۱۳۹۶ آبان ۱۱, پنجشنبه

مقدمه ای براتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان 5



بعضی از قواعد دیگر در طرح استراتیژی
غلام علی صارم  
شناخت از مردم و جامعه
قبلا به عرض رسانیدیم که آگاهی مردم به سرنوشت شان از لوازم عمده در طرح و تدوین استراتیژی است، زیرا اگر مردم به ضرورت های عصر و زمان و شرایط و اوضاع سیاسی و اقتصادی مملکت و اینکه امروز کشور شان چگونه باید  باشد ، ازلحاظ سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، نظامی ، کلتوری و... در کدام موقعیت قرار دارد، آگاهی نداشته باشند، گرفتار کسانی خواهند شد که هیچ آگاهی نسبت به کشور نداشته و قدرت سیاسی را با معامله بدست می آوردند . و اینها نمی توانند به کشوری مثل افغانستان که سالهاست رنج دیده ، استراتیژی که باعث نجات آن از بی امنیتی ، ضعف اقتصادی ، فرهنگی و... گردد طرح و تدوین نمایند.
امروز طرح و تدوین استراتیژی کشور ما بدست کسانی افتاده که سالهای طولانی بدور از همه مشکلات و رنج های این مملکت در کوچه پس کوچه های خارج و در پسخانه های رستورانت ها زندگی کرده اند، که حتی از طریق رادیو هم نتوانستند مشکلات این مملکت و مردمش را بشنوند ، بعضأ حتی لسان ملی خود را فراموش کرده و یا بعضا ادای بی زبانی می کنند.
و امروز با دنیای خستگی از کارهای شاقه آمدند که افغانستان را نجات بدهند، این محال است و جنون .
در طرح استراتیژی آشنایی بامردم ، جامعه و مشکلات آنها نیز از ارکان مهم و اساسی تدوین استراتیژی است ، شناخت کامل مردم و سرزمین ضروری است صرف شناختن و مشخص کردن چند نقطه ای که دارای ذخایر هستند ، کافی نمی باشد . !
موضوعات دیگری که در طرح استراتیژی بیشتر جلب توجه می کند عبارت است از تعیین هدف ، انتخاب استراتیژیک ، تاثیر عوامل جغرابیایی ، آزادی یا مستقل بودن.
قبل از اینکه به بررسی این موضوعات بپردازیم نظریاتی را که بعضی از دانشمندان و استراتیژست ها به عنوان قاعده برای استراتیژی ارائه نموده اند ، فهرست وار متذکر می شویم و از تحلیل و تبصره در مورد آنها خود داری می نماییم زیرا ما را عقیده بر این است که هراستراتیژی باید بعد از جمع آوری معلومات کافی مطابق به شرایط زمان و وضعیت جغرافیایی، رعایت اصول اجتماعی ، اخلاقی و دینی جامعه تدوین گردد، بناء روی حساب فوق برای طرح و تدوین استراتیژی هیچ قاعده ای نمی تواند به عنوان استندرد وجود داشته باشد ، زیرا عوامل فوق که در طرح استراتیژی دخیل هستند هر کدام به نحوی در حال تغییر می باشند بهر صورت آنچه گفته شد با رعایت مختصر نویسی از نظر می گذرانیم :
اصول و قواعدی که توسط معروفترین نویسندگان در زمینه استراتیژی نوشته شده بطور قابل توجهی فرق می کنند خلاصه ای از این اصول که در اینجا می آید چنان مختصر است که ممکن است در بعضی موارد ناخواسته به تحریف کشانده شده باشد اما به هر حال حد اقل این تلخیص به اینجا می انجامد که همه این اصول و مبانی را به سه گروه تقسیم بندی می کنند، برحسب آنچه کلاوسویتس گفته سه قاعده عمده در مسله استراتیژی مطرح است :
1 – تمرکز سعی و کوشش
2- عملیات جنگ با تمام قدرت علیه نیرو های اصلی دشمن .
3- و بدست آوردن تفوق در نبردی در جبهه اصلی عملیات .
تاکتیک جنگ در این مراحل در صورت امکان بصورت دفاع تهاجمی می باشد این مبانی و اصول هم در مورد استراتیژی کلی و هم در مورد استراتیژی عملیاتی یا نظامی صادقند ، این  سه اصل عمدتا در مواردی قابل استفاده و بهره برداری می باشند که کاملا برتری و تفوق نظامی وجود داشته باشد .  در برابر این مبانی لیدل هارت شش قاعده مثبت و دو قاعده منفی وضع کرده است که اساس آنها را می توان در چهار اصل عمده خلاصه نمود:
1-      متفرق کردن قوای دشمن با اعمال فشار از طریق غیر مستقیم .
2-      غافل گیر کردن دشمن بوسیله عملیات غیر قابل پیش بینی .
3-      اعمال فشار نظامی با تمام قدرت علیه نقاط ضعف دشمن .
4-      و بدست آوردن تفوق از طریق دستیازی به نبرد در جبهه های ثانوی . در صورت لزوم .
این مبانی مربوط به همان سطوح استراتیژی هستند که توسط کلاوسویتس تشریح شده اما به طور کلی میتوان اینها را در حالی بکار برد که آزادی عمل محدود بوده و منابع در دسترس به حد کافی نباشند ولی هدف مورد نظر دارای اهمیت شایانی باشد سعی می شود که هدف نهایی با یک سری عملیات پی درپی که طی آنها فشار  های مستقیم و غیر مستقیم هردو تو امان اعمال می گردد، بدست می آید، این الگو( استراتیژِ ی عملیات پی درپی بطور متوالی) در سال 1935 تا 1939 توسط هتلر بکار برده شد.
مائوتسه تونگ هم در این مورد شش قاعده کلی آورده است :
1-      عقب نشینی متحدالمرکز در برابر پیشروی دشمن.
2-      پیشروی در برابر عقب نشینی .
3-      از نظر استراتیژی یک به پنج کافی است .
4-      از نظر تاکتیکی پنج به یک ضروری است.
5-      تغذیه و تدارکات از طریق مصادره تدارکات دشمن .
6-      اتحاد نزدیک بین ارتش و مردم غیر نظامی .
این اصول هم مربوط به استراتیژی کلی میباشد اما می  تواند در مورد استراتیژیی عملیاتی هم منظور نظر باشند.
لینن و استالین هم سه قاعده کلی وضع کرده اند:
1-      در یک جنگ همه جانبه مردم و ارتش باید بطور خیلی نزدیک با هم در رابطه باشند و از نظرروانی کاملا یکدیگر را پشتیبانی کنند.
2-      پشت جبهه از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است .
3-      عملیات روانی بایستی از هر نظر راه حملات و عملیات نظامی را صاف و هموار نماید .
این اصول مربوط به استراتیژی همه جانبه می شود ، یعنی در سطحی مطرح می شوند که میتوانند برای طرح ها و شکلهای گوناگون استراتیژی بکار گرفته شوند. (1)
این بود قواعد ی که بعضی از علما در جهت تدوین استراتیژی گفته اند .
ماهم عرض کردیم :  موضوعاتی که در طرح و تدوین استراتیژِ ی بیشتر جلب توجه می کنند عبارت است از تعیین هدف ،  انتخاب استراتیژیک ، تاثیر عوامل جغرافیایی، آزادی یا مستقل بودن که اینک به هر کدام توضیحی مختصر به عرض می رسانیم :
تعیین هدف :
خوبست اولا بدانیم که هدف یعنی چی؟
هدف عبارت است از بیان نتایج مورد انتظار ( شامل کار مشخص و قابل اندازه گیری ) در محدوده زمانی خاص و با هزینه معین .
اهداف معمولا با در نظر داشت حجم کاری و اهمیت آن زمان بندی و بودجه بندی می شوند و در تعاریف استراتیژی خواندیم که استراتیژی هم راه رسیدن به هدف است .
بهر حال در تدوین هدف های دراز مدت هفت معیار را باید در نظر گرفت:
1-      قابل قبول
2-      انعطاف پذیر
3-      قابل اندازه گیری در طول زمان
4-      برانگیزاننده
5-      قابل فهم
6-      مناسب بودن
7-      دست یافتنی
از این جاست که استراتیژی اصلی که زمان طولانی را در بر می گیرد و دیگری استراتیژی وظیفه ای که مدت زمان آن کوتاه است و معمولا برای عملیات های سالیانه یا کمتر از آن طرح ریزی می گردد ( جهت توضیح بیشتر در قسمت استراتیژی اصلی و وظیفه ای به کتاب اصلاحات ضرورتی برای افغانستان مراجعه شود«از همین قلم») .
انتخاب استراتیژیک :
انتخاب استراتیژیک بیشتر ارتباط می گیرد به مدیریت استراتیژیک که در این ارتباط در کتاب فوق الذکر توضیح مفصل ارائه گردیده است . انتخاب استراتیژیک یعنی انتخاب راه های کوتاه ، معقول و منظم برای رسیدن به اهداف مورد نظر ، در کل میتوان گفت مجموعه های انتخاب شده را انتخاب استراتیژیک می  گویند.
تاثیر عوامل جغرافیایی:
فردریک کبیر به هنگام تعلیم دادن جنرالهایش می گوید:  (( شناسایی نقاط مختلف کشور برای یک جنرال همان قدر ضروری است که شناخت تفنگ فتیله ای برای یک سر باز پیاده نظام و یا دانستن قواعد حساب برای یک ریاضی دان ، چنانچه او کشور را نشناسد جز ارتکاب به اشتباهات خطر ناک کار دیگری نخواهد کرد.)) (2)
استراتیژستهای گمراه که با تفسیر غلط ،  کاربرد نادرست ، یا نادیده گرفتن آثار عمیق جغرافیا بر امور امنیت ملی ، حیثیت ملی، زندگی جوانان و ذخایر فراوانی را به باد داده اند. به بهای گزافی از تجربیات خود پند می گیرند .  مشهور ترین نمونه های آنها عبارت اند از چرچیل که در سواحل گالی پولی مزد عمل خود را گرفت، هیتلر که بعدأ در بازی لجوجانه اش بازمستان روسیه بازنده شد ، و خروشچف که با شرط بندی و ادعا برکوبای دور از دسترس ، نام خود را آلوده کرد.
استادان استراتیژی با برخورد ماهرانه با محیط فیزیکی از قدرتهای آن بهره می گیرند و از نقاط ضعف آن پرهیز می نمایند .  محدودیت آن را مورد توجه قرار می دهند و همواره تدابیری می اندیشند که طبیعت به جای اینکه علیه آنها باشد به نفع شان عمل کند.
تعاریفی که از جغرافیا به عمل آمده ده تکه را میتوان از آنها استخراج کرد:
1-      روابط مربوط به فواصل
2-      اشکال اصلی عوارض زمین
3-      آب و هوا
4-      گیاهان طبیعی ( جغرافیای فیزیکی طبیعی )
5-      منابع شامل کشاورزی و جنگلها
6-      صنایع
7-      میزان جمعیت و نحوه پراکندگی
8-      نحوه تقسیم و استقرار فعالیتهای حساس
9-      شبکه های حمل و نقل
10-   شبکه های ارتباطات ( جغرافیای فرهنگی و اقتصادی سیاسی )
اینها مجموعا در طرح و تدوین استراتیژی نقش مهم و اساسی دارند ،  در موارد اقتصادی و مخصوصأ سرمایه گذاری ها ، تربیه حیوانات ، جنگلات و ... اگر به جغرافیا توجه نشود و شرایط جغرافیایی در نظر گرفته نشود عملیات های انجام شده کاملأ بی اثر و بدون نتیجه باقی خواهد ماند بطور مثال تربیه درخت لیمو و کینورا در  مناطق کوهستانی مثلا دامنه های کوه بابا و اطراف و نواحی سالنگ اگر آغاز نماییم حماقتی بیش نخواهد بود .
آزادی یا مستقل بودن :
از آزادی و استقلال در فرهنگ ها تعابیر زیادی چون برداشتن و بلند کردن ، بلند برآمدن ، بجای بلند برآمدن ، ضابط امر خود بودن و... صورت گرفته است .
و در این میان جناب آقای سروش نیز آزادی را به عنوان یک ارزش ، آزادی را به عنوان یک حق ، آزادی را به عنوان اختیاز ، آزادی را به عنوان توانگری ، آزادی را به عنوان آزادگی ، آزادی را به عنوان یک روش تعبیر نموده و همچنان می فرمایندکه آزادی چون استقلال نیز قایلان بسیار داشت است این همان آزادی مثبت است که پاره ای از فیلسوفان معاصر از آن دم زده اند. «خود» بودن ، مالک خود بودن ، ذلیل و باخته غیر نبودن ، تام و تندرست و جان درست بودن ، باخود بیگانه نبودن ، خود را باغیر عوضی نگرفتن ، خدمت خود نه بیگانه را کردن ، در زمین دیگران خانه نگرفتن ، چون آیینه محو جمال دیگری نشدن ، با بال و پر خود پریدن (( این تعبیر ها مأخوذ از فیلسوف مسلمان معاصر علامه محمد اقبال لاهوری است آنجا که می گوید:
همچو آیینه مشو محو جمال دگران
از دل و دیده فروشوی خیال دگران
در جهان بال و پرخویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پرو بال دگران  ))
مقلد کور کسی نبودن، دست ارادت شخصیت شکنانه به کسی ندادن ، معانی مختلف این گونه از آزادی اند. (3)
و نقطه مقابل آزادی و استقلال وابستگی است که آنهم انواع و اشکال مختلف دارد چون وابستگی سیاسی ، وابستگی اقتصادی، وابستگی فرهنگی ، وابستگی نظامی و...
که هریک آن میتواند آزادی و استقلال را خدشه دار ساخته و مانعی بر سر راه طرح و تدوین استراتیژی گردد.  در مجموع کشور های که به نحوی وابسته هستند حرفی اگر از استراتیژی مستقل می زنند دروغی بیش نیست زیرا آنها که وابسته هستند و حتی معاش ماهانه خود را از خارج می گیرند چگونه میتوانند به خود استراتیژی مستقل طرح و تدوین نمایند.
آنچه گفته آمدیم مواردی است که در طرح و تدوین استراتیژی به عنوان یک قاعده بکار می رود اما عرض ما این است که چنانچه در ابتدا هم گفتیم هیچ قاعده ای نمی تواند به عنوان استندرد در طرح و تدوین استراتیژی وجود داشته باشد ، زیرا تمام عواملی که تذکر داده شد همه در حال تغییر هستند، به عقیده ما از هریک عواملی که ذکر آن به عمل آمد باید با تحقیق و به پیش گرفتن روشی مبتنی بر عقلانیت به نفع کشور و مردم خود استفاده نمود.
من همانطوریکه هیچ قاعده را ثابت نمیدانم و همه روشهای که برای طرح و تدوین استراتیژی به عنوان قاعده متذکر شدم ، باوجود رعایت آنها به عنوان استندرد قبول ندارم و رعایت آنها را همراه با عقلایی بودن استراتیژی و با در نظر داشتن اوضاع و شرایط لازم و ضروری میدانم، زیرا همانطوریکه بعرض رسانیدم استراتیژی در واقع از وقایع روز سرچشمه می گیرد و همچنان بعرض رسانیدم که استراتیژستی که از یک نوع استراتیژی بطور مقید پیروی می کند قطعأ شکست میخورد.(*)
اگر به متونی که در باره استراتیژی موجود است  رجوع کنیم ، عده ای به پژوهشهای استراتیژیک به دلیل آنکه نظراتی بد بینانه نسبت به طبیعت بشر دارند وقایل به نقش کمتری برای عقل و خرد در زندگی هستند حمله می کنند و در طرف دیگر آنها یی هستند که استراتیژستها به اتکای بیش از حد بر عقلانیت بشری متهم می کنند.
پشتوانه عقیده گروه اخیر این واقعیت است که با مروری بر ادبیات استراتیژیک به نظر میرسد که پایه بسیاری از مباحث استراتیژی بر فرض عقلانیت استوار است.
آثار هر مان کان ، توماس شلینگ ، گلن اسنایدر، البردولستتر و دیگران مایه علمی و معقول داشته و همواره مفاهیمی چون عقلانیت ، انتخاب عقلایی ، دشمنان عقلایی، تصمیم گیری عقلایی و رفتار های عقلایی را آشکارا نمایان می کنند ، به گفته هدلی بول: بخش اعظم بحث استراتیژی نظامی عملکرد های عقلایی یک استراتیژست فرضی را به نمایش می گذارد ، که با آشنایی بیشتر به شکل یک استاد دانشگاه زیرک و بسیار موشکاف جلوه گر می شود. (4)
پس بنا براین در تدوین یک استراتیژی جنبه عقلانیت آن کاملأ محرز باید باشد یعنی هر انسان وظیفه دارد که قبل از هر کاری به قله عقل و تفکر بلند شود و هیچگاهی نباید بدون فکر و اندیشه کاری را انجام دهد و  همین است که دین اسلام هم یک لحظه فکر کرد را بهتر از سالها عبادت می داند.

منابع :
1-      مقدمه ای براستراتیژی –اندره بوفر ص 52
2-      استراتیژی بزرگ – جان ام کالیز ص 309
3-      اخلاق خدایان –عبدالکریم سروش ، انتشارات طرح نو 1381 ص 71
4-      استراتیژی معاصر ص 23
*ذکر کلمه من تعبیر به خود خواهی و از خود راضی بودن نشود ، ذکر کلمه من بخاطر اینست که نظرشخصی و برداشت شخصی است ممکن است غلط باشد .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر