۱۳۹۹ مرداد ۳۰, پنجشنبه

28اسد سالگرداسترداد استقلال افغانستان از انگلیس

 

استقلال

غلام علی صارم

 

وقتی به فرهنگ های لغت رجوع نماییم اکثرأ به معانی شبیه بر میخوریم و در ترجمهء که از این کلمه صورت گرفته چندان تفاوتی به نظر نمی رسد، و در مجموع در می یابیم که استقلال یعنی : خود اتکایی ، نفی حکومت  های بیگانه ، مستقل بودن ، عدم وابستگی ، آزاد بودن در تصمیم گیری و.....

استقلال بازتاب حاکمیت ملی در ابعاد مختلف خارجی و داخلی میباشد، همانگونه که در بحث تشکیل دولت میخوانیم که دولت باید دارای چهار شرط اساسی باشد ( جمعیت ، سرزمین ، قدرت سیاسی و حاکمیت ملی)  استقلال نیز بستگی به این امر داشته و مهمتر از همه لازمه داشتن استقلال حاکمیت ملی است و بدون حاکمیت ملی استقلال و موجودیتش را میتوان کاملا  سوال برانگیز پنداشت .

وجود و یا عدم استقلال را اگر به بررسی بگیریم باید از ابعاد گوناگون مثل استقلال سیاسی ،  اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و... به آن نگاه کنیم.

اما در این نوشتار تصمیم ما این است که استقلال را در یک مفهوم کلی و بناچار بامختصر عطفی پیرامون مسایل سیاسی در حیطه کشور خود ما افغانستان به بررسی بگیریم ، البته تا آنجا که ظرفیت و گنجایش مطلب در اینجا

 بما اجازه میدهد.

نخست نگاه مختصری  می اندازیم به دوره های قبل از اعلان استقلال از سلطه انگلیس و بعد از اعلان استقلال توسط شاه امان الله خان .

قبل از اعلان استقلال:

اگر توجه را به سه قرن اخیر معطوف بداریم ، در می یابیم که نخستین کسی که در این دوره مبارزه استقلال طلبی را آغاز و کشور را از سلطه استعماری خارجی ها نجات داده و به تشکیل حکومت مستقل پرداخت میرویس خان هوتکی بود.

اما هوس بازی های پسرش شاه محمود  بازهم یک دوره رکود را به افغانستان تحمیل کرد، بی کفایتی های او و شاه اشرف پسر عمویش افغانستان را در معرض تجاوز مجدد قرار داد. و این بار کشور دچار اختلافات و خانه جنگی های که همه از خارج سپورت می شد گردید.  تا اینکه این خط توسط احمد شاه ابدالی شکست و افغانستان در عصر او به یکپارچگی مجدد دست یافت و حکومت خود را مستقلانه آغاز نمود.

عصر تیمور شاه پسرش که پایتخت مملکت را به کابل منتقل ساخت نیز عصر مستقل بودن کشور در امور داخلی و خارجی بود.  اما بعد از فوت او کشور دچار بحران گردید ،  اختلاف شهزاده ها بر سر قدرت ، افغانستان را به حکومت های ملوک الطوایفی تبدیل کرد و هرکدام بخاطر بدست آوردن قدرت حلقه غلامی کشوری را به گردن آویختند.

جنگ های اول و دوم با انگلیس حاصل بوالهوسی های حکام وقت بود که کشور را نهایتا گرفتار تجزیه از چند جناح گردانید که مناطق  غصب شده همچنان از پیگر افغانستان جدا هستند.

معاهدات امضا شده توسط عبدالرحمن خان و پسرش حبیب الله با انگلیس ها لکه های ننگینی است در دامن تارخ کشور ما .

استعمار انگلیس هرآنچه خواست بوسیله نوکران خود ش در این کشور تحمیل کرد.  حتی با آثار فرهنگی این کشور مبارزه کردند، تخریب مصلای بزرگ هرات بوسیله عبد الرحمن خان که به دستور انگلیس صورت گرفت ، عمق کینه و عداوت انگلیس را نسبت به افغانستان و حماقت شاه خائین این کشور را نشان میدهد .

واما! خوب است که در همین مختصر هم به منظورجلوگیری از پراکندگی باقی مطلب را از دیدسیاسی ادامه دهیم .

برای هرفرد و انسانی و یا جامعه ای استقلال به عنوان یک ارزش مطرح است و از آن پاسداری و حمایت می کنند و برای کسب آن تلاش نموده و چه بسا دیده شده که در این جهت قربانی های بیشماری هم داده اند.

وقتی به نظریات علما و دانشمندان رجوع کنیم فقدان استقلال را نشانه ذلت و زبونی و وجود آنرا مایه عزت و سربلندی میدانند و اینکه ما استقلال را بعد از مختصر توضیحی تنها از لحاظ سیاسی تحت فوکس قرار دادیم به این دلیل که کلیه قوانین یک کشور اعم از اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و.... تحت نظر سیاست شکل می گیرند و معمولا قوانین یک کشور توسط بزرگان سیاست آن  کشور تدوین می شود.

و استقلال سیاسی در کل به این معنی است که یک ملت میخواهد برای خودش تصمیم بگیرد و در کلیه امور داخلی و خارجی خود اشراف داشته باشد.

با این توضیح وقتی به تاریخ نگاه کنیم افغانستان در گذشته ها یا قبل از اعلان استقلال از این مزایا برخوردار نبوده و دیگران برایش تعیین سرنوشت می نمودند.

بعد از اعلان استقلال:

وقتی حبیب الله کشته شد و امان الله پسرش تاج و تخت راتصاحب کرد، نخستین اقدامش اعلان استقلال بود که با شمشیر برهنه به حضور مردم آمده و افغانستان را کشور مستقل در امور داخلی و خارجی اعلان نمود،  و در همان مجلس نماینده انگلیس را مخاطب  قرار داده وگفت: که به مرکز خود اطلاع بدهد.

سوال اینجاست که آیا ما بعد از این اعلان صاحب استقلال شدیم یانه ؟ آیا با کوتاه شدن دست انگلیس دیگر دستی به سرنوشت ما و مملکت ما دراز نشد؟

آیا امان الله شاه تعهداتی را که با مردم داشت عملی کردیا نه ؟ و آیا تاآخربه تعهدات خود پا بند بود یا نه ؟

اوراق تاریخ نشان میدهد که شاه جوان و دموکرات دیری نگذشت که دست به یک سلسله خشونت ها زده و تعدادی از مخالفین خود را به بهانه های واهی ، از جمله در ارتباط با قتل پدرش ، از بین برد که یک نمونه اش شهادت شاه علی رضا خان بودکه او در شب قتل حبیب الله پدرش هم قاتل و هم شخصی که او را در فرارنموده کمک می کرد شناخته بود و تاجاییکه به قول خودش پوستین جدش عبدالرحمن جلاد تاریخ افغانستان  را پوشیدنی شد.

اگر چه او نسبت به خیلی از شاهان گذشته کار های مثبتی  را انجام داده است، رشد مکاتب، مطبوعات آزاد، اولین قانون اساسی کشور از دست آورد ها مثبت اوست، اما روزی و روزگاری فرارسید که خود حتی مرز ممنوعیت دوزن داشتن را نیز شکست و در قسمت روابط خارجی اش خود اظهار داشت ( مقصد من به هر نحوی که در ظاهر تعبیر گردد در واقع این است که اگر انگلستان موقع بدهد قدم به قدم به آن نزدیک شوم و تنها مناسبات حسن همجواری را با روسیه حفظ نمایم ) (1)

البته این درحالی است که دوستی او با روسیه پیشرفت های زیادی نموده بود و او نخستین پادشاه یک کشور اسلامی بود که حکومت کمونیستی روسها را بعد از آن همه قتل عام مسلمانان آسیای میانه به رسمیت شناخته بود.

جمله بالا بیانگر این است که ایشان همچون پدران خود روابط با انگلیس را ترجیح میداده و صرف از احساسات ضد انگلیسی مردم برای تحکیم پایه های قدرت خویش استقاده نموده است .

امضای قرار داد 1919 در راولپندی و 1921 در کابل نشان میدهد که  اگر موضوع  دیورند رادیگران  یک یک بار امضا کرده ایشان دو بار امضا کرده اند.

با یک نتیجه گیری مختصر میتوان با صراحت گفت که این اعلان استقلال هم نتوانست افغانستان را به استقلال واقعی برساند، چنانچه اگر در نه (9) سال سلطنت امان الله خان خودرا مستقل حساب نماییم بعد از آن یکبار دیگر عملا کشور ما به یک مستعمره تبدیل شد، حکومت شاهی نادر شاه و بعد از آن پسرش و عصر داود خان و کمونیست های بی وطن و تا ایندم که ظاهرأ ما مستقل خطاب می شویم ، روزی را بنام احیا و استرداد استقلال جشن می گیریم ، انتخابات برگزار می کنیم و امثال اینها.....

آیا با ترجمه و توضیحی که از استقلال به عمل آمد ما مستقلیم ؟  با صراحت باید بگوییم که در شرایط فعلی سخن از استقلال گفتن ، افغانستان را مستقل خطاب کردن و روزی را به عنوان روز استقلال تجلیل کردن طنزی است آمیخته با یک تراژدی خونین . در حالیکه تعیین سرنوشت ما ، امضای قرار داد ها و روابط ما با دنیای خارج همه وابسته به نظریات دیگران است ، ما چگونه کشور خود را مستقل خطاب نماییم ؟ 

امروز افغانستان نه تنها در بعد سیاسی بلکه در همه ابعاد زندگی وابسته به دنیای خارج است و اینجا سخن گفتن از استقلال معنی ندارد.

منابع:

1-    تحلیل سیاست خارجی افغانستان از احمدشاه بابای درانی تا حامد کرزی -  عبدالحمید مبارز ص 238