۱۳۹۷ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

افغانستان و ايران


افغانستان و ايران
غلام علی صارم
«کوشش میکنم که این موضوع را در 15 قسمت خلاصه کنم »
اشاره اي به گذشته ها:
ايران در غرب افغانستان واقع بوده وداراي 900 كيلومتر يا چيزي كمتر مرز مشترك ميباشند.
پيوند ها و علايق زيادي مثل دين مشترك ، مذهب مشترك و لسان مشترك بين مردم افغانستان و ايران وجوددارد ، اين پيوند ها بحدي عميق است كه حتي در معادلات سياسي هرگونه تحولي در يكي از كشور ها برديگري بي تاثير نيست.
باوجود اينهمه پيوند و تاثيرات برمناسبات همديگرآنطوريكه در چهارسال مهاجرتم من مطالعه كردم ، كينه و حسادتي بين مردم اين دوكشور وجود دارد، البته بيشتر از جانب ايرانيان.
 افغانهاي مهاجر اكثرأ از جانب بعضي از ايرانيان توهين و تحقير مي شوند . و دراين برخورد بعضأ بزرگان اين كشور نيز سهيم هستند.
افغانها بعد از بيست سال اقامت در ايران حق ندارند، خانه شخصي ، موتر و ساير وسايل رهايشي داشته باشند. افغاني ها مغازه و دكان حتي سبزي فروشي نميتوانند داشته باشند ، كار هاي صنعتي از خياطي الي....  نمي توانند انجام دهند ، فقط عمله كاري، خشت زني ، پاك كاري سركها و چند تا شغل پست ديگركه متاسفانه اينهم از طرف مجلس آن كشور كه بانام شوراي اسلامي يادميشود به عنوان يك قانون به تصويب رسيده است.
باآنهم افغانها در ايران توانسته اند، اكثرأ زندگي نسبتأ خوبي بخود درست نمايند ، كه آنرا ميتوان حاصل زحمت و صداقت در كار خود شان حساب كرد،  زيرا باوجود فشار هاي دولت برصاحبان كارخانه ها آنها كارگرافغاني استخدام مي كنند و تنها دليل شان هم اين است كه افغاني ها كارزياد مي كنند و در كار خود هم صادق هستند.
با يك ارزيابي نسبتأ دقيق درمي يابيم كه ريشه اين بدبيني ها برمي گردد به زمانها ي قديم، زيرا در طول تاريخ باوجود مناسبات وعلايقي كه عرض شد،‌روابط سياسي خوب بين ايندو كشور وجود نداشته ولي روابط مردم عادي بوده و تاسال 1895 ميلادي رفت و آمد مردم كاملا عادي و بدون هيچگونه قيوداتي بود و از تاريخ مذكور ببعد مقيد به تذكره عبوري يا پاسپورت گرديد.
ضرورت ها ايجاب مي كرد كه روي اين موضوع دقيق و پلان شده كار مي شد ، اگر در گذشته ها ايران گرفتار حكام ظالم بوده اما در حال حاضر بقول خود شان يك فكر و يك مكتب آنهم اسلام ناب محمدي تحت نظر ولي فقيه حكومت ميكند كه متاسفانه با صراحت بايد بگوئيم كه در اين زمينه كاري صورت نگرفته در حاليكه بهترين زمان براي رفع كينه ها و كدورت ها و دشمني ها ي گذشته بود.  ذيلا به چند موردي كه باعث ايجاد يك سلسله كشمكش ها گرديده اشاره مي كنيم:
درزمان يفتلي ها 425566 ميلادي
در اين د وره كه حكومت افغانستان بدست يفتلي ها بود ، در ايران سلسله مقتدر ساساني حكومت ميكرد.  مورخ شهير افغان ميرغلام محمد غبار در قسمت برخورد اين دو حكومت چنين مي نگارد : (پادشاه نخستين يفتلي « افتايلتو» و «مهرپور» به همين نامها در تاريخ افغانستان شناخته شده اند. بادولت ساساني كه ايالات شمال مغربي و غربي افغانستان را تحت تسلط داشتند ، داخل جنگ شدند.  در جنگ اول نزديك مرو يفتلي ها از بهرام گور ساساني شكست خوردند ولي در نيمه قرن پنجم يزدگرد دو م ساسانيرادر حوزه مرغاب شكستند.
متقدرترين پادشاه يفتلي « اخشنور» است كه در حدود 460 ميلادي جلوس كرد.  اخشنور مجددأ با دولت ساساني در آويخت و در جنگ سختي سپاه ايران را تباه و شهنشاه ساساني « فيروز» كه در سال 451 م جلوس كرده بود ، اسير گرفت ، بعد از آنكه فيروز درپاي ميناره سرحد مملكتين عدم تعرض و تاديه باج سالانه را تعهد نمود، و پسرش قباد را گروگان گذاشت رها شد. فيروز ساساني كه دو سال بعد از جنگ پول باج را به دولت يفتلي پرداخته و پسرش را رها كرده بود در سال 480 ميلادي به افغانستان هجوم نمود، تصادم با يفتلي ها در اراضي صحرائي رخ داد، در نتيجه اردوي ايران شكسته و فيروز در ميدان جنگ كشته گرديد.
درايران «بلاش» برادر فيروز با حمايت روحانيون زرتشتي پادشاه شد، اخشنور قباد را كه خواهرش زن اخشنور و خودش اينك پناهنده در دربار او بود، حمايت كرد و باسپاه امدادي برتخت ايران نشاند و مقرر بود كه پول باج سالانه را ايران به سكه بپردازد كه با الفباي كوشانو يفتلي مضروب باشد.
تهيه اين باج اسباب زحمت ايران بود و براي جمع آوري آن مجبور مي شد كه اين پول را ازراه جنگ با امپراتوري روم شرقي بدست آردو اين خود به سهولت ميسر نمي گرديد.(1)
بعد ها همين دولت ساساني با ايستامي خان بيغو برادر تومن پادشاه مقتدر تركان كه بعداز فوت او به ايالات غربي قلمرو او حكومت مي كرد، متحد گرديده اكثر حكومات محلي يفتلي ها را شكستند . در سال 566 ميلادي سواحل راست جيحون را ترك و اراضي چپ جيحون (باختريان) را با ايالات شمال غربي افغانستان پادشاه ساساني (خسروانوشيروان) اشغال نمود، بعد ها اين اتحاد برسرمسئله ترانزيت راه ابرايشم با ايران بهم خورد و تركان ايالات شمالي افغانستان را ازبدخشان تا ميمنه عقب زده و خود جاي ساساني را گرفتند.(2)
همچنان برسر مسئله سيستان و هشتادان سالها تصادماتي رخ داده و حتي بعد از آنكه مشهد مقدس از افغانستان جدا شد حكومت ايران بار ها به هرات لشكر كشي و حمله نموده كه در اين ميان نيز هزاران خاطره تلخ و جود دارد كه ذكر آن ما را از بحث اصلي دور مي سازد.
سلسله صفوي هاي ايران سالها در قندهار با ظلم و استبداد و رفتار خشن حكومت كردند، مخصوصا آخرين حاكم ايراني كه گرگين نام داشت و ارمني الاصل بود، ظلم و جنايت زيادي رامرتكب شد،  تااينكه مردم به ستوه آمده به سركردگي ميرويس خان هوتكي قيام و گرگين را با بيست هزار سربازش به قتل رسانيده ، خود حكومت مستقل تشكيل دادند. (3)
زمانيكه شاه محمود پسر ميرويس خان ايران را تسخير نمود و بعد از او پسر عمويش شاه اشرف برتخت ايران نشست و بعداز آنكه نادر افشار ظهور كرد شاه اشرف فقط با دو سه صد نفر توانستند خود را بطرف افغانستان بكشند. متباقي همه بدست سربازان نادر افشار به قتل رسيدند. با وجوديكه شاه محمود بعد از تسخير اصفهان شاه حسين صفوي پادشاه ايران را نهايت احترام و او را پدر خطاب نموده برايش خانه مناسب آماده و از بيت المال برايش معاش كافي تعيين نمود و همچنان بخاطر تحكيم بيشتر روابط دوستي  با دخترش نيز ازدواج كرد، اما بعد از آنكه نادر افشار قدرت يافت با افغانها با روحيه انتقامجوئي برخورد نمود.
نادر افشار كه شخص جاني و خونريز بود ، هرات را بعد از هشت ماه محاصره به تصرف خود درآورد و حكومت قندهار هم كه از اثر اختلافات داخلي ضعيف شده بود ، او توانست آنرا تسخير نمايد.
در جريان اين تصادمات هزاران افغاني اعم از نظامي و غير نظامي بدست سربازان نادر افشار به قتل رسيدند.
روي اين  حساب باوجوديكه ايندو ملت حتي از پيوند هاي خانوادگي ابا نمي ورزند ( دختر ميدهند و مي گيرند) با آنهم عقده هاي مشاهده مي شود.
مسئله سيستان و سائر مسايل سرحدي و تعيين مرز با حكميت انگليسها صورت گرفت زيرا ايران در معاهده 1857 پاريس حكميت انگليسها را در زمينه خواسته و قبول نموده بود،  و تااواخر قرن نزده روابط تقريبأ به حالت نورمال درآمده و در زمان امير عبدالرحمن از افغانستان وكيل تجار و شخص ديگري هم بنام واقعه نگار در مشهد بودند. آنچه لاينحل باقي ماند فقط مسئله آب هلمند بود و قراردادي كه بعد ها صورت گرفت ( زمان جمهوريت داود خان) هنوز هم مورد قبول يكعده نيست ، به اين معني كه قضيه تاهنوز كه هنوز است حل ناشده باقيست .
قضيه سيستان نيز خود تاريخ مفصل دارد ولي از انجائيكه بحث ما در ارتباط قضايا و روابط سياسي در قرن بيستم است از آن صرف نظر نموده و به علاقه مندان تاريخ سفارش مي كنيم كه به جلد اول تاريخ افغانستان در پنج قرن اخير نوشته مرحوم مير محمد صديق فرهنگ صفحات 337 -341 مراجعه نمايند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر