطنت آمیز خودش داعش و تعداد دیگری از سازمان های تروریستی را ایجاد کردند.

در ازبیکستان در منطقه "اندی جان" شورش بزرگی را توسط دسته های تروریستی که ایجاد کرده بودند برپا نمود که نهایتا اوزبیکستان متوجه این امر گردیده و همه شورشیانی را که توسط امریکا اکمال میشدند از بین برده و به امریکا هم اخطار داد که پایگاهی را که در منطقه ترمذ ایجاد کرده اند بردارند زیرا ما در کشور خود تروریسم را نابود کردیم .

در قزاقستان هم آشوبی را ایجاد کردند که نهایتا حکومت آن کشور همه را نابود کرد.

جنگ اوکراین که در حال سپری شدن پنجمین ماهش است نیز از نوع همین دسیسه های امریکایی است .

و اینک دامن زدن به مشکلات فی مابین چین و تایوان و رساندن آن به خط قرمز و شعله ور شدن جنگ .

این همه مفاسدی که در جهان بعد از یازده سپتامبر 2001 در دنیا ایجاد شده، امریکا در هریک آنها نقش مستقیم داشته و دارد.

به نظر میرسد که انکشافات سرسام آور چین در عرصه های مختلف ، رشد اقتصادی روسیه و تبدیل شدن آن به یک غول اقتصادی دنیا و تبدیل شدن ایران به یک قدرت اتمی بزرگ و تنها کشوری که در مقابل حمله نظامی امریکا و کشته شدن سردار قاسم سلیمانی، عکس العمل بالمثل نشان داد و امریکا در پی آن نتوانست جواب بالمثل بدهد .

افزایش نیروی اتمی روسیه و سلاح های محیر العقول چین و صنعت بالای موشک سازی و پهباد سازی ایران، امریکا را نه تنها به چالش کشیده بلکه در یک حالت دست پاچگی قرار داده است .

تجارت چین که اینک تحت حمایت سازمان تجارت جهانی(WTO) هم قرار دارد با تسخیر مارکیت های بزرگ تجارتی جهان از جمله امریکا و عرضه اجناس ارزان ، توانسته که بزرگترین کمپنی های تولیدی را به رکود سوق داده و هزاران شغل را تعطیل نماید و این کار باعث بوجود آمدن بحران بیکاری در این کشور ها مخصوصا امریکا گردیده است .

امروز امریکا بزرگترین بدهکار جهان است، مجموع بدهی های این کشور به 85تریلیون دالر میرسد . چین هم از جمله کشور های است که حدود یک تریلیون دالراز امریکا طلبکار است . البته به علاوه اینکه هزاران کمپنی تجارتی امریکایی وابسته به اجناس ارزان تجارتی چین میباشند .

همین است که امریکا در یک حالت سردرگمی قرار گرفته و به هر طرف حمله و در پی مشتعل ساختن آتش جنگ و ظلم به بشریت است تا از طریق فروش تسلیحات نظامی که سالهاست روی آن سرمایه گزاری کرده اند بتواند حداقل بدهی هایش را تقلیل دهد .

با صراحت باید بگویم که هرکشوری را که امریکا تشویق به جنگ نموده واز آن اعلان حمایت کرده است، حتماپای بدیهی هایش در بین است که با دادن اسلحه میخواهد بدیهی هایش را بپردازد. شاهد مثال عمده اوکراین و تایوان .

با توجه به این همه با صراحت میگوییم که استراتیژی امریکا همانگونه که زمانی در چند کشور محدود از جمله افغانستان محکوم به شکست بود، اینک استراتیژی این کشور که میخواهد جهان را ببلعد در سراسر جهان محکوم به شکست است. زیرا اینها بعد از یازدهم سپتامبر 2001 که مخصوصا در کشور های آسیایی با حملات مستقیم و غیر مستقیم خود فساد ایجاد کردند، حتی یک مورد هم موفقیت نداشتند .

ایران را سالهاست تحریم کردند اما حاصل این تحریم ها این است که ایران در حال حاضر به یک قدرت اتمی دنیا تبدیل گردیده . به باور من ایران در حال حاضر کاملا مجهز به سلاح های پیشرفته اتمی است به علاوه داشتن صنعت پیشرفته و مدرن موشک های دوربرد و ساخت انواع پهباد های جنگی و کشفی و امریکا خود این موضوع را دقیقا میداند و الا روزگار ایران هم بدتر از عراق و سوریه میشد.  زمانی یک خبر نگار به قاسم سلیمانی گفت که اسرائیل گفته اگر امریکا اجازه بدهد ما با طیارات خود ما تمام مراکز اتمی ایران را ظرف یک ساعت نابود می کنیم، جواب شما در این مورد چیست ؟ قاسم سلیمانی بایک تبسم ملیح به خبر نگار گفته بود که اینرا از اسرائیل بپرسید که طیارات ایشان موقع بازگشت به کجا می نشینند.؟ این سخن یک جنرالی است که در آن زمان همه کاره بخش نظامی ایران و جنرال مورد احترام همه هم بود، یعنی سخن یک شخص عادی نیست .

روسیه بعد ازاشتعال جنگ با اکراین که همه میدانند امریکا عامل اصلی این قضیه است توانست در صد روز نخست جنگ یکصد میلیارد دالر مفاد خالص از مدرک فروش نفت و گازخودش بدست بیاورد . اینرا امریکا یقین داشته باشد که با اینکار اقتصاد روسیه را چند برابر رشد داده وتقویت نموده است و ما همانگونه که امریکا خود ترسیده که مبادا اروپا در کنار روسیه قرار گرفته ودست از اتحاد با امریکا بکشد، تقریبا به این باور رسیده ایم که اینکار دیر یا زود عملی خواهد شد .

جلوگیری از تولید انبوه چین و عرضه اموال تجارتی ارزان در دنیا اینهم کار ساده نیست و با جنگ هرگزمیسر نخواهد شد. با توجه به وضعیت موجود اگر امریکا بازهم بخواهد که جلواین کشور ها را با جنگ افروزی بگیرد خیالی بیش نیست . پس بنا براین امریکا باید به استراتیژی جهانی خودش تجدید نظر نموده و دست از جنگ افروزی بکشد و این همه سرمایه های که در این راستا به مصرف میرسد آنرا در کشور خودش سرمایه گذاری نموده و بیکاران سراسر امریکا را بکار انداخته در میدان تجارت با تجارت رقابت نماید نه با تفنگ و موشک ، زیرا عملا ثابت شد که اینکار عملی نبوده و محکوم به شکست است .  در غیر اینصورت جایگاه امریکا به همان جایگاه روسیه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی سابق تقرب خواهد کرد.