۱۳۹۶ مهر ۱۹, چهارشنبه

مقدمه ای براتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان



مقدمه ای براتخاذ استراتیژی صحیح در افغانستان
غلام علی صارم 
نوت: آنچه در ذیل مطالعه می نمایید از یک کتاب 120 صفحه ای است که سال 1386 بچاپ رسیده بود که اینک یکبار دیگر طبق هدایت دوستان آنرا در چند قسمت در این وبلاک مطالعه خواهید فرمود.

مقدمه : 
با توجه به اینکه افغانستان از سال 1380 به اینطرف ظاهرأ مورد لطف و حمایت جامعه جهانی قرار گرفته و در تمام ساحات اقتصادی ، نظامی ، سیاسی ، فرهنگی و... این کشور را کمک می کنند و از سی وهفت کشور دنیا تعدادی از افراد نظامی با آلات و ادوات مدرن جنگی  در این کشور به منظور تامین امنیت و باشعار جنگ با تروریسم و هراس افگنی وارد گردیده اند .  با وجود این همه متاسفانه می بینیم که هرروز بی امنیتی در این کشور افزایش پیدا می کند، اختطاف ، ترور ، عملیات های انتحاری و حمله به مراکز دولتی روز بروز گسترش پیدا نموده و بعضا مراکز دولتی هم به نفع آنها سقوط می نماید ، مخصوصا در مناطق جنوب کشور .
طالبان سال 1380 شکست خورده و کلیه مراکز نظامی خود را از دست دادند ، اما امروز ( بعد از شش سال )*دو باره باهمان قدرت ظاهر گردیده و حملات شان حتی در کابل که مرکز افغانستان است گسترش پیدا نموده است،  و دولت هم باوجودیکه دنیا حمایتش می کند با تبادله اسرا و گروگان های که آنها گرفته بودند در واقع آنها را عملا به رسمیت شناختند،  هرروز به تعداد نظامیان شان افزوده میشود . وضع اقتصادی کشور ، وضع امنیتی ، بالا رفتن میزان بیکاری و صد ها و هزار ها مشکل دیگر ...
اگر بخواهیم علت این نابسامانی ها را بررسی کنیم،  عوامل زیادی به مشاهده می رسند که هرکدام به نوبه خود در این قضایا دخیل بوده و به رشد و افزایش ناامنی ها و بی نظمی های موجود کمک نموده است.
به عقیده ما سه مورد بیشتر از همه در رشد این نابسامانی ها نقش دارند که میتوان آنها را اگر مجموع عوامل ندانست  اما به عنوان محور های اصلی بی نظمی ها میتوان یاد نمود .
1-ضعف در مدیریت :
اگر ضعف های مدیریتی را بررسی نموده با شاهد مثال به عرض برسانیم ، همان ضرب المثل معروف «مثنوی و هفتاد من کاغذ» خواهد شد.
اداره و مدیریت در این کشور به حدی ضعیف است که هر گونه مسایل و پیشامد در کشور های همسایه ، مستقیما بر اوضاع سیاسی و اقتصادی ما تاثیر دارد.
یکی از مواردی که بیشتر ضعف درمدیریت را به نمایش می گذارد ، موضوع وارد نمودن برق از کشور ازبکستان است که در این پروسه حدود دوصد میلیون دالر آنهم از پول بانک جهانی مصرف گردیده و برق هم از آغاز این پروژه ، بعد از سه سال به کابل می رسد ، در حالیکه اگر این پول به منابع آبی و ذغال سنگ کسور سرمایه گذاری می شد و مردم بعد از پنج سال هم اگر صاحب برق می شدند بازهم به نفع شان بود.
چه تضمینی وجود دارد که ازبکستان قیمت این برق را بعداز یک سال یا بیشتر و کمتر به بیش از دوچند و سه چند قیمت های بین المللی بالا نبرد؟  و یا بعد از مدتی بگوید که بعداز این نمی توانیم به شما برق بدهیم ، همانطوریکه ترکمنستان و ایران در این روزها گفته اند که صادرات برق خود را به هرات کاهش میدهند که در صورت عملی شدن این برنامه خسارات زیادی به سرمایه گذاران و فابریکه داران هراتی ما وارد خواهد شد.
به عقیده ما برق وارداتی کابل از ازبکستان نیز به عین سرنوشت گرفتار خواهد شد . اگر صنعتی در این جا به رشد خود آغاز نمود و منبع برق آن هم همین برق وارداتی باشد ، آنگاه خواهیم دید که رقابت چگونه آغاز گردیده و قطع برق مطرح خواهد شد، آنهم با توجه به اینکه بازار افغانستان مملو از اجناس چینائی و چین و ازبکستان هم دوستان استراتیژیک . ( باد این سخن به گوشت ، ما مرده و توزنده )
2- رشد فاشیزم :
شکی نیست که افغانستان خانه مشتر ک تعدادی از اقوام ، قبایل و طوایف مختلف است، و هیچ کس این حق را ندارد که بگوید این کشور متعلق به قوم خاص ، طایفه خاص و یا ملیت خاص است .
با کمال تاسف طی سه دهه اخیر ، جنگها و نفاق های  خانه خراب کن و بنیان کن از اثر کاستی های که در رهبری وجود داشت، قتل و کشتار های بیرحمانه صورت گرفت ، خانه ها خراب شد، دارائی های عامه از بین رفت ، آثار فرهنگی کشور تباه شد، اما آنچه را تجربه به اثبات رساند و بیک موضوع غیر قابل انکار تبدیل شد این است که ماراهی جز وحدت و یکپارچگی نداریم .
بعد از سال 1382 در حالیکه قانون اساسی کشور موضوعات قومی ، لسانی ، مذهبی و یا هرنقطه ای که میتواند زمینه اختلاف را رشد دهد ، حل نموده است ،  اما عملا می بینیم که متاسفانه جمعی متعصبانه به قضایایی دامن می زنند که مردم افغانستان صد ها بار تلخی ها و زشتی های آنرا تجربه نموده اند.
در این مورد نیز بخاطر روشن شدن مطلب دو شاهد مثال ارائه می کنیم : بعداز سال 1384 تحول و تغییراتی که در وزارت تجارت این کشور پیش آمد این وزارت یکبار دیگر گرفتار مرض شوم و مکروب مضرره فاشیزم گردید، دهها نفر با عنوان قوم ، مذهب و سمت از کار منفصل و تاهنوز در حال بی سرنوشتی به سر می برند .
و موضوع دوم اینکه:  در حالیکه در ماده شانزدهم قانون اساسی کشور میخوانیم : ( از جمله زبانهای پشتو، دری ، ازبکی ، ترکمنی ، بلوچی ، پشه یی ، نورستانی ، پامیری و سایر زبانهای رایج در کشور، پشتو و دری زبانهای رسمی دولت می باشند.
در مناطقیکه اکثر یت مردم به یکی از زبان های ازبیکی ، ترکمنی ، پشه یی ، نورستانی ، بلوچی و یا پامیری تکلم می نمایند آن زبان علاوه بر پشتو ودری به حیث زبان سوم رسمی می باشد و نحوه تطبیق آن توسط قانون تنظیم می گردد. دولت برای تقویت و انکشاف همه زبانهای افغانستان پروگرامهای موثر طرح و تطبیق می نماید.
نشر مطبوعات و رسانه های گروهی به تمام زبانهای رایج در کشور آزاد می باشد . مصطلحات علمی و اداری ملی موجود در کشور حفظ می گردد.)
باوجود این حکم صریح قانون دیدیم که اخیرا (دلو1386) خبر نگار تلویزیون ملی مزارشریف بخاطر گفتن کلمات دانشگاه ، دانشکده و دانشجو توهین و تحقیر و حتی اینکار او مغایر دین مقدس اسلام هم خوانده می شود! اورا بدین لحاظ توبیخ می نمایند که چرا پوهنتون و پوهنحی و محصل نگفته و این کلمات را به لسان مادری خود یعنی دری ادا نموده است، و اینکار هم با کمال تاسف که از جانب وزیر فرهنگ مملکت صورت می گیرد.
موضوع دیگر : در حالیکه به اصطلاح معمول «تروریسم » ، نفاق و عصبیت های باقیمانده از سه دهه اخیر، اشرافیت نوکیسه زاده جنگ، توطئه بنام مواد مخدر ، مافیای اقتصادی ، زمین و تریاک و اخیرأ حتی ناسازگاری طبیعت و سرمای شدید ، هر کدام از ما به نوبه خود قربانی می گیرند ، مردم ما حتی در خانه های شان امنیت ندارند ، بلند رفتن نرخ های مواد اولیه بر مردم ما بیداد می کند، از هشتاد نفر بیجا شده که در این فصل سرما در زیر خیمه ها زندگی می کنند ، چهل نفرش از شدت سرما و گرسنگی می میرند، حتی به گفته تلویزیونها که مردم فرزندان شان را در معرض فروش قرار میدهند ، شما را بخدا در همچو شرایط و در گیرو دار این همه مشکلات و دردسر ها تامین احتیاجات اولیه و تامین امنیت مردم ضرور است یا جدا کردن مکاتب دری زبانها و پشتو زبانها ؟؟؟  و یا محاکمه کسی که پوهنتون نگفته ، دانشگاه گفته ؟
و مطلب  سوم اتخاذ استراتیژی صحیح و سالم است که با توجه به مشکلات فوق اتخاذ آن را ضرور می سازد . زیرا به قول آقای کسینجر ( استراتیژی اسلوب بقای جامعه است) و تنها راه رسیدن به هدف هم استراتیژی می باشد.
اهداف معمولا به وسیله سیاست تعیین می شوندو استراتیژی راه رسیدن به آنرا مشخص می نماید .
اگر استراتیژی انکشاف ملی ارائه شده در کنفرانس لندن در دوسال قبل کار آ می بود بعد از دوسال مردم از شدت فقر فرزندان شانرا در معرض فروش قرار نمی دادند.
ضروت استراتیژی امروز درکلیه جوامع بشری یک امر محرز بوده و خوشبختانه این امر منکری در هیچ گوشه ای از دنیا ندارد . مخصوصا جوامعی که گرفتار تشنج و نا آرامی هستند، مانند افغانستان که متاسفانه از ناحیه عدم کارآئی استراتیژی که از جانب درد ناآشنا های این کشور ارائه گردیده ، از میلیارد ها دالر کمکی به این کشور استفاده سالم به عمل نیامد، فقر و تنگدستی ، بی امنیتی و فرو پاشی نظام اقتصادی کشور و ا وج فساد اداری که در طول تاریخ این مملکت بی سابقه است .
پس بنابراین طرح استراتیژی سالم در این کشور از ضروریات است و نحوه طرح و تدوین آنرا ما در متن ارائه داشتیم البته با توجه به اینکه آنرا  کاملا بدون عیب و نقص نمی دانیم و توقع ما از خوانندگان محترم این است که مارا با بزرگواری خویش مشمول عنایات خود نمایند . 
البته باتوجه به اینکه مواردی به عنوان پیشنهاد در اخیر این کتاب نوشته شده امیدوارم این مجموعه همانطوریکه از نامش پیداست ، آغازی باشد جهت تدوین استراتیژی صحیح و سالم در راستای تطبیق قانون اساسی و جامعه ء همراه با رفاه و آسایش وزندگی توأم بادانش ، اصلاحات ، خود کفائی و استقرار عدالت .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر