۱۳۹۹ آبان ۸, پنجشنبه

: حاكميت مقتدر نياز عاجل در افغانستان--

حاكميت مقتدر نياز عاجل در افغانستان

غلام علی صارم 

هر كشور و  اجتماع به خاطر ايجاد يك سلسله اوامر و پيشبرد برنامه ها و پلانهاي همگاني، نياز به يك هيأت عالي رتبه دارد تا پيوند و همبستگي را در اجتماع ايجاد و عملي نمايد، و مهمتر از همه اين كه در يك اجتماع و يا در يك سرزمين مسايلي پيش مي ايد كه احتياج به اقدام همگاني دارد مثل تأمين امنيت، دفع تجاوز خارجي، باز سازي كشور و... و اين كار زماني صورت پذير خواهد بود كه يك هيأت عالي رتبه با قاطعيت و مشروعيت و اقتداردر رأس قرار داشته باشد.

اين ضرورتي است كه بشر از دير زمان به آن پي برده و آن را احساس نموده و به آن شيوه ها و سيستم ها وراه كار هاي مختلف ارائه نموده است. از اين هيأت عالي رتبه تعابير مختلف صورت گرفته، مثل دولت، حكومت و ... در بعضي از منابع مي بينيم كه معني اين دو را به هم آميخته اند، در حاليكه با هم فرق دارند و حكومت يكي از عناصر بنيادي دولت بوده و براي دولت است. در اين جا ما در پي توضيح اين مطلب نيستيم زیرا اين خود بحث مفصل و جدا گانه اي است و اين مقاله كه نوشتنش در نظر است گنجايش آن را هم ندارد. بحث ما مسئله نياز يك اجتماع است به يك چنين قدرتي كه مشروع و هماهنگ كننده اقدامات همگاني و تأمين امنيت و جلو گيري از مفاسد اجتماعي باشد. و اين نياز چگونه بر آورده مي شود؟

گفتيم از اين هيأت مقتدر كه ما را منظور است و از آن تعبيري به دولت و حكومت گرديده و بعضأ اين دو را به هم آميخته اند، به ذكر نمونه هاي مختصر مي پردازيم. 

ديد گاه ها در مورد دولت

ابن خلدون مي گويد«جهان بوستاني است كه ديوار آن دولت است و دولت قدرتي است كه بدان دستور يا سنت زنده مي شود، دستور سياستي است كه سلطنت آنرا اجرا مي كند، و سلطنت آئيني است كه سپاه آن را ياري مي دهد، و سپاه ياراني باشند كه ثروت آن ها را تضمين مي كند و ثروت روزيي است كه رعيت آن را فراهم مي آورد و رعيت بندگاني باشند كه داد آنها را نگه مي دارد و داد بايد در ميان همه مردم اجرا شود و قوام جهان بدانست و جهان بوستاني است.» (1)

و انوشيروان مي گويد«كشور به سپاه، سپاه به دارائي، دارائي به خراج، خراج به آباداني و آباداني به داد استوار است.»

در متون اسلامی هم تاکیدات زیادی برتامین عدالت گردیده است ، اگر در قرآن کریم یک بار صلح را به عنوان خیر یاد کرد ه اما در ارتباط تامین عدالت تاکیدات فراوان دارد.

مي بينیم كه آنچه در باره دولت و كشور به منظور اجراي برنامه ها ذكر گرديده همان مطلبي است كه امروز به عنوان وظايف حكومت در مورد آنها بحث صورت مي گيرد. 

و اما دولت در نظريات معاصر

در اينجا نيز به نظريات مختلف بر مي خوريم و به جهت اختصار مطلب صرف به ذكر چند نمونه اكتفا مي نمائيم:

بلونشي: دولت «مردمي از لحاظ سياسي سازمان يافته در سرزميني معين است»

ويلسون: دولت را «مردم سازمان يافته طبق قانون در سرزمين معين تعريف مي كند.»

گارنر: «اجتماع انسان هاي كم و بيش زيادي است كه سرزميني را در تصرف دائمي دارند، از كنترل خارجي مستقل يا به تقريب مستقل اند و حكومت سازمان يافته اي دارند كه بيشتر ساكنان آن سرزمين به طور عادت از آن اطاعت مي كنند» (2)

اگر تعاريفي كه در مجموع از دولت صورت گرفته جمع بندي نمائيم به اين مفهوم مي رسيم كه دولت بايد از لحاظ حقوقي داراي جمعيت، حكومت، سرزمين و حاكميت (انحصار قدرت باشد و اگر با هر ديدي غير از اين هم نگاه بكنيم جز همين ويژه گي ها و مفاهيم را نخواهيم به دست آورد.)

حالا با نگاهي به سرزمين مظلوم و بازيچه قرار گرفته افغانستان در مي يابيم كه آن چه اينجا وجود ندارد حكومت، حاكميت و داد(عدالت) است؟. استعمار هفت رنگ در تلاش تشنج آفريني و اشتعال دائمي آتش جنگ در اين تل خاكستر است، و عده اي خود فروخته هم خود را وسيله اين كار قرار داده اند.

سوال اينجاست، ايا اينهايي كه در حال حاضر قدرت را به دست دارند فرمانرواي اين كشور نيستند؟جواب يك كلمه است: نه خير!

زيرا فرمانروايي مردم زماني به مرحله اجرا قرار مي گيرد كه حد اقل اين دو ركن اساسي در آن رعايت شده باشد. (3)

حكومت بايد ريشه در پايگاه مشروعي داشته باشد تا حق اعمال نفوذ و اعمال ولايت را از آن كسب كند (4) اعمال قدرت و برنامه ريزي ها با مصالح اجتماعي ساز گار باشد كدام يك از اين دو مورد را در قدرت هاي موجود مي بينيم، پايگاه مشروع، مصالح اجتماعي، كدام؟ و دليلي كه در بالا ذكر كرديم نيز عدم حاكميت اين ها را روشن مي سازد چون نه كشور از وحدت سياسي بر خور دار است و نه استقلال در تصميم گيري و عمل وجود دارد.

مشروعيت و اما شرايط موجود:

افغانستان امروز در موقعيتي قرار دارد كه موضوعات جمعيت، حكومت سرزمين حاكميت همه و همه زير سوال است؟ اين استقلال گفتن ها و گاهگاهي مراسمي را به عنوان تجليل از استقلال بر پا كردن ها به نظر نگارنده جز خود فريبي، آزادي نمائي و خاك به چشم مردم پاشيدن چيزي نیست.

يك طرف ادعاي استقلال و يك طرف به كمك دشمن به جنگ همديگر وارد معركه شدن و كشور و مردم را به خاك و خون كشيدن چه مي تواند باشد؟ آيا اين استقلال است يا اسارت؟

درست يك سلسله منافع ظاهري و مادي گردانندگان را نمي توان ناديده گرفت، ولي عاقبت كار چه خواهد شد؟ (فاعتبرو ا بااولوالابصار) اين را نيز بايد تصريح كرد كه حاصل جنگ هاي جاري همانطوري كه تا هنوز عملاً مشاهده شده تباهي مردم و ويراني كشور بوده، و از طرفي جنگ هم جنگ نابرابر و با دو روش كاملاً‌متفاوت و اين تفاوت عملاً‌در وسايل و امكانات نظامي تاكتيك هاي جنگي، روحيه افراد و دهها مورد ديگر ديده مي شود

حاصل اين وضعيت فقط تداوم بحران است و بس.

پس به اين حساب سراغ استقرار امنيت و تشكيل حكومت مقتدر را در كجا بگيريم؟ 

آيا از سازمان ملل متحد؟

نه، زيرا:

بعد از 1945، تحقق صلح و تشكيل اين سازمان بين 150 تا 160 بر خورد داخلي سرتاسر جهان را به ويراني كشانده، هفت ميليون و دو صد هزار نفر سرباز به قتل رسيد، (شمار سربازاني كه در جنگ جهاني اول كشته شدند هشت ميليون و چهار صد هزار بود) اگر بعد از 1945 شمار كشته شدگان غير نظامي را هم اضافه كنيم رقم مذكور به 33 تا چهل ميليون نفر مي رسد.

سازمان ملل متحد دو صد عضو دارد، شصت كشور عضو در گير جنگ است بعد از 1945 در كره زمين تنها سه هفته جنگي وجود نداشته، بنا براين سال هاي 1945 تا كنون (1990) را «عصر پس از جنگ» ناميدن به معني آميختن تراژدي با طنز است.) (3)

از جانب ديگر مطالعه كار نامه اين سازمان انسان را به وادي شك و ترديد مي اندازد، من بد بين اين سازمان نيستم، موارد زيادي وجود دارد كه اين سازمان در افغانستان و كشور هاي مختلف دنيا عملكرد هاي مثبت داشته، ولي متأسفانه در افغانستان هر باري كه اين سازمان به خاطر استقرار امنيت تلاش هاي خود را جدي و به اصطلاح از سر گرفته و هيأتي به داخل اين كشور اعزام نموده جنگ و خونريزي هم از سر گرفته شده و شديد گرديده، اگر باور نداريد تاريخ هاي رفت و آمد محمود مستيري و آغاز هر دوره از جنگ هاي طالبان و جناح مقابلش را تحقيق نمایید، وهمچنان آمدن آقاي و ندرل به كابل و آغاز موج جديدي از درگيري در شمال كشور. پاي اين سازمان در افغانستان طبق آن ضرب المثل معروف افغانها (آمدن ملا و و يران شدن ده) شده است. 

از سازمان كنفرانس كشور هاي اسلامي؟ نه، زيرا!

مداخلات مستقيم و غير مستقيم بعضي از اعضاي اين سازمان، عملا از اتخاذ تصميم بجا و قاطع آن را باز داشته است، و اين مطلبي است كه كشور هاي مداخله گر امروز حتي از اين امر تقيه هم نمي كنند. باوجودیکه امروز با حضور قوای آیساف و ناتو حضور این سازمان در کشور های اسلامی مخصوصا افغانستان کمرنگ گردیده باآنهم دست از مداخلات غیر اصولی و اسلامی برنمیدارند. 

بنا بر اين:

صلح، امنيت، حكومت مقتدر هيچگاهي در يك كشور از بيرون مرزهاي آن نخواهد آمد، و انسان هاي وابسته و خود فروخته هم به درد كشور نخواهد خورد، وابستگان شرق و غرب در مراحل مختلف در اين كشور حكومت كرده اند، مهم نيست در هر عصري اين چنين افراد وابسته با قيافه هاي متفاوت روي كار بيايند، با ريش و عمامه، چون امير دوست محمد خان و عبدالرحمن خان و يا با دريشي و نيكتائي چون تره كي و ببرك، وابسته، وابسته است.

تنها راه حل اين بحران تن دادن كلان شونده هاي موجود به توزيع و مشاركت سياسي و احترام به آراء و نظريات مردم است، تا زمينه هاي ايجاد يك پارچگي ملي و حاكميت مقتدر به وجود آيد،شرم آور است در این عصر که عصر تکنالوژی یاد می شود و دنیای دیگر به فکر جوامع فرامیلتی هستند ، اروپا صاحب پارلمان مشترک ، قانون مشتر ک ، پول مشترک و... می شود اما ما بداخل یک کشور باوجود دین مشترک رسوم و عنعنات مشترک ، سرنوشت مشتر ک بازهم گرفتار نفاق و امتیاز طلبی های قومی  که در دنیا دیگر خریدار ندارد هستیم ، حتی جمعی از بزرگان این کشور تا هنوز که هنوز است غرق در منجلاب فاسد فاشیزم هستند. طرح ما در این زمینه فقط اصلاحات است ، ما معتقد به یک نهضت اصلاحی هستیم و راه چاره را در اصلاحات میدانیم و در این زمینه هم طرح داریم و هم آمادگی استدلال.

اقدام مردم به اين كار مي تواند سرعت بيشتر بخشد، زيرا در صف آن هايي كه وسيله ادامه بحران گرديده فكر آزاد و قدرت تصميم گيري مستقل به نفع كشور به چشم نمي خورد، در غير آن، استقلال، هويت سياسي، تماميت ارضي و... زيرا سوال و خون شهدا گريبانگير همه خواهد بود.

منابع:

1-      مقدمه ابن خلدون، ج1، ص 72

2-      بنياد هاي علم سياست «عبدالرحمن عالم» ص 137

3-      جنگ ضد جنگ «آلوين تافلر» ص 14

(احصائيه مذكور چنانچه مشاهده شد تا سال 1990است، حتما در اين  سالهای بعد با توجه به جنگ هاي خونين و متعددي كه رخ داده از جمله جنگ هاي افغانستان، كشمير، عراق، چيچن و ... رقم مذكور بالا رفته است.)