۱۳۹۶ آبان ۸, دوشنبه

مقدمه ای براتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان 4



قواعد عمده در طرح استراتیژی
غلام علی صارم 

 استراتیژی نباید مقید باشد ، و طراحی هر استراتیژی باید چنان باشد که نیازهای ویژه را برآورده سازد.
استراتیژی نمی تواند مقید به زمان و مکان باشد زیرا در بحث قبلی دیدیم  که یک استراتیژی برای یک زمان و مکان شاید بهترین و مفید ترین باشد، ولی در زمان و مکان دیگر ممکن است بدترین و ضرر آور ترین باشد، و از طرفی « بازیگری که فقط یک نوع بازی استراتیژی طرح زیزی می کند با خطر بزرگی روبرو می شود ، زیرا طرف مقابل به سادگی نقاط ضعف آن را کشف می کند و به دفع حمله می پردازد.  همواره طیفی از استراتیژی های مورد نیاز است که ضمن انعطاف پذیر بودن الزام آور نباشند،  و چنان طراحی شده باشند که بتوان از آنها در وضعیت های غیر قابل پیش بینی بهره برداری  نمود.
طراحی در حالت تردید و دو دلی ، آن اندازه که به نظر می آید خطر ناک نیست ، زیرا در هر صورت در امور نظامی و سایر امور انسانی ، نظم و ترتیبی وجود دارد ، لیکن آنچه بزرگترین خطاست ، طرح ریزی کردن با اعتماد بیش از اندازه است . (1)
واقعا انعطاف پذیری در یک استراتیژی از ضروریات است ،  زیرا در صورت عدم انعطاف پذیری ممکن است علاوه بر اینکه دشمن به آن دسترسی پیدا کرده و نفاط ضعف آنرا تشخیص داده  و عمل  می نماید ، با تغییر موقعیت ها و شرایط زمانی و مکانی تغییر اوضاع جغرافیایی چگونه میتوانند در استراتیژی تغییرات بوجود بیاورند. ( البته در یحث های بعدی خواهیم دید که جغرافیا چگونه بر استراتیژی تاثیر دارد.)
آنهائیکه به حرکات خود یک دنده فکر می کنند و معتقد به انعطاف پذیری نمی باشند از دوحالت خارج نیستند ، یا انسانهای لجوج ، متکبر ، خود خواه و از خود راضی هستند، و یا اینکه آدم های استخدام شده هستند ، هر قسمیکه  ارباب  کوک کرد همانگونه میخوانند و یا طبق آن ضرب المثل معروف ( ملامنم برادرم میخواهد) .
یکی دیگر از قواعدی که برای طر ح استراتیژی در یک کشور ضرو ر و مهم است، موضوع هم نظری  ووحدت ملی در یک شکور است ، که آنهم میسر نخواهد شد مگر با تفاهم، زیرا ثبات ، امنیت ، استقلال و آزادی و حکومت مقتدر در یک کشور بستگی به تفاهم و هم نظری مردم آن کشور دارد،  در کشور ی که تفاهم و تحمل همدیگر وجود نداشته باشد در آن نه حکومت مقتدر می تواند بوجود آید و نه امنیت و ثبات .
نمونه بارز ، سرزمین مظلوم ما افغانستان است که از سالها به اینطرف  با از بین رفتن تفاهم از میان اقشار مردم هرروز به بهانه ای و تحت عناوین مختلف جنگ و مصیبت دامنگیر این کشور شده است .
گرچه در هنگامه حکومت کمونیست ها و حمله نظامی شوروی آنروز نیز در افغانستان این تنش ها و تعارضات به شکل جدی وجود داشت ، بعنوان نمونه از زقابت های شدید میان گروه های مسلمان و مجاهد در نقاط مختلف کشور می توان یاد کرد ، ولی بعد از سال 1371 همزمان با از بین رفتن کمونیستها ، این رقابت ها و روحیه ضد تفاهم به او ج خود رسید،  تا آنجا که مردم افغانستان علی الرغم چهارده سال رنج و زحمت برای نجات میهن خود و شکست دادن دشمن چون روسها ، سالهای طولانی دیگر را در آتش جنگ و نفاق سوختند.  و الان هم می سوزند...! و پیروزیی که بدست آورده بودند به یک پیروزی پیریک تبدیل شد،  یعنی پیروزیی  که ضررش از فایده اش زیاد تر گردید.
در کل ریشه این بدبختی ها بر می گردد به عدم تفاهم بین دسته ها ، گروه ها و اقوام مختلف این کشور که علت آنرا میتوان این چنین بیان کرد:
عقب ماندگی سیاسی :
عقب ماندگی سیاسی هم بر می گردد به جامعه و رهبران کشور .

الف: جامعه:
طبیعی است در کشوری که درو دیوار مدرسه و مکتب را خراب کنند، از کتاب ، میز و چوکی مکتب و چوب پوشش آن به عنوان هیزم سوخت استفاده نمایند، حاصل این کار از بین رفتن سواد و دانش است  و در جائیکه سواد و دانش وجود نداشت معلوم است که قدرت تحلیل مسائل سیاسی هم وجود ندارد ، اما اینقدر هست که این عقب ماندگی سیاسی که به جامعه بر می گردد برای کشور و استقلال آن آنقدر خطر ساز نیست زیرا همین مردم بودند که در مواقعی که دشمن از خارج مرزها به قصد اشغال و تصرف به این کشور حمله نموده ، بسیج گردیده و به عنوان یک وجیبه شرعی بدفاع برخاستند . اما در ساختار سیاسی کشور و در اقتصاد و سیاست و رهبری کشور هیچگاه دخالتی نداشته اند.
ب: رهبران :
عقب ماندگی سیاسی رهبران برای کشور خطر ساز است ، زیرا اینها منابع قدرت و اقتصاد را در اختیار داشته و به محافل  خارجی وصل هستند.
کشور های که در خارج از حیطه ء قدرت خود پروژه های را با عناوین مختلف راه اندازی نموده و به اصطلاح کمک های را انجام میدهند طبیعی است که در قبال آن اهدافی را برای خود در نظر دارند و کسانی را طرف معامله انتخاب می کنند که قدرت اجرائی را در دست داشته باشند نه مردم عادی کشور را، و اینها هستند که در واقع زمینه مداخلات خارجی را مساعد می نمایند .
عقب ماندگی سیاسی رهبران باعث می شود که کشور در معرض تجاوز دشمن قرارگرفته و منابع اقتصادی ، سیاست و... کشور تحت سلطه بیگانگان قرار بگیرد و این خطر سالهاست که افغانستان را تهدید نموده و می نماید .
اینهم نهایت درد آور است که یک کشور با اهدای شهدای ملیونی مجددأ گرفتار و اسیر گردد . و این برمیگردد به ضعف و بی کفایتی و بی غیرتی کسانی که شال رهبری بسر بسته اند.
اما سوء تفاهم نشود که مردم در همه حال مسئولیت خود را انجام دادند و این رهبران بی کفایت و بی عرضه بودند که در میدان سیاست نه تنها مغلوب نشدند  بلکه برای حفظ قدرت زوال پذیر خود و برای اینکه مردم ایشان را به مجاکمه نکشانند دست به معاملاتی زدند که واقعأ جای تاسف است .
 اینجاست که ما در طرح  و تدوین استراتیژی آگاهی مردم را نسبت به سرنوشت شان لازم و ضروری میدانیم تا دیگر استفاده جویان معامله گر نتوانند مقدرات ایشان را ببازی گرفته و به سرنوشت یک کشور خیانت نمایند.
و این آگاهی هم زمانی بالا خواهد رفت که حکومتی که در رأس قرار می گیرد ، با انکشاف مراکز آموزشی زمینه بلند رفتن سطح آگاهی را برای زن و مرد کشور مهیا بسازند.
مطبوعات و رسانه های صوتی و تصویری جدأ مراقبت گردیده و برنامه های آن بیشتر در جهت رسانیدن آگاهی بمردم باشد.
متاسفانه اکثر تلویزیون ها و رادیو های که امروز در افغانستان فعالیت می کنند ، بجای رسانیدن آگاهی به مردم و بجای اینکه مردم را به طریقه های رشد و دنیای دموکراسی انسانی آشنا بسازند، اقدام به نشر و پخش برنامه های می کنند که واقعأ عده ای از هموطنان ما را نه تنها با دموکراسی ، حتی با رادیو و تلویزیون مخالف ساخته اند،  امروز واقعا نا آگاهانه علیه نظام دموکراسی کاری صورت می گیرد که توسط کمونیست های این کشور علیه کمونیسم صورت گرفت  که در نتیجه کمونیسم در سطح دنیا به افتضاح کشانیده شد.
نتیجتأ بعرض می رسانیم که طرح و تدوین استراتیژی یک ضرورت جدی است برای هر جامعه و کشور ، اما قبل از آن آگاه ساختن مردم به سرنوشت شان ضرورت مهم تر، که اینهم در واقع خود یک استراتیژی است برای بوجود آوردن استراتیِ کلی یا استراتیژی اصلی یک مملکت .
منابع:
1-استراتیژی بزرگ – جان ام کالینز ص 65


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر