۱۳۹۶ آذر ۳, جمعه

مقدمه بر اتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان 8



استراتیژی ضرورتی بر روند اصلاحات
غلام علی صارم 
با وجودیکه در هر شرایط و در هر سطحی اصلاحات یک ضرورت است و هیچگاهی نمی توان به منتفی بودنش حکم کرد اما با توجه به بحران سه دهه و دور ماندن از کاروان تمدن ، اصلاحات در کشور ما یک ضرورت و یک امر اجتناب ناپذیر است.
شش سالی که از کنفرانس بن گذشت ( البته این مطالب در سال 1386نوشته شده ) و یکی از مواردی که در آنجا توافق شده بود، موضوع اصلاحات اداری در کشور بود .
عده ای پروسه پی .آر.آر  را در این شش سال دست آورد خوبی برای حکومت میدانند و خوشبینانه می گویند که با تطبیق پروسه پی .آر.آر  کیفیت کار در افغانستان بهبود پیدا کرده و کار ها مسلکی تر و فنی تر و بهتر از گذشته ها صورت می گیرد . نحوه مبارزه با فساد اداری خوب بوده و کمیسیون مبارزه با ارتشا و فساد اداری توانسته فعالیت های چشم گیری را انجام بدهد  و بعضأ کار کرد های وزارت دفاع ، صحت ، تجارت و بعضی از وزارت خانه های دیگر را به عنوان شاهد مثال ذکر می نمایند .
اما  بی خبر از اینکه پی.آر.آر بذات خود برای افغانستان  و اداره آن مصیبتی بدتر از تمام مصائب گذشته بوده است . آنهائیکه خوشبینانه از پی .آر.آر  یاد می کنند یا اینکه تحت تاثیر تبلیغات آدم های کرایی این پروسه قرار گرفته و یا اینکه واقعأ نمیدانند که پروسه پی.آر.آر چه مصیبتی را به این کشور و مردمش مخصوصأ مامورین دولتی تحمیل نموده است !
ادارات افغانستان در حال حاضر بحدی فاسد گردیده و رشوه ستانی تا حد گروگان گیری ، بحدی است که در تاریخ این کشور سابقه ندارد.
جذب افراد چه از طریق اداره مربوطه و چه از طریق کمیسیون مستقل اصلاحات اداری کاملا به اساس روابط است نه ضوابط ، سیستم واسطه بازی و قوم گرائی که بار ها به مصائب این کشور افزوده است ، به اوج خود رسیده . کشور های کمک دهنده از جمله بانک جهانی در پرداخت کمک های خود در این کشور اعمال نظر می کنند ، و کمکی را که می پردازند باید بجای که آنها میخواهند مصرف گردد. نه آنجا که افغانها خود احساس ضرورت می کنند.
بعنوان مثال: بانک جهانی بخاطر برق یکصدو نود و هشت میلیون دالر به وزارت آب و برق داد تا ظرف سه سال از ازبکستان به کابل برق وارد نمایند. به عقیده ما اگر از بانک جهانی درخواست می شد که این پول را به خود افغانها واگذار نمایید تا بالای ذخایر ذغال سنگ سرمایه گذاری و برق حرارتی تولید نمایند و یا بالای منابع آبی کشور که اتفاقأ خیلی زیاد هم است سرمایه گذاری گردد،  بانک جهانی هرگز نمی پذیرفت و به همین ترتیب صد ها مورد دیگر .
جمعی به قول لوی سارنوال {اسبق} ( آقای جبار ثابت) در رستورانت های خارج کار می کردند امروز به عنوان مشاور حقوقی و متخصص ، ماهانه هزار ها دالر معاش می گیرند و جمعی که واقعأ زحمت می کشند و سنگینی بار اداره را بردوش دارند معاش شان ماهانه معادل یکصد دالر امریکایی هم نیست.
بااین حال اصلاحاتی که واقعأ در ادارات ما ضرورت است و ماهم آنرا یک ضرورت اجتناب ناپذیر میدانیم ، میخواهند بوسیله به آنهائیکه ماهانه هفتاد هزار  یا بیشتر و کمتر دالر امریکائی معاش میدهند ، در این کشور بوجود بیاورند، در حالیکه این یک امر محال است و آنچه را  یک متخصص خارجی ارائه می نماید در این کشور قابل تطبیق نخواهد بود، زیرا متخصصین خارجی سیمای عینی یک ساختار و یا  صورت اصلاح شده یک اداره را ارائه می نمایند و میروند.  در حالیکه هر اصلاحی و هر تغییری که در یک اداره پدید می آید با پیامد های خوب و بد آن کارمند ان داخلی مواجه هستند .
امروز وزارت خانه های را که وضعیت کاری آنها را با تطبیق پروسه پی . آ ر . آر بهتر می  خوانند مثلأ وزارت صحت ، دفاع ، تجارت ، و....
درحالیکه در مناطق مرکزی به فاصله یک روز راه با اسپ کسی برای تطبیق یک امپول پیدا نمی شود و در کابل دهها نفر داکتر به عنوان کارمند اضافی از وزارت اخراج می گردند ، و در وزارت دفاع حتی قتل صورت می گیرد، ووزارت تجارت یکبار دیگر قربانی اندیشه پوچ و مزخرف فاشستی می گردد و این وزارتی که باید تجارت نماید به یک وزارت واردات تبدیل می شود.  و وزارت انکشاف دهات با سرازیر نمودن میلیون ها دالر و افغانی زمینه ساز هزاران نوع فساد و اختلافات قومی و منطقه یی در اطراف می گردد.
درحال حاضر هزاران ماموری که سالها عمر خود را در راه ماموریت صرف کرده بودند بدون سر نوشت و بعضأ در حال انتظار بسر می برند. اینها کسانی هستند که تحت عنوان اصلاحات به صف بیکاران جامعه پیوند داده شده اند.  اینکار بذات خود زمینه ساز صدها و هزار ها نوع فساد اجتماعی می گردد.  زیرا انسان گرایی یک بعد مهم و اساسی در شیوه حکومت داری است ، همانطوریکه انسان ها نیاز به غذا ، هوا و محیط فزیکی مناسب دارند ، همانگونه به احساس شخصیت در محیط کار و روابط اجتماعی و حرمت نیاز مند هستند.  چگونه خواهد شد که یک مامور بعد از بیست سال یا  کمتر و بیشتر به عنوان یک آدم بدرد نخور دستش از کار گرفته شده و بدون سرنوشت بماند، واضح است که این حرکت یک حرکت توهین آمیز بوده و طبعأ عکس العمل بدی را در قبال خواهد داشت .
با این حال میخواهند مردم افغانستان را با کلمات افسون نموده و یک سلسله اعمال راکه واقعأ به این کشور و مردمش درد سر آفرین بوده و هست به عنوان پیشرفت و تحول در ادارات جلوه دهند در حالیکه مردم افغانستان آنرا مردود میدانند.
آنچه را  که عده ای خاص با  همکاران خاص و کرایی خود شان اعمال نظر نموده و اسمش را اصلاحات می گذارند به  عقیده ما دردسری هست  که  به این مردم تحمیل نموده اند.
به  عقیده ما پروسه  اصلاحات در افغانستان هرچه تلاش شود که توسط جمعی یا  حزبی یا گروه خاصی تطبیق شود، محال خواهد بود، این موضوع سرنوشت یک کشوری است که سالهاست از کاروان تمدن بشری عقب مانده ،  باید مردم، احزاب و سازمان های اجتماعی در آن سهم داشته باشند.
دو موضوع از همه بیشتر ضرورت است تا رعایت گردد:
1 – مشارکت
2-استراتیژی ( که در قسمت استراتیژی تاحال گفته آمدیم و تاآنجا که لازم است  ادامه خواهیم داد.)
جمعی که امروز میخواهند مدل های خارجی را تطبیق نمایند بیهوده و عبث وقت خود را ضایع می کنند« ارز خود می برندو زحمت ما میدارند» تجربه ثابت نمود که همانطوریکه جمعی عجولانه در سال 1357 قدرت سیاسی این مملکت را به همکاری و پشتیبانی روسهابه عهده گرفتند و خواستند کاری را در کمترین وقت انجام دهند که روسها در هفتاد سال انجام داده بودند ، بالاخره به شکست و افتضاح خود پی بردند ، و نه تنها خود را خوار وذلیل کردند که قدرت شوروی و کمونیسم را در زباله دان تاریخ انداختند.
امروز هم همانست ، آنهائیکه میخواهند در قسمت ایجاد فضای دموکراتیک ، در قسمت تجارت، اقتصاد ، اداره عامه ، مدل های اروپائی و امریکائی را که بعد از صد ها سال به آن رسیده اند، تطبیق نمایند، بدانند که به خطا رفته اند . همانطوریکه مدل های دیموکراسی در امریکا ، اروپا ، جاپان و... باهم فرق دارند از افغانستان هم باید فرق داشته باشد و الا به بیراهه خواهند رفت .
درکل جهت اصلاح اداره عامه در افغانستان ما چهار مورد را به عنوان راه کار و استراتیژی اصلاح در اداره عامه پیشنهاد می نماییم :
1-     اصلاح سیستم کار
2-     اصلاح ساختار تشکیلاتی دولت
3-     طرح و تدوین استراتیژی (اصلی و وظیفه ای)
4-     حرکت تدریجی و گام بگام
که در قسمت هرکدام ما طرح و توضیح لازم را تاحدی در کتاب «اصلاحات ضرورتی برای افغانستان ...اما.. » ارائه کردیم که دوستان میتوانند آنرا مطالعه نمایند و مزید برآن پیشنهاداتی را در اخیر این کتاب نیز ارائه نموده و آنرا نیز قابل بحث و توضیح دانسته ، ضمن اینکه بر ضروت مشارکت یکبار دیگر تاکید می نمایم .  


حرکت گام بگام همراه با سهم گیری دولت
ما را عقیده بر این است که استراتیژی در کل هماهنگ کردن ابزار های سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و ... برای دست یابی به هدف است .
از طرفی «ریمون آرون» می گوید: « مطالعات استراتیژیک در هر قرنی ، ویا در هر لحظه ای از تاریخ ، از مسائلی الهام می گیرد که از وقایع روز ناشی شده است » (1)
همچنان ما قبلا هم متذکر شدیم که هرکسی از یک نوع استراتیژی تدوین شده بصورت دوامدار پیروی نماید ، قطعأ شکست میخورد زیرا نقطه های ضعف آن افشا و دشمن به دفع آن می پردازد.
بعضأ مسایلی دیگری در استراتیژی ها وجود دارد که در عمل نمودن استراتیژی بدرد بخور دست زدن به ابتکار را محرز می سازد که بخاطر بدست آوردن هدف حتی یک سلسله مسایل اجتماعی را باید نادیده بگیرند ، به عنوان مثال این نمونه را در امریکا میتوان مشاهده کرد، مثلأ : اینکه هرگز ضربه اول را نزنید ،  از ضعیف پشتیبانی نمایید در امریکا یک اصل اجتماعی است که بارها زیر پا گردیده است .
در هر مرحله از تصمیم گیری استراتیژی ، اندیشه ای به منزله ترکیبی از عوامل سیاسی ، اقتصادی و نظامی مدنظر قرارگیرد.
اصلأ در تعاریفی که ما از استراتیژی به عمل آوردیم گفتیم که: استراتیژی بکار گیری وسایل تحت اختیار برای دستیابی به هدف است که قوه نظامی یا قوه قهریه یکی از این وسایل است. یا به قول فون مولتکه آلمانی : «سازگار کردن عمل وسایل تحت اختیار در جهت دستیابی به هدف مورد نظر.» .
پس بنا براین در طرح و تدوین استراتیژی معادلات روز را هرگز نمی توان نادیده گرفت.
مثلأ در بعد اقتصادی :  در قانون اساسی ما اقتصاد بازار آزاد یک اصل پذیرفته شده است .  اینکار در حالی صورت گرفت که اقتصاد این کشور به سیستم اقتصاد رهبری شده اداره می شد ، ما برای اینکه اقتصاد این کشور ازحالت رهبری شده به اقتصاد بازار آزاد برسد یک مرحله گذار و یک حرکت گام به گام و تدریجی را پیشنهاد کردیم و حالا هم این پیشنهاد را تکرار می کنیم ، اما جمعی دو پا را به یک موزه انداخته می گفتتند و می گویند الا و لابد  اقتصاد بازار آزاد تا بگوی که رسیدن به این مرحله یک استراتیزی لازم دارد، می گویند نه ما اقتصاد بازار را تطبیق می کنیم و هر حرکتی که تطبیق آنرا به تاخیر بیندازد قانون اساسی را زیر پا گذاشته است .
با این روش دهها و صد ها دستگاه های کوچک و بزرگ تولیدی را غیر فغال ساخته و صدها هزار کارگر مظلوم را بیکار ساختند.
باید همه بپذیریم که روش فعلی در ساحه تجارت و اقتصاد و ضعف های که در مدیریت گماشتگان این ساحه وجود دارد در کشور فاجعه آفریده است ، صعود قیم مواد اولیه در حال حاضر بیداد می کند ، مهاجرین که از خارج آمده بودند دوباره برگشتند ، حتی مهاجر جدید هم داریم ، بیکار شدگان ، آنهائیکه توان هجرت را داشتند هجرت کردند،  و آنهائیکه توانایی نداشتند ماندند، و در بسیار موارد دیده شده که حتی دست به تگدی زده اند.
همینطور اصلاحات که در ادارات بوجود آوردند ، اصلأ به عقیده ما در ادارات با عمل کرد موجود نه تنها اصلاحات بوجود نیامده که فساد ایجاد شده است .
هزاران مامور که تمام دارائی اش همین معاش بخور نمیر بود از کار برکنار گردیده و بی سرنوشت گردیدند . که از این طبقه نیز ما شاهدمثال داریم که دست به تگدی زده اند.
در مجموع از نظر ما این روشها ، روشهای کاملأ غلط و نادرست است .
ما در همه ابعاد این کشور خواهان اصلاحات هستیم و در این راستا میخواهیم یک استراتیژی بسیار دقیق طرح ریزی شود ، عملکرد های عجولانه با اینکه این کار در امریکا و اروپا این گونه است و ما هم همینطور می کنیم از نظر ما کاملأ نا پسند و مردود است. شرایط افغانستان ، اوضاع سیاسی و اجتماعی افغانستان ، اوضاع فرهنگی افغانستان حالات بخصوص خود را دارد .
امروز امریکا، کشور های اروپایی ، بزرگترین کشور های که از لحاظ اقتصادی در سطح بالایی قرار دارند از صنایع داخلی خود حمایت می کنند، حمایت گمرکی یک اصل است برایشان در جهت تقویه صنایع داخلی.  اما در افغانستان تا نام از حمایت گمرکی بگیری ، جمعی دیوانه وار حمله می کنند که اگر حمایت گمرکی صورت بگیرد قانون اساسی نقض می شود ، هدف تطبیق قانون است ، تمام دنیا بخاطر رسیدن به هدف ، استراتیژی دارند ، مگر قدرتمندان مملکت ما که میخواهند آنچه هست به یک گام طی نمایند.
یک وقتی کمونیست ها این کار را کردند و با این عمل عجولانه خود افغانستان را به فساد و تباهی کشاندند .  امروز جمعی با عین حرکت را ه دوصد ساله غربی ها را میخواهند به همان شکل طی نمایند . در حالیکه این کار ممکن نیست .
جهت رفع این معضل ، استراتیژیی که ما در نظر داریم و آنچه را به عنوان یک اصل پیشنهاد می نماییم اینست که در کلیه موارد چه اقتصادی ، نظامی ، سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و.... اصلاحاتی که بوجود می آید با یک حرکت تدریجی و گام بگام باید انجام شود .
موضوع دیگر سهم گیری دولت است مخصوصأ در پروژه های  انکشافی و مخصوصأ سرمایه گذاری .
ما قبول داریم که دولت به جای اینکه تامین کننده و عمل کننده باشد تسهیل کننده باید باشد و باید دولت صلاحیت های تصمیم گیری را در پیشرفت های اقتصادی و... واگذار نماید ، اما! به دلائل سیاسی هیچ دولتی نمی تواند خود را کاملأ از خدمات عام المنفعه کنار بکشد ، اگر چه میتواند از ابزار های دیگری غیر از مالکیت استفاده کند.  حتی اگر موسسات خدمات عام المنفعه به بخش خصوصی فروخته شود، دولتها کنترول شدیدی از طریق مقررات اعمال خواهند کرد.
به عقیده ما دولت از کوچکترین صنعت تا بزرگترین صنایع که در کشور ایجاد می شود باید به اشکال مختلف از جمله پروتکشنیزم یا  حمایت گمرکی از آن باید حمایت نماید و این حمایت تا زمانی ادامه پیدا کند که اینها بتوانند در میدان رقابت ایستادگی نمایند.
اینکه بعضی ها استدلال می نمایند که در این صورت کیفیت تولید پائین می آید، و رقابت هم از بین خواهد رفت ، به نظر ما یک دلیل کاملأ ناموجه است، دولت مرجع قانون گذار است و میتواند در هر صورت قدرت و ادار گری خود را حفظ نماید.  و ازطرفی سهم گیری دولت به عنوان شریک در  تولید و بعدأ واگذاری آن بصورت تدریجی به سکتور خصوصی روش استراتیژیک دیگری است که در شرایط فعلی میتواند باعث رشد اقتصاد وابسته ما گردد.
بکبار دیگر تاکید به استراتیژی گام بگام و سهم گیری دولت در تولید و تجارت را  تاکید نموده و تجدید نظر در روش موجود اقتصاد بازار و تجارت در هم ریخته کشور را ضرورت میدانم .
--------------------------------  
منابع:
1-     استراتیژی معاصر صفحه 6

۱۳۹۶ آبان ۲۲, دوشنبه

مقدمه ای بر اتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان 7



استراتیژی در افغانستان
غلام علی صارم 

بحث استراتیژی در همه جا مشکل و بحثی پرمخاطره است ، اما در افغانستان به عقیده ما یک بحث کاملأ مرگ آوراست.
در اولین بحث خود نقل قول از دانشمندی راآوردیم که گفته بود:  آنهائیکه دست به تهیه و تدوین استراتیژی می زنند باید آدم متهور، جسور و نترس باشد.  و ماهم به عرض رسانیدیم که هرکه در افغانستان میخواهد استراتیژی تهیه و تدوین نماید و در باره استراتیژی در این مملکت چیزی بگوید و بنویسد باید از اول و قبل از همه وصیت نامهء خود را بنویسد.
زیرا: اولأ در این کشور کتاب و کتابهای که در باره استراتیژی این مملکت نوشته شده باشد ، یا کم است و یا هم اصلأ وجود ندارد.
ثانیأ: بخاطر دانستن این موضوع و بررسی سیر استراتیژی که در این مملکت چگونه بوده است ، باید یک دور مکمل تاریخ سیاسی و اجتماعی این مملکت را مطالعه کنیم تا از لابلای تاریخ ، استراتیژی شاهان و سلاطین این مملکت را در مقاطع مختلف بدست بیاوریم .
ثالثا: یکی از لوازم مهم تهیه و تدوین استراتیژی عدم وابستگی در ابعاد مختلف زندگی است یعنی مستقل بودن، آزاد فکر کردن ، وابسته آب و نان کس نبودن و.... که باتاسف ما در این موقعیت نیستیم
وقتی اوراق تاریخ را زیر و رو می کنیم در دوره های محدودی از تاریخ توجه به رشد جامعه صورت گرفته است و به اقتصاد و فرهنگ مردم توجه شده ،  اما در اکثر دوره ها صفحات تاریخ سیاسی این مملکت فقط سخن از قتل و کشتار ، کشتن پدر و پسر، کشتن برادر توسط برادر ، کور کردن برادر توسط برادر ، چیز دیگری به مشاهده نمی رسد .  اما در مواقعی که کشور در معرض خطر قرار گرفته فقط مردم بوده که بپا خواسته و خطرتجاوز کشور گشایان را دفع نموده است .
بعضأ آگاهانه یا ناآگاهانه مایه های اصلی افتخار به فراموشی سپرده شده و در مقابل به کسانی افتخار می شود که ازنظر آگاهان ذکر نامش هم سنگین است . مثلأ سلطان محمود غزنوی روز ها مصروف روی و موی و کاکل بچه ء بی ریشی بنام ایاز بوده ؛ و به هند حمله کرد و دوهزار دختر خوب صورت هندی را به عنوان اسیر با خود آورد، آیا این چه جای افتخار است؟  به عقیده ما این ننگ است و ذلت.
همین طور در مراحل بعد: عبدالرحمن خان ، چه معاهدات ننگین را با انگلیس ها امضا نمود و حبیب الله خان پسرش نیز یک قلم همه را بخاطر حفظ سلطنت موروثی نامشروعش  تائید نموده و سر به آستان انگلیس گذاشت که با تاسف عده ای هنوز هم عبدالرحمن را ولی خدا و پسرش را امیر شهید می نامند...
وقتی از عصر احمد شاه بابا به بعد مطالعه کنیم فقط استقلالیت تنها پسرش تیمور شاه را میتوان مورد تائید قرار داد،  دیگران یا گرفتار جنگهای خانوادگی بودند و همدیگر را تعقیب می کردند و یا همچون عبدالرحمن ، حبیب الله خان و عده ای دیگر وابسته بودند که هیچ اراده از خود نداشتند و تنها فکرو ذکر ایشان حفظ سلطنت چند روزهء زوال پذیر بوده است.
به عنوان مثال یکی از معاهدات امیر حبیب الله خان را که بعد از مرگ پدرش با انگلیس ها امضا نمود نقل می کنیم :  معاهده ای که در 21 مارچ 1905 به امضا رسید،  این معاهده در نزد دیپلومات های انگلیس به معاهده خال شهرت دارد، زیرا هنگامیکه امیر میخواست نسخه انگلیسی معاهده مذکور را امضا کند، یک قطره رنگ از قلم او برکاغذ ریخت ، وی گفت که این ورق خراب شد و باید متن دیگری تهیه شود، دین(نماینده انگلیس) که به ادبیات فارسی آشنا بود جواب داد: « عیبی ندارد این قطره رنگ خالی است که بر رخ زیبای معاهده نشسته و این بیت خواجه را مثال آورد:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
سردار عبدالقدوس خان که از جمله مشاورین امیر و در جریان مذاکره از هوا خواهان عملیات علیه ترکستان روسی بود گفت:  « امیر صاحب دقت کنید که دین صاحب سمرقند و بخارا را به شما هدیه میدهد» 
اما دین با حاضر جوابی اظهار داشت: « ببخشید  خال بر روی نسخه انگلیسی نشسته ، لهذا این ا میر صاحب هستند که سمرقند و بخارا را به ما بخشیدند.(1)
این معاهده ننگین با این مسخره گی به امضا رسید و تمام معاهدات ننگین و شرم آوری را که پدر خونخوارش بیست سال قبل امضا کرده بود ، او هم یک قلم همه را تائید و افغانستان را در جایی که بیست سال قبل قرار داشت قرار داد.
ارتباطات را در دوره های ما بعد هم با قدرت های بزرگ استعماری میشود از این دست حساب کرد. 
حال شما( خوانندگان محترم) قضاوت کنید ، در کشوریکه سیاستمداران ، آنهائیکه قدرت اجرایی مملکت را در اختیار دارند با این وضعیت میتوانند که برای مملکت خود اهداف عالی و بخاطر رسیدن به آن اهداف استراتیژی تدوین نمایند؟  هرگز!!!
با آغاز دوره کمونیست ها معاهده ننگین پنج دسمبر به امضا رسید و ورود عساکر روس و اشغال نظامی این مملکت را به دشمنانش صلاحیت داد. تا این تجاوز دفع شد جمعی دیگر به میان آمد که حکومتش با ریختن خون هزاران انسان بیگناه آغاز گردید و آنرا خائنانه توجیهات شرعی و اسلامی هم نمودند . تااینکه عده ای بنام طالب ظهور کرد، حکومت موجود (حکومت استاد ربانی) آنرا تا رسیدن به دروازه های کابل کبوتران صلح خواند،  وقتی دید که این کبوتران خودش را هم ماندنی نیست ، آنگاه آنها را نیرو های اجانب و بیگانه خوانده و علیه ایشان اعلان جهاد کرد.
باز این هم بوسیله مردم دفع شد  اما دفاع این مرحله خیلی گران تمام شد،  شخصیت های ممتاز و دلسوزی را از این کشور گرفت،  به مجرد دفع این تجاوز معاهده شرم آور دیگر ی  همانند معاهده پنج دسمبر بنام معاهده بن ( البته این هم در پنج دسمبر)  به امضا رسید ، بلکه بدتر از معاهده پنج دسمبر(1978) ، زیرا معاهده پنج دسمبر 1978  تنها آمدن روسها را به افغانستان قانونیت میداد، اما این معاهده(پنج دسمبر 2001) افغانستان را میدان بزکشی تمام قدرتهای دنیا ساخت؛ به اصطلاح همه را اشر کرد، ایکاش از این اشر استفاده ای به نفع افغانستان میشد ، متاسفانه می بینیم که بازهم همان عده ای خاص است که به آب و نانی رسیده و مردم همان هستند که بودند، بلکه بدتر از آن ، زیرا در طول بحران های که این مملکت در این سه دهه پشت سر گذاشته ، کا ر تا به اینجا که مردم از گرسنگی  فرزندان شان را در معرض فروش قرار بدهند ، نرسیده بود که امروز عملا دیدیم ، آیا به اینگونه حرکات ننگین و شرم آور میتوان استراتیژی گفت؟
امروز هم کشور افغانستان به مظلومیت مضاعف گرفتار است .
درست است که کشور های زیادی با نیروی نظامی در این مملکت آمده و ظاهرأ با پدیده  شومی بنام تروریزم میخواهند مبارزه نمایند.
باید اذعان داشت که : سالها بود که مردم افغانستان از این تجاوز بی رحمانه شکایت می کردند، فریاد مظلومانه ایشان بلند بود، افغانستان به تل خاکستر ی تبدیل شده بود ، هر چه این ملت دادو فریاد کرد که سوختیم ، هیچ کس بداد شان نرسید ، زمانی دنیا به کمک این کشور رو آورد که آتش تباه کن این خانه ، خانه های ایشان را فراگرفت، البته ظاهر قضیه همین است. بهر صورت از موضوع خارج نشویم ، افغانها این گلایه را از جامعه جهانی برای همیشه خواهند داشت .
اگر اوضاع امنیتی افغانستان را بعد از شکست طالبان یا از سال 1380 تا حال بررسی کنیم می بینیم که آنها روز بروز تقویه می شوند، حملات ایشان روز بروز گسترش پیدا می کند و شهر های کوچک و ولسوالی ها مخصوصأ در مناطق جنوب یکی بعد دیگری  به نفع آنها سقوط می کنند.
در حالیکه دنیا از افغانستان پشتیبانی سیاسی ، نظامی ، اقتصادی و.... می نماید ، اما برخلاف آنهائیکه دشمن خوانده می شوند، تقویه می گردند و به تعداد نیرو های شان افزوده گردیده و دامنه حملات نظامی و عملیات های انتحاری گسترش می یابد.
به نظر ما یکی از عواملی که آنها را تقویه نموده ضعف مدیریتی و ناکار آمدی دولت موجود است که در مقدمه هم اشاراتی به آن شد
 بیکاری و بیکار سازی که از جانب دولت صورت می گیرد با عث شده که لشکر مخالف تقویت گردد.
ضعف دولت و بیکاره گی مسوولین بجای رسیده که میتوان هزاران مورد را یاد آور شد، و یکی از آن موارد بلند رفتن نرخ ها است که مردم را بداد آورده است . و تلفاتی که مردم از ناحیه سرما و فصل زمستان متحمل می شوند ،و...
حتی رئیس جمهور خود هم بداد آمده و میگویند که خانه های مجلل و بلند منزل ها همه از کسانی است که یا اعضای بلند پایه حکومت هستند و یا در پارلمان نشسته اند.
یکی هم نیست که از ایشان بپرسد ، آقای کرزی ! آیا این بلند پایه گان دولت ، دست نشانده های خود شما نیستند؟  و آیا این بلند منزل های که طبق نقشه زمین های آنها اکثرأ مربوط ساحه سبز می شود ، بدستور جناب عالی آباد نشده ؟  از این پیشتر نمی رویم ( تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)  زیرا اگر بگوییم که اینها اکثرأ به کی ها تعلق دارند در خانه ولوله بپا خواهد شد.
از طرفی یک نکته را به دوستان خارجی که ظاهرأ به کمک افغانستان آمده اند ، متذکر می شویم و آن اینکه :  اگر ملل متحد ، ناتو و در راس همه امریکا میخواهند مردم افغانستان برای همیشه از ایشان تقدیر و تشکر نمایند که در بدترین شرایط آمدند ودست ایشان را گرفتند. در این کشور فقط امنیت تامین نمایند ، صرف تامین امنیت را به عهده بگیرند و در این کشور سیاست نکنند. و همچنان باید بدانند که افغانستان ، افغانستان سی سال قبل نیست ، آنهائیکه در این سی سال صرف اخبار افغانستان را شنیدند و از این کشور بدور بودند نمی توانند در این کشور سیاست نمایند. با توجه به اینکه بعضی از ایشان منفور جامعه افغانی هم هستند، که به یدک کشیدن آنها نیز این کمک ها را زیر سوال خواهد برد.
امروز دوستان خارجی افغانستان همه در گیر جنگ خطر ناک پارتیزانی یا جنگ های به اصطلاح گوریلایی هستند ، همان شیوه  جنگی که افغانها سه بار قدرت عظیم نظامی انگلیس را بزانو در آورد و یک بار هم در این سه دهه اخیر قدرت استعماری روسها را در میان ناباوری های جهانی چنان به زانو در آوردند که دنیا از این عمل افغانها انگشت با دندان می گزیدند.
امروز امریکا باید بپذیر که استراتیژی این جنگ باید توسط متخصصین این نوع جنگ طرح ریزی گردد و متخصصین آن هم کسانی هستند که در برابر دید همه جهانیان قدرت به اصطلاح شکست ناپذیر استعمار سرخ رامتلاشی کرده و باعث آزادی شانزده جمهورت مستعمره گردیدند.
پس بنا براین استرتیژی افغانستان باید توسط کسانی طرح و تدوین شود که آشنائی به درد افغانستان ، به کلتور افغانستان ، به عنعنات افغانستان و به جغرافیای سیاسی و نظامی افغانستان  داشته باشند.
استراتیژی های کاپی شده و آدم های مسخ شده که طبق آن ضرب المثل معروف نوکر خان هستند بدرد این مملکت نمی خورند.
-----------------------------------------------  
منابع :
1-     افغانستا ن در پنج قرن اخیر -  مرحوم صدیق فرهنگ- ج2 ص455

۱۳۹۶ آبان ۱۹, جمعه

مقدمه ای براتخاذاستراتیژی صحیح در افغانستان 6



دو فکتور دیگر در طرح و تدوین استراتیژی 
غلام علی صارم 
سیاست – اجراات هماهنگ
1-سیاست :
قبلا هم اشاراتی در این زمینه صورت گرفته است که اگر چه استراتیژی یک رشته مستقل علمی نیست و امروز آنطوریکه عملا به مشاهده می رسد ، حد و مرز مشخصی هم ندارد ، ایده ها و مفاهیمی که استراتیژست ها بکاربرده و از آن استفاده نموده اند از سائر شاخه های علوم بشری به عاریت گرفته شده است .
به قول جان گارنت ، تعیین اهداف سیاسی وظیفه اصلی سیاستمداران است و توجه طراحان استراتیژیک تنها به این معطوف است که چگونه میتوان به نحو موءثری از منابع نظامی مشخص برای تحصیل آن هدف سیاسی استفاده کرد.  عقیده بر این بوده است که وظیفه ء آنها تطبیق قدرت نظامی با منافع ملی است ، ولی تشخیص اینکه در وضعیت خاص منافع ملی کدام است ، از حوزه اختیار آنها خارج می باشد .
امروز تبعیت استراتیژی از سیاست مورد قبول همگان است. اگر جنگ قرار است یک عمل اساسی باشد ، نه یک خشونت بی هدف ، پس باید سیاست مداران آن را کنترول کنند .
توصیه معروف کلاوسویتس ، که جنگ می بایست ادامه ارتباط سیاسی ولی با وسایل دیگر تلقی شود، در واقع معروفترین گفتهء حکمت آمیز در استراتیژی است.
امروز مفهوم استراتیژی کامل از خود مختاری استراتیژی صرفا نظامی کاسته است و آنرا به ادراک استراتیژیک جامع کاملا وابسته می سازد و این ادراک مستقیما از سیاست فرمان می گیرد و رجال سیاسی آنرا تدوین می نمایند .                  
در قسمت ارتباط این دو مقوله نظریات زیادی ارائه گردیده است ، اندره بوفر می گوید: باید بی احساس شرم کاذب پذیرفت که هدایت یک سیاست در قلمرو استراتیژی کامل قرار دارد. (1)
البته این نظر، نظر یک جنرال نظامی است که در ارتباط استراتیژی سخن می گوید، وقتی نظریات دیگر را مطالعه می کنیم ، در کل به این نتیجه می رسیم که استراتیژی و سیاست را باید توأم مطالعه نمود ، و این را نباید از هم جدا کرد ، زیرا جدا کردن آن ها در واقع محدود ساختن آنها است .
در ارتباط این مقوله هنری کسینجر حرف بسیار جالب و قانع کننده ای دارد ، او می گوید : ( جدا کردن استراتیژی از سیاست تنها با متضرر کردن هردو امکان پذیر است ، این جدایی باعث می شود، نیروی نظامی با استعمال قدرت مطلق یکی تلقی شود که دیپلماسی را به سمت رعایت بیش از حد ظرافت و نرمی در سیاست سوق دهد. چون مسایل دشوار در سیاست ملی در زمینه های قرار دارد که عوامل سیاسی ، اقتصادی ، روانی ، و نظامی همگی در آن دخیل هستند ، بایداین خیال باطل را رها کنیم که چیزی به عنوان توصیه خالص نظامی وجود دارد. ) (2)
کسینجر چشم به راه روزی است که در هر مرحله از تصمیم گیری ، استراتیژی ، اندیشه ای به منزلهء ترکیبی از عوامل سیاسی ، اقتصادی و نظامی مد نظر قرار گیرد و جانشین نظام عدم تجانس فعلی شود، نظامی که به دنبال هدف برقراری مصالحه بین دو ملاحظه ء  متضاد« کاملأ» نظامی و سیاسی پدید آمده است . (3)
 واقعیت امر هم همین که در هر پلان استراتیژیک باید آمیزه های از سیاست ، اقتصاد ، نظامی ، امنیت در نظر گرفته شود در غیر آن وقتی برنامه در مرحله اجرا قرار بگیرد دچار سکتگی شده و هرگز پیاده نخواهد شد.
مخصوصا سیاست که ارباب همه علوم است ، بقول رابرت دال : سیاست یکی از حقایق غیر قابل اجتناب زندگی بشر است . انسانها در هر لحظه از زمان به نوعی با مسایل سیاسی در گیر می باشند و از طرفی باید یقین داشت که تحلیل استراتیژیک بدون داشتن دانش سیاسی بی معنا است . امروز تفکرات استراتیژیک چنان رابطه بهم بافته نا گشودنی با سیاست دارند که هر اقدامی در جهت جدا کردن آنها گمراه کننده و خطر ناک خواهد بود.
واقعیت امر این است که در کل اهداف از جانب سیاست طرح ریزی گردیده و بوسیله استراتیژی راه های نیل به آن تعیین می گردد، بناء نمی شود که سیاست و استراتیژی را از هم جدا کرد.  اما اینرا باید متذکر شد که استراتیژی در خدمت سیاست قرار دارد،  چون در تعاریفی که از استراتیژی به عمل آمده ، متذکر شدیم که استراتیژی راه رسیدن به اهداف را تعیین می نماید و باید متوجه بود که اهداف همان است که سیاست آنرا تعیین نموده است .
رعایت این امر در کل یک ضرورت، و در افغانستان واجب و ضرور است . اینجا هر پلان استراتیژیک را ضرورت است که در قالب سیاست ارزیابی کرد، اما باید خاطر نشان کرد که این امر ضروری در این کشور بدست کسانی افتاده  که واقعأ آنرا به مسخره گرفته اند، مثلا در طرح استراتیژی انکشاف ملی به ولایات رفته با مردم محل میخواهند که استراتیژی انکشاف ملی را تدوین نمایند . با کسانی که زبان شان به گفتن کلمه استراتیژی مشکل دارد، که در این قسمت اگر موضوع عفت قلم مطرح نمی بود جاداشت که همان ضرب المثل محلی را می نوشتیم ....
2- اجراات هماهنگ:
در طرح و تدوین استراتیژی یک سلسله واقعیت ها را باید در نظر داشته باشیم ، مخصوصأ در بعد سیاسی قضایای که با آن درگیر هستیم ، زیرا این یک واقعیت است که واقع گرائی سیاسی زمینه فلسفی اندیشه استراتیژی معاصر را تشکیل میدهد.
با رعایت این اصل وقتی بیک نظامی دولتی نگاه می کنیم همه ارگان های یک دولت مثل حلقه های زنجیر بهم وصل هستند.
وقتی در متون قدم مراجعه کنیم ، باز هم می بینیم که در قسمت دولت داری یک حرکت زنجیره ای وجود دارد . 
به عنوان مثال : در مقدمه ابن خلدون می خوانیم : ( جهان بوستانی است که دیوار آن دولت است ، و دولت قدرتی است که بدان دستور یا سنت زنده می شود ، و دستور سیاستی است که سلطنت آنرا اجرا می کند و سلطنت آیینی است که سپاه آنرا یاری میدهد، و سپاه یارانی باشند که ثروت آنها را تضمین می کند و ثروت روزیی است که رعیت آنرا فراهم می آورد، و رعیت بندگانی باشند که «داد» آنها را نگهمیدارد و «داد» باید در میان همه مردم اجرا شود و قوام جهان بدانست و جهان بوستانی است . ) (5)
و انوشیروان معروف به انوشیروان عادل می گفت:
( کشور به سپاه ، سپاه به دارائی ، دارائی به خراج ، خراج به آبادانی و آبادانی به «داد» استوار است . )
امروز با وجودیکه علم اداره و مدیریت انکشاف یافته و بسیاری از مشکلات بشر را تکنالوژی جدید حل کرده ولی هروقتی سخن از حل مشکلات اداری ، مشکلات سیاسی و سائر مشکلات زده میشود ، ووقتی در این راستا به بن بست می رسند سخن از مشارکت اعم از مشارکت سیاسی ، اقتصادی، منطقه ای و... که همانا رعایت عدالت است ، زده می شود و یا به اصطلاح سیاسی سخن از پولورالیزم زده می شود و نظام های خود سر و توتالیتری را بباد انتقاد می گیرند و نفی می کنند .  ما در اینجا موضوع را اجراات هماهنگ عنوان نمودیم .
به عنوان مثال : وقتی یک نفر تاجر میخواهد در ارتباط احداث یک فابریکه تولیدی سرمایه گذاری نماید، این تاجر به جواز سرمایه گذاری ضرورت دارد که از طریق وزارت تجارت باید اجرا شود ، زمین ضرورت دارد که از جانب وزارت دیگر برایش داده شود، امنیت لازم دارد که مربوط وزارت دیگری است ، سامان و لوازم و مواد خام که از خارج وارد می نماید باید از چینل وزارت دیگری حرکت نماید .
در مجموع همانکه در اخلاق ناصری گفته بود که آدمی هزار کار را باید انجام میداد تا یک لقمه نان را به دهن می برد.
اینک احداث یک پروژه سرمایه گذاری در افغانستان همان مثل گذشتن از هفت خوان رستم است ، مگر به افراد خاص ! به علاوه اینکه برای انجام این همه کار جیب انسانهای معمولی ظرفیت آنرا ندارد که پول رشوت این همه ادارات در آن جا داده شود، باید سرمایه گذار بکس دستی نسبتأ بزرگتری را با خود داشته باشد تاکار های که به ادارات مختلف ارتباط می گیرد زود زود به اتمام برساند.
به یقین گفته میتوانیم که در بعد انکشاف ملی آنچه به عنوان استراتیژی در این کشور مطرح شده هرگز وزارت های دفاع ، خارجه ، داخله و ریاست امنیت در مجموع گرد یک میز ننشسته تا مثلأ پروژه ای را که این مجموعه در نظر گرفته از لحاظ نظامی ، سیاسی و امنیتی ارزیابی و تائید و یا رد نموده باشند.
به عقیده ما پروژه های که تحت عنوان استراتیژی انکشاف ملی در اطراف و اکناف مملکت به تصویب رسیده است اصلا در بسیار موارد مراکز امنیتی کشور در جریان نیستند ، و همین ناهماهنگی در اجراات باعث گردیده که اکثرأ پروژه ها که روی دست گرفته شده به  اتمام نرسیده و مورد بهره برداری قرار نمی گیرند . در نتیجه به عرض می رسانیم که ما را عقیده بر این است که هر پروژه ای که بناست در راستای انکشاف ملی و ...  تطبیق گردد، باید منابع امنیتی و سیاسی و نظامی آنرا تائید نمایند، در غیر آن سرمایه ها بدون اینکه نفعی به این کشور مظلوم داشته باشد از بین خواهد رفت .
------------------- 
منابع :
1-      استراتیژی اقدام –آندره بوفر ترجمه مسعود محمدی  ص 23
2-      استراتیژی معاصر  ص 8
3-      همان    ص 8
4-      بنیاد های علم سیاست – عبدالرحمن عالم – نشر نی ص 24
5-      مقدمه ابن خلدون ص 72