۱۴۰۳ آبان ۲۴, پنجشنبه

ضرورت بهبود روابط ........

 

ضرورت بهبود روابط افغانستان و پاکستان

حل مشکلات افغانستان و پاکستان یک ضرورت است، هیچ گزینه ای بجز تفاهم صادقانه این مشکل را حل نخواهد توانست. دقیقا ادامه این وضع هردو کشور را متضرر می سازد.

غلام علی صارم

24/8/1403

از 1947میلادی که کشوری درپی استقلال شبه قاره هند بنام پاکستان ظهور کرد روابطش هیچ وقت با افغانستان نور مال نبوده است.

شاید در سطح جهان و دقیقا در سطح کشور های منطقه  پر چالش و پرتنش ترین روابط بین افغانستان و پاکستان بوده است.

بارها منازعات بصورت خیلی جدی رخ داده و مدتها دوام داشته است، گاه گاهی کشیدگی ها بحدی جدی گردیده که منجر به حمله های فزیکی در سفارت خانه ها و قونسلگری های همدیگر گردیده که به آتش کشیدن بیرق های همدیگر هم شامل این برخورد ها میباشد.

البته گاهی هم روابط بصورت نیمه نورمال هم جریان داشته، مثلا در زمان حمله شوروی سابق به افغانستان مردم این کشور که در مناطق و محلات آسیب پذیر بودند اقدام به هجرت نمودند و اکثریت مهاجرین ما به کشور پاکستان پناه بردند که البته مهاجرین افغانستان از شرایط آن زمان خاطرات خوشی هم از مردم پاکستان دارند.

در حالیکه مردم پاکستان خود از لحاظ اقتصادی در سطح خیلی پایین قرار داشتند با آنهم برخورد شان بامهاجرین با چهره های گشاده و مهربانی همراه بود.

ازطرفی هم همین آمدن سیل آسای مهاجرین از افغانستان باعث شد تا کمک های بین المللی در این کشور سرازیر گردد و از برکت همین کمک ها منفعت های بیشماری برای مردم پاکستان هم رسید.

چندی قبل یک نفر سیاستمدار خام پاکستانی ادعا کرده بود که ما سه میلیون مهاجر افغانستان را پنجاه سال نان دادیم، این ادعا پوچ و دروغ است، مردم پاکستان میدانند که وجود مهاجرین افغانستان چگونه برایشان منبع خیر و درآمد بوده است. یکی دیگر گفته بود که تمام افغانستان و مردمش را فدای یک پاکستانی می کند. ما این چرندیات را فدای مردمان نیک نیت و انسان دوست پاکستان نمی کنیم، و گویندگان این ادعا های مزخرف را انسان های دور از عقل میدانیم. ازطرفی هم سیاست پاکستان که برمبنای نظامی گری است و همیشه این گونه سخنان را تلاش میکنند تا از دهان کسانی بگویند که اختلاف مردمان دوکشور مخصوصا آنهاییکه روابط نزدیک قومی و فامیلی دارند؛ را تشدید ببخشند.

اخراج یک تعداد مهاجرین افغانستانی که برمبنای امتیاز گیری صورت گرفت، درست در زمانی که حکومت موقت و در راس آن یک پشتون(انوارالحق کاکر) قرار داشت و سخنگوی هم یک خانم بلوچ ( زهرابلوچ) زیرا در افغانستان مخصوصا در دو طرف سرحد بین افغانستان و پاکستان اقوام پشتون و بلوچ زندگی میکند که با همدیگر روابط نزدیک و در موارد زیاد ارتباطات خانوادگی هم دارند.

با یقین میتوان گفت که سیاستمداران پاکستان در طول این همه مدتی که از عمرش سپری گردیده هیچگاهی با افغانستان برخورد صادقانه نداشته است، و من اینرا که می نویسم نه به بخاطر اینکه من افغانستانی هستم بلکه این یک واقعیت تاریخی است و ما میتوانیم بصورت مفصل و تطبیقی در ارتباط این مطلب به بحث بنشینیم و برای اثبات ادعای خود صدها دلیل ارانه نماییم. بطور مثال از سال 1947میلادی که کشوری بنام پاکستان در نقشه سیاسی دنیا اضافه گردید، این کشور با کدام حکومت افغانستان روابط حسنه داشته است ؟

از تبلیغات سوء تا حمله به نمایندگی های سیاسی که اسناد آن در آرشیف ها موجود است.

با وجود این همه به نظر میرسد که این روابط به هر شکلی که در گذشته بوده آنها را سرجایش بگذاریم و در پی اصلاح و استقرار روابط حسنه باید باشیم و یقین داشته باشیم که اتهام وارد کردن و ادعا های بی اساس جزاینکه به تیرگی روابط بیفزاید دردی را دوا نخواهد کرد. حتی اگر این تبلیغات و لفاظی ها از روی سیاست های شیطانی هم باشد یقینا کینه و عداوت را در افکار عامه ایجاد می کند.

گرچه اخیرآ وضعیت پاکستان قسمی است که ما هر روز شاهد بی امنیتی ها و انفجار و ترور های بی سابقه هستیم که این همه حاصل کار نظامیان خود شان میباشد. زمانی این گروه ها را ایجاد کرده بودند تا دیگران را بوسیله اینها تخریب نمایند اما امروز همان نیت بد دامنگیر خود شان گردیده است.

اینکه پاکستان آنرا گاه گاهی به افغانستان نسبت میدهند به اعتقاد ما توجیه ضعف مدیریتی خود شان است که میخواهند بقول معروف « برف بام خود را بالای افغانستان بیاندازند» و فکر نمی کنم که این موضوع به کسی پوشیده مانده باشد.

با وجود این همه ما بار ها به این موضوع اشاره کرده ایم که روابط این دوکشور  به هر شکلی که میشود باید بهبود یابد، در حالیکه افغانستان خود گرفتار هزاران مشکل است؛ ادعای پاکستان مبنی بردخالت این کشور در امور امنیتی آن واقعا یک ادعای پوچ و بی معنی است. انسداد بنادر تجارتی و برای تاجران افغانستان مشکل خلق نمودن ومرز ها را بستن واز عبور و مرو جلو گیری کردن و به تاجران دوطرف خسارت وارد کردن اینها دردی را دوا نمی کند. البته دراین صورت تاجران پاکستانی خسارت مالی بیشتر را متحمل می گردند.

ما تامین روابط حسنه را بین این دوکشور یک ضرورت میدانیم و از لحاظ مختلف به آن تاکید می نماییم :

1-   داشتن فرهنگ دینی و مذهبی مشترک.

2-   داشتن روابط قومی و خانوادگی بصورت خیلی وسیع و گسترده.

3-   داشتن مرز طولانی دوهزارو دوصد کیلومتر و بقولی بیشتر که در دو طرف این مرز خانواده های زندگی میکنند که روابط خیلی نزدیک قومی و فامیلی دارند.

4-   قابلیت عبور و مرور از تمام نقاط مرز مشترک.

5-   داشتن روابط تجارتی که ریشه های آن برمیگردد به قبل از تولد پاکستان .

و دهها مورد دیگر...

قابل ذکر میدانم که در صورت عدم امنیت هردو کشور در طول این مرز  نقاط زیاد آسیب پذیر دارند. و در صورت عدم روابط دوستانه مشکلاتی که ایجاد می شود محدود به یک سمت و جناح نیست.

همانگونه که از بسته شدن مرز ها بروی تاجران بیشترین ضرر متوجه مردم و تاجران پاکستانی میگردد، در صورت عدم امنیت نیز بیشترین ضرر مربوط پاکستان خواهد بود.

پس بنابراین روابط دوکشور باید بصورت جدی بازنگری گردیده و دو طرف صادقانه در جهت تنش زدایی اقدام نمایند. مشخصا ایجاد یک کمیته بررسی روابط دوکشور را پیشنهاد می نمایم که اولاکلیه روابطی که توآم با تنش بوده مورد بررسی قرار دهند تا نقاط ضعف و نقاط تنش زا مشخص گردیده و به طرح یک استراتیژی منصفانه اقدام نمایند که مردم هردو کشور بتوانند به سلامتی و آسایش زندگی نمایند. در غیراین صورت مردم و مخصوصا در حال حاضر مردم پاکستان هر روز در برابر ناامنی های که وجود دارد قربانی خواهند داد.

۱۴۰۳ آبان ۱۹, شنبه

درمورد ناکامی های ملل متحد

 

ملل متحد سازمان ناکام در برنامه های کاری اش

غلام علی صارم

14/8/1403

سازمان ملل متحد که در 1945 با انگیزه تامین صلح و زدودن جنگ در سطح جهان تاسیس شد و امسال در اکثر کشور های که این سازمان نمایندگی دارد هفتاد و نهمین سال تاسیس آنرا جشن گرفتند و از دست آورد های آن سخن گفتند، بافتند و لافیدند.

یکی از این کشور ها که هفتاد و نهمین سال تولد این سازمان در آن تجلیل شد، کشور ما افغانستان بود. که چندروزی این برنامه در هوتل لوکس و قیمتی کابل سرینا دوام پیدا کرد و نهایتا ما برایندی از این همه بگو مگو ها و مصارف هنگفتی که صورت گرفت در سطح مطبوعات ندیدیم و هر نتیجه و دست آوردی هم اگر بوده نزد خود شان بوده است.

اگر دست آورد های این سازمان را آنگونه که انگیزه ایجادش تامین صلح جهانی عنوان می شد به بررسی بگیریم واقعا برای این سازمان وگرداننده گانش جز شرمساری و سرافگندگی چیزی نخوداهد بود.

آقای آلوین تافلر نویسنده و محقق امریکایی مطلبی را در کتاب " جنگ و ضد جنگ " خودش با اعداد و ارقام نگاشته است، البته این تحقیق از سال تولد این سازمان تا سال 1990 میباشد که از نظر می گذرانیم:

«از زمان تحقق صلح در سال 1945 به اینسو بین 150تا160 جنگ و برخورد داخلی سرتاسر جهان را به ویرانی کشانده است. با اینکه حدود هفت میلیون و دویست هزار سرباز در جریان این جنگها به قتل رسیده اند. این رقم فقط شامل کشته شدگان است و زخمی ها و شکنجه دیدگان یا معلولین را شامل نمی شود و شمار عظیم تر غیر نظامیان را که قربانی شدند و یا کسانی را که در اثر عواقب بعدی جنگ نابود شدند، در بر نمی گیرد.  طنز تلخ قضیه در آن است که شمار سربازانی که در سرتاسر جنگ جهانی اول کشته شدند، فقط کمی بیشتر بود _ یعنی حدود هشت میلیون و 400هزار نفر واقعا حیرت آور است، یعنی آن که از نظر شمار کشته شدگان رزمنده، حتی با در نظر گرفتن حاشیه ای وسیع برای خطا، جهان از 1945 به اینسو مجددآ در جنگی معادل تمامی جنگ جهانی اول درگیر شده است.  با اضافه کردن کشته شدگان غیر نظامی، این جمع به رقم 33تا 40 میلیون نفر می رسد، البته بدون محاسبه زخمی شدگان، زنان تجاوز شده، آوارگان، بیماران یا کسانی که در اثر جنگ دارایی خود را از دست داده اند.

در بوروندی و بولیوی، قبرس و سیریلانکا، ماداگاسکار و مراکش مردم یکدیگر را یا با گلوله به قتل رسانده اند یا با خنجرزده اند، یا با بمب و گاز، و یا به شیوه های دیگر کشته اند. سازمان ملل متحد در حال حاضر حدود دویست عضو دارد. بیش از 60 کشور عضو درگیر جنگ اند. موسسه بین المللی پژوهش صلح استکهلم تنها در 1990 31 مورد برخورد مسلحانه را شناسایی کرد که در جریان بود.

در واقع، در 2340 هفته ای که از 1945 تا 1990 گذشته است، در کره زمین تنها سه هفته جنگی وجود نداشته است. بنابراین ، سالهای 1945 تا کنون را عصر « پس از جنگ» نامیدن، آمیختن تراژدی با طنز است . اگر به تمامی این وحشیگری ترسناک نگاهی بیفگنیم، الگویی مشخص کشف خواهیم کرد.! » (1)

همانطور که عرض شد تحقیق جناب آلوین تافلر تا سال 1990 میباشد یعنی در چهل و پنج سال عمر این سازمان اینگونه حوادثی که روح هر انسانی را می آزارد بوقوع پیوسته است. اما سالها بعد از آن که تا امروز سی و چهار سال دیگر از عمر نامیمون این سازمان می گذرد تلفات انسانی و خسارات وارده به جوامع بشری نیز کم نیست. 

اگرموارد دیگر را به دیده اغماض نگریسته و تنها ایالات متحده امریکارا که بزرگترین تمویل کننده این سازمان است تحت فوکس قرار دهیم می بینیم که این کشور به تنهایی خودش در این مدت جنایات هولناکی را مرتکب شده که همه از جانب این سازمان اغماض و در موارد بیشتر هم توجیه گردیده است.

امریکا تنها کشوری است که در تبلیغات خود را یگانه حامی حقوق بشر و انسانیت میداند و در بسیار از کشور ها تحت همین عنوان و گاهی بنام مبارزه با تروریسم مداخلات بیشرمانه را راه انداخته است. اماوقتی نگاه دقیق‌تری به نتایج سیاست خارجی این کشور بیندازید متوجه خواهید شد که کاخ سفید، جز به مرگ و بدبختی و شعله ورساختن آتش نفاق در دنیا دامن نزده است. بررسی تمام آمار موجود درباره درگیری‌های نظامی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم نشان می‌دهد که برنامه‌های «گسترش آزادی» واشنگتن، حدود 20 تا 30 میلیون نفر را در سراسر جهان به کام مرگ کشیده است.

درست است که جنگ جهانی دوم با بیش از ۷۳ میلیون قربانی، قطعاً یکی از مرگ‌بارترین روی‌داد‌های معاصر ما بود. با این حال، آمریکایی‌ها بعد از جنگ جهانی دوم، سیاست‌هایی در پیش گرفتند که به کشته شدن ۲۰ تا ۳۰ میلیون نفر، یعنی حدود یک سوم از قربانیان جنگ جهانی انجامید. مسلماً این شمار قربانی برای هیچ کشور دیگری قابل‌تصور نیست. جنگ‌های مستقیم و غیرمستقیم آمریکا در افغانستان، اندونزی، پاکستان، سودان، عراق، قزاقستان، اوزبیکستان، لیبی ، اوکراین هرکدام  گویای هزاران جنایت تحمیل شده هستند.

این‌که آمریکا عملاً در تمام نقاط دنیا دخالت کرده و این دخالت‌ها بین 20 تا 30 میلیون کشته بر جای گذاشته است. در عین حال، برخی کارشناسان معتقدند در هر جنگ، به ازای هر یک قربانی، 10 نفر مجروح وجود دارد. به هر حال، شاید بتوان گفت: آمریکا تا کنون 10 هزار 11 سپتامبر در نقاط مختلف دنیا ایجاد کرده است.

شرم آورتر از همه نظارت و سکوت مرگبار این سازمان در برابر جنایات اسرائیل در غزه و لبنان است. جنایاتی که سراسر با حمایت و پشتیبانی امریکا بوقوع پیوسته. دهها هزار کشته ، بیش از صد هزار زخمی و بیش از ده هزار انسانی که در زیر آوار ها ناپدید هستند و دنیا همه میدانند که این همه با حمایت امریکا صورت گرفته و جنایت اسرائیل همچنان ادامه دارد.

حالا ببینم که این سازمان که با انگیزه برقراری صلح ایجاد شده بود در برابر این همه جنایات هولناک چه عکس العملی از خود نشان داده است.

تا هنوز جزتوجیه گری این سازمان از جنایات صورت گرفته چیز دیگری به مشاهده نرسیده. حتی در مواردی که امریکا بدون مجوز قانونی دست به اقداماتی زده این سازمان چند روز بعد مجوز حمله برایش را صادر نموده است و شاهد این مدعا حمله امریکا به عراق و افغانستان میباشد.

در کل میتوان گفت که این سازمان در ارتباط با مهار آتش جنگ های خانمان سوز نه تنها موفق نبوده بلکه در اکثر موارد مخصوصا آنجا که رد پای امریکا مشاهده می شده فقط نقش توجیه گر و تایید کننده را داشته و بس.

همچنان این سازمان در بخش های دیگر مخصوصا کمک بخاطر جلوگیری از فقر و سایر کمک های بشری و انسان دوستانه نیز ناکام بوده است. طی یک سال گذشته دیدیم که شعار کمک های انسان دوستانه در نوار غزه ورسیدگی به آواره های مردم آن سرزمین که نه تنها کمکی به آن مردم صورت نگرفت بلکه حتی همین شعار ها نیز آلوده به فسادبود. اگر وضعیت افغانستان کشور خود ما را در نظر بگیریم بازهم به این نتیجه میرسیم که آنچه بنام کمک طی دهه های گذشته و آنچه تا هم اکنون جریان دارد همه آلوده به فساد بوده و هست.  به این گزارش از رادیوی آشنا دقت بفرمایید:

« دفتر هماهنگی امور کمک‌های بشری سازمان ملل متحد (اوچا) روز دوشنبه چهارم نومبر (۱۴ عقرب) با نشر گزارشی گفت که از زمان تسلط مجدد طالبان بر افغانستان، جامعۀ بین‌المللی ۶.۷ میلیارد دالر به این کشور کمک کرده است.

این ادارۀ ملل متحد مشخص نکرده است که کدام کشورها این کمک‌های بشری را فراهم کرده است، اما در سه سال گذشته ایالات متحده به عنوان بزرگترین کمک کننده، میلیاردها دالر کمک بشری را به مردم افغانستان فراهم کرده است.

بر اساس این گزارش، در سال ۲۰۲۲، نیازمندی مردم به کمک‌های بشری به گونۀ بی‌سابقه افزایش یافته و همچنان شمار افراد نیازمند به کمک‌های بشری در سال گذشته به ۲۹.۲ میلیون نفر رسید. به گفتۀ اوچا، کشورهای کمک‌کننده در سال ۲۰۲۳ برای رسیدگی به نیازمندان ۳.۳ میلیون دالر به افغانستان اختصاص داده بودند.

اوچا گفته است که در نتیجۀ بحران اقتصادی در افغانستان، مشکلات سکتور بانکی، ناامنی غذایی و فقر افزایش یافته است و شهروندان افغانستان در سال‌های گذشته بدترین خشکسالی را تجربه کرده‌ اند.

در گزارش آمده است: "افغانستان همچنان یک کشور به شدت آسیب‌پذیر در برابر حوادث طبیعی، اثرات منفی تغییرات اقلیمی و جیوپولتیک باقی مانده است که همۀ این‌ها می‌تواند نیازهای جدیدی را ایجاد کند و نیازمندی موجود را به گونۀ فوری افزایش می‌دهد."

اوچا بار دیگر به کاهش بودجه برای رسیدگی به نیازمندان در افغانستان اشاره کرده و از کشورهای کمک‌کننده خواسته است که به کمک‌های خود به مردم این کشور ادامه دهند. به گفتۀ اوچا در سال ۲۰۲۴ میلادی، تنها ۹۶۱ میلیون دالر دریافت کرده که معادل ۳۱.۴ درصد از بودجه درخواست‌شدۀ ملل متحد برای رسیدگی به نیازمندان در افغانستان را تشکیل می‌دهد.

این در حالی است که پیش از این، دفتر هماهنگی امور کمک‌های بشری ملل متحد گفته بود که برای کمک‌رسانی به افراد نیازمند در زمستان پیشرو، به بیش از ۶۰۳ میلیون دالر نیاز است.»(2)

بصورت خلاصه دراین گزارش و گزارش های دیگر این سازمان در قسمت افغانستان اگر دقت شود فقط اتکا به یک موضوع صورت گرفته است و آن فقر نمایی بیش از حد مردم این کشور بیشتر از آنچه که هست و آسیب پذیری های مبالغه آمیزکه هدف از همه آنها تحریک احساسات کشور های کمک دهنده و زمینه سازی برای سوء استفاده خود شان میباشد. آنچه در همین گزارش صراحت دارد:

1-    توزیع مبلغ ادعا شده معلوم نیست که از کدام منبع بدست آمده و از منابع آن اصلا چیزی نگفته اند.

2-    موضوع برجسته سازی نقاط منفی وفقر بی حد و حصر مردم که در همه گزارش ها دیده میشود.

3-    طلب کمک و عدم کفاف کمک های موجود.

از این لحاظ است که ما میگوییم، کمک های این سازمان همیشه آلوده به فساد بوده و هیچگاهی به مستحقین آن نرسیده است.

با صراحت میتوانیم بگوییم که بیشتر این کمک ها صرف مصارف معاش و سفریه و ... کارمندان این بخش ملل متحد گردیده است. هرکسی که در این بخش از ملل متحد سه سال کارکرد صاحب زندگی مرفه گردید، اگر قبول ندارید تحقیق کنید.

شکی نیست که این همه مبالغ هنگفت بنام کمک به مردم افغانستان نیست و نابود گردیده است، فرض را براین میگیریم که این همه کمک به مردم افغانستان صورت گرفته باشد و میزان حدود سی درصد فقیر این مملکت که گفته شده باشد اینهم درست باشد، بازدهی و نتایج این کمک ها و صرف این مبالغ در افغانستان چه بوده است؟ آیا واقعا این پول ها بدست مردم کشور افتاده و در وضعیت زندگی فقیرانه ایشان تغییری رونماگردیده یا نه ؟

گرچه ما خود در این مورد تحقیق نکردیم که میزان فقرا در این کشور در کدام حد میباشد. اما آنچه این سازمان گفته و میگوید آنرا نیز رقم واقعی نمیدانیم. با صراحت میگوییم که کمک های این سازمان در هیچ جایی به مستحقین آن نرسیده است، زیرا مقسم های موجود هیچکدام اصلا تصمیم کار عادلانه را نداشته اند چه رسد به انجام آن .

جمله ای را که به واقعیت آن ایمان دارم اینست که : « هرجاییکه در جهت توزیع کمک به مردم پای اربابان محل و افراد وابسته به سازمان ملل دخیل باشد قطعا آلوده به فساد است »  اینرا میتوان گفت که با کمک های که میگویند صورت گرفته اصلا تغییری در زندگی مردم رونما نگردیده است. به عنوان یک چلنج میگویم که : بیایید یک خانواده را نشان بدهید که بعد از رسیدن کمک این سازمان برایش از فقر بیرون شده و به زندگی عادی ولو بخور نمیر رسیده باشد.  من یقین دارم که در این مورد شاهد مثالی وجود ندارد.

اگر سازمان ملل متحد دراین امر صادقانه و انسانی عمل می کرد و حد اقل نیمی از پولی را که ادعای رساندنش را به مردم فقیر دارد در جهت تولید و زیرساخت های اقتصادی به مصرف می رساند امروز در افغانستان فقیری وجود نداشت.

متاسفانه امروز در شهر کابل اگر به فقیری دست کمک دراز نموده مبلغی را اهدا کنی بلافاصله با دهها فقیر دیگر مواجه می شوی که چهره های گردآلود و رنگ های پریده ایشان حکایت  از فقر سنگین و طاقت فرسا را دارد.

سوء تفاهم نشود که ما مخالف کمک به این همه فقیر هستیم، ما کمک در شرایط اضطراری مثل سیلاب ، زلزله ، خشک سالی و... را ضرور میدانیم اما مجموعه های را تحت عنوان افراد فقیر و یا با عنوان زیرخط فقربصورت مقطعی کمک کردن که آنهم نیمی از مشکلات آنها را رفع نمی کند و نهایتا بیست روز بعد یا ماهی بعد او در همان جایگاه اولی قرار دارد، اینگونه کمک را مردود و آلوده به فساد میدانیم. ازنظر ما این عمل کمک نه بلکه روشی است که میتوان اسمش را گدا پروری گذاشت. با این عمل ملل متحد میخواهد کمک های مالی که با عنوان رسیدگی به فقرا دریافت می کنند همچنان جاری باشد تا خود بتوانند از آن استفاده نمایند و از همین لحاظ است که همواره در جهت برجسته سازی فقرمردم تبلغات گسترده داشته است.

در نتیجه  اذعان میداریم که کمک های ملل متحد که بصورت مواد غذایی و مصرفی توزیع می گردد اولا بصورت کل آلوده به فساد بوده و ثانیا هیچ تاثیری در جهت بهبود زندگی مردم فقیر نداشته و ندارد که از نظر ما این کمک نه بلکه گداپروری و خیانت به این کشور و مردم است.

برای مردم افغانستان اگرزمینه های کاری درست شود بمراتب بیشتر از آن استقبال خواهند کرد تا رساندن یک بوری آرد به ایشان.

این مطلب که گرچه بارها تکرار شده یاد آوری آنرا ضرور میدانم و آن اینکه : « اگر به فقرا نان بدهید آنرا میخوارند واز آن لذت میبرند ولیکن فقر شان دوام دارد و اگر به آنها کارآموزش داده شود و ابزار کاردر اختیار شان قرار گیرد زندگی شان برای همیشه بهبود خواهد یافت »

گرچه میدانم که این مطالب به گرگان ملل متحد تاثیر ندارد اما اینقدر هست که ما گفته ایم و ما میدانیم که ایشان با سپر قرار دادن مردم فقیر دنیا و مخصوصا افغانستان ما و با شعار های فقرزدایی چگونه عمل میکنند.

باید یاد آوری کنم که در جهت توزیع کمک های اضطراری هم ما قبلا طرحی را ارائه نموده بودیم که متاسفانه این سازمان با توجه به اینکه خط و استراتیژی شان معلوم است؛ طرح و برنامه های که در جهت بهبود وضعیت باشد نمیخوانند.اما ما به طرح ارائه شده یکبار دیگر تاکید می نماییم و سفارش می کنیم که اگر میخواهید کمک به مستحقش برسد ودر ضمن آلوده به فساد نگردد به آن عمل نمایید. والسلام

منابع:

1-    آلوین تافلر-جنگ و ضدجنگ ترجمه شهیندخت خوارزمی چاپخانه مهارت تهران سال 1377

2-    سایت رادیو آشنا صدای امریکا.

۱۴۰۳ آبان ۱۶, چهارشنبه

انتخاب مجددترامپ

 

انتخاب مجدد ترامپ به ریاست جمهوری امریکا!

غلام علی صارم

چهار شنبه 16/8/1403

ترامپ یکبار دیگر با کسب آراء بالا تر از حدلازم، کرسی ریاست جمهوری امریکا را بدست آورد و یکبار دیگر به قصر سفید راه پیدا کرد.

او دور قبل در 2016 کراسی ریاست جمهوری را بدست آورد که برخلاف دوره های قبلی که هررئیس جمهور هشت سال یا دو دوره را در کرسی ریاست جمهوری سپری می کردند بعد از چهار سال در همان دوره اول مقامش را از دست داد و در دور دوم نتوانست که راه یاب قصر رویایی سفید گردد.

اینک بازهم توانست که بعد از چهار سال رقیبش را شکست داده و برنده انتخابات گردیده و کرسی ریاست جمهوری را احراز نماید.

آنچه به نظر میرسد تفاوت های بین رسیدن او به کرسی ریاست جمهوری در دور اول و اینک که دور دومش است وجود دارد.  او در دور اول زمانی که قدرت را بدست آورد سابقه ای در امور سیاسی نداشت و یک تاجر البته تاجر موفق بود، اما بعداز احراز کرسی ریاست جمهوری کاملا در حصار مشاورین سیاسی اش قرار داشت و آنها بودند که او را راهنمایی می کردند.

اما اینبار ورودش به کاخ سفید کاملا متفاوت از دور قبلی اش میباشد زیرا او در این دوره یک رقابت چند ساله سیاسی را پشت سرگذاشته، رقیبش بایدن پیشاپیش از انتخابات کنار رفت، در کارزار های انتخاباتی دو بار با سوء قصد روبرو گردیده و جان سالم بدربرد. اینک با کوله باری از تجارب سیاسی وارد کاخ سفید می گردد.

در اینکه در ختم دور قبل او وقتی با کاخ سفید خدا حافظی کرد و رفت و مقامش را به رقیبش بایدن سپرد، رفتنش همراه بود با دهها اتهام و دوسیه های که همه قابل باز پرس بودند و بعضا تا هنوز همچنان به قوت خود باقی است. اما اینبار در ختم دوره کاری اش که چگونه از کرسی ریاست جمهوری کنار خواهد رفت، آنرا زمان مشخص میکند. بقول شهید بلخی «دیده شود چه میشود»

در مورد تاثیرات این انتخاب در خاور میانه، ایران و اوکراین و سایر مناطقی که اخیرآ امریکا به شرارت های در آنجا ها دست زده اند، به نظر میرسد که ابراز نظر زود خواهد بود. ولیکن اینرا هم نباید نادیده گرفت که در امریکا معمولا در کارزار های انتخاباتی سخنان زیادی گفته میشود اما امریکا کشوری است که در آن سیستم حاکمیت می کند نه افراد و اشخاص، استراتییژی و خط مشی مشخص است و کسی نمیتواند از آن عدول نماید.

به عنوان شاهد مثال به عرض برسانیم که وقتی بوش پسر با عساکر امریکایی به بهانه جنگ با تروریسم افغانستان را اشغال کرد، نزدیک انتخابات بود، چندروزی بعد کار زار های انتخاباتی آغاز گردید، رقیب مقتدرش بارک اوباما که در نهایت رئیس جمهور هم شد، در تبلیغات انتخاباتی اش میگفت که اگر من رئیس جمهور شدم اولین کارم این خواهد بود که عساکر امریکارا از افغانستان بیرون خواهم کرد. اما دیده شده که وقتی رئیس جمهور شد نه تنها عساکر امریکایی را از افغانستان بیرون نکرد بلکه بیست هزار نفر دیگر به تعدادش افزود.

در همان دوره قبلی حکومت ترامپ هم شاهد بودیم که وقتی دست به یک سلسله اقدامات غیر متعارف زد یکی از دادگاه های امریکا با فرمانی او را سرجایش نشاند.

اینبار نیز ما یقین داریم که قصه از همان قرار است و ترامپ مامور اجرایی همان استراتیژی است که برای امریکا از قبل تهیه گردیده است، مگر اینکه در اصل استراتیژی تغییراتی رونماگردیده باشد که به باورما  انتخاب غیر متعارف این دو دوره برای همین خواهد بود، مخصوصا کنارزدن بایدن که در این دوره از حکومت او سیاست امریکا به ابتذال کشانده شد و امریکا با راه اندازی جنگهای خانمان برانداز در گوشه وکنار جهان و مخصوصا حمایت از رژیم سفاک اسرائیل که طی یک سال گذشته مناطق زیادی از فلسطین را به ویرانه مبدل کرده و دهها هزار انسان اعم از زن و کودک و  افراد غیر نظامی را به قتل رساندو اینک هم همه روز این قتل و کشتار جریان دارد. به کسی پوشیده نیست که اینهمه جنایات با کمک امریکا صورت گرفته است و این خود برای امریکا شکست فاحشی است در اذهان بین المللی، چنانچه اگر این نقیصه را استراتیژست های امریکایی برطرف نکنند یقینا نفرت و انزجار جهانیان در برابر امریکا کمتر از رژیم خونخوار و سفاک اسرائیل نخواهد بود. آقای ترامپ هم میداند که این دوره از کارش در امریکا کاملا متفاوت خواهد بود زیرا دراین دوره مشکل اقتصادی چند برابر گردیده، جنگ اوکراین و روسیه به یک جنگ فرسایشی مبدل شده که این وضعیت جز استراتیژی نظامی روسیه بوده و برای اوکراین و حامی اش امریکا بی نهایت سنگین است  و همین طور خاور میانه و اسرائیل که تنها حامی منافع امریکا در خاور میانه است امروز به یک کشور منفور در جهان مبدل شده .  دریای سرخ دیگر برای کشتی های امریکایی امنیت ندارد، سازمان شانگهای با قوت تر از گذشته عمل می کند . بریکس سازمان دیگری که حتی کشور عربستان یگانه متحد امریکا هم در آن کسب عضویت کردوتعداد اعضای آن رو به زیاد شدن است و عنقریب پول واحد این سازمان هم بیرون خواهد آمد. پول متعارف امریکایی یعنی دالر کم کم حاکمیتش در باز ار های بین المللی روبه سقوط است و دهها و صدها مورد دیگر...

بنابراین آمدن ترامپ را میتوان برای سیاست خارجی امریکا صفحه جدیدی پنداشت و دیده شود که او درمیان  اینهمه بحران های سیاسی نظامی و اقتصادی چگونه نقش بازی خواهد کرد.

 

۱۴۰۳ آبان ۱۲, شنبه

لطفا عاملین اصلی نفاق را بشناسید

 

عامل اصلی نقاق هزاره و سید شیعه درپسا واقعه خونین افشار

الوالمرتضی

1/8/1403

همه میدانیم که واقعه خونین افشارکه جان هزارو چندصد نفراعم از پیرو جوان و زن و طفل را گرفت و داغی شد بردلهای انسان دوستان و طرفداران عدالت اجتماعی.

در مطلبی که قبلا تحت عنوان « اصل فراموش شده در واقعه خوانین افشار» نوشتیم اینرا متذکر گردیدیم که قاتل این مردم در افشار کی ها بودند، کی ها این مردم بیدفاع و بی سلاح را به قتل رسانیده و به چاه های آب اجساد شانرا پرتاب نمودندکه اکثرآ بیرون آورده نشد و همان چاه قبر دسته جمعی شان گردید. و بقول جناب استاد سیاف «شیعه کشی» راه انداختند.

این یک واقعیت تاریخی است که شهید مزاری«رح» وقتی دید که جنگ به صلاح نیست منطقه را ترک کرد زیرا او وضعیت نظامی را خوب میتوانست تحلیل نماید و عده ای از کمونیست های بی وطن که بنام قوم خود را در حزب وحدت جازده بودند، همانگونه که دراحزاب جمعیت و حزب اسلامی نیز هرکدام کمونیست های اقوام خود را دور خود جمع نموده بودند؛ اینها با شایعه و دروغبافی و رساندن اطلاعاتی که سراسر کذب بود تحریکاتی را علیه سادات مخصوصا مرحوم سیدحسین انوری«رح» راه اندازی نمودند.

از طرفی حکومت نام نهاد جمعیتی ها که عملا امتیاز حکومت و اداره بدنام و کثیف خاد را که بدست کمونیست های بیوطن و هیآت «کاجی بی» پایه گذاری شده بود و در راس آن فهیم قرار داشت، بدست داشتند، قضیه افشار و نفاق پس از آن را به عنوان یک پروژه اوپراتیفی روی دست گرفته و مسئول آن صدیق چکری که عملا یک انسان بوقلمون صفت و چند چهره بود قراردادند. مصاحبه های چکری در مورد جنگهای کابل و مخصوصا قضیه افشار شاهد این مدعا است.

اینها با راه اندازی قضیه افشار و به تعقیب آن تولید نفاق بین جامعه تشیع، بکار غیر انسانی خود آغاز نمودند.

دوقوم بزرگ شیعه (سادات و هزاره) را هدف قرار دادند. زیرا اکثریت جامعه تشیع افغانستان را هزاره ها تشکیل میدهند و به همین نسبت هست که هرکسی با دست باز نماز بخواند به او هزاره میگویند، مهم نیست که سید باشد یا قزلباش و یا کدام قوم دیگر شیعه و اینکه هیچ یک از اقوام دیگر شیعه حتی گاهی هم به آن حساسیت نشان ندادند بخاطر این است که قوم هزاره پرافتخار ترین قوم در افغانستان است، قومی که همیشه بزور بازو و همت بلند خود نان حلال تهیه نموده، قومی که در پای حتی یک قرارداد استعماری که کشور را به اسارت کشانده باشد امضا نکرده. وقتی تاریخ هزاره های افغانستان را بررسی کنید تمام قوم هزاره به اندازه یک نفر از امیرانی که متاسفانه صفحاتی از تاریخ معاصر این کشور را اشغال کرده، به این سرزمین خیانت نکرده است. در زمان تجاوز روسها در افغانستان اولین جنگ وقیام مسلحانه را این مردم از منطقه خودشان (دره صوف) علیه اشغالگران آغاز کردند، اولین واحد اداری(بلخاب) را اینها آزاد نمودند و مرکز ولایت بامیان را اینها از وجود کمونیست ها پاکسازی و آزاد کردندکه تنها ولایت آزاد شده افغانستان از چنگال کمونیست ها بود، اما لقب قهرمان ملی به کسی داده شد که با متجاوزین روسی  وارد معامله گردید.

از هزاره و گذشتگان این قوم شرافتمندکه همه شیعیان افغانستان را شامل می شوند، صد ها و هزار ها اثر تاریخی که از گذشته های بسیار دوراست بجامانده، اما متاسفانه این قوم که شامل همه بخش های تشیع هم هست در طول تاریخ از جانب کسانی مورد ظلم و ستم و حق تلفی قرار گرفته و به این قوم شریف حتی گاهی نسبت « بقایای لشکر چنگیز» را هم دادند، در حالیکه از خود شان حتی یک قبری که سه صدو پنجاه سال قدامت داشته باشد در این وطن نیست، تحقیق کنید. «سیستان دور میدان نزدیک»

اینها هزاره و سید را که هدف قرار دادند از این جهت که ایندو قوم نسبت به سایر اقوام شیعه مذهب بزرگتر و پرنفوذ ترند و در واقع محور و استوانهء جامعه تشیع افغانستان هستند.

باید با صراحت به عرض رسانید اینکه نفاق بین قوم محترم سادات و قوم با عزت هزاره بعد از آنکه جمعیتی ها جنایت فراموش ناشدنی را در افشار راه اندازی کردند، آغاز گردید و متاسفانه که روی این موضوع تحقیقی هم صورت نگرفت و هرآنچه به خورد شان داده شد گفتند.

جمعی از کمونیست های بیوطن که خود شان به این موضوع اعتراف نمودند از جمله سیدحسین سنگلاخی عضوکمیته مرکزی حزب بدنام دموکراتیک خلق و بعدها «وطن» در مجلسی در مشهد گفته بود که ما فیصله کردیم تا در بین مجاهدین تولید نفاق نماییم و اگر اینکار را نمی کردیم سه صد هزار حزبی ما نابود میشدند.

مدتها به این نفاق دامن زده شد و تبلیغات و اتهام بستن ها بی حد جریان داشت، جمعی به آقای انوری «رح» اتهام وارد کردند که سنگر ها را فروخت؛ در حالیکه او در آن زمان مریض و خارج از کشور بود و از طرفی او بالای کوه افشار سنگری نداشت که فروخته باشد. سنگر ها متعلق به حزب وحدت بودند و از طریق کمیته مالی همین حزب اکمال می شد.

وقتی جمعیتی ها وارد افشار شدند هیچ کسی در مقابل شان مقاومت نکرد، شهید مزاری هم جنگ را مناسب ندیده به غرب کابل رفت. در این صورت که جمعیتی ها دیدند تیر شان به هدف نخورد شروع کردند به قتل عام مردم ساکن در منطقه که بقول شهید مزاری همه از مردم قزلباش بودند و واقعیت هم همین است. جمعیتی ها بیرحمانه کشتند و به چاه ها انداختند.

متاسفانه تاامروز کسی حتی یک بار هم نگفت که: شهید مزاری«رح» منطقه را ترک کرد تا مردم محل آسیب نبیند. مرحوم سید حسین انوری «رح» اصلاگرفتار مریضی خطرناک سرطان و در خارج از کشوربود. پس این مردم مظلوم بیدفاع را چه کس یا کسانی به شهادت رساند؟ در مقابل با تاسف تبلیغات و توطئه های جمعیتی ها باعث شد تا اصل قضیه فراموش گردیده و آنگونه که آنها میخواستند، گردید.  

ما در مقاله قبلی( اصل فراموش شده در واقعه خونین افشار) سندی را که حکایت از کینه و عداوت و دشمنی ربانی با شیعیان مخصوصا هزاره ها میکرد منتشر کردیم. در اینجا نیز با صراحت می گوییم که شهادت مردم افشار که تعداد شان بالای یک هزار نفر میباشد بوسیله جمعیتی ها و متحدینش در راس استاد ربانی صورت گرفته است و اینکه چرا در پی این واقعه اسفناک ضمن تحمیل این مصیبت، مصیبت نفاق هم مردم شیعه را گرفتار کرد؛ این هم دسیسه و عملی بود که بوسیله اینها صورت گرفت.

آری! مسئول این پروژه خائینانه و غیر اسلامی صدیق چکری بود که با پول دولت که همانا پول بیت المال افغانستان بود به این قضیه ( نفاق بین هزاره و سید) دامن میزد و هرآنچه اربابش می گفت بدان عمل میکرد.

شکی نیست که اخیرا این نفاق تا حدی فروکش کرده بود و سردمداران نفاق (جمعیتی ها) به لرزه افتادند که اگر هزاره و سیدبازهم مثل سابق در کنارهم قرار گرفتند نخستین کار شان همین خواهد بود که بدانند " قاتل مردم افشار کیست؟" درحالیکه از پیروان و افراد مربوط به شهید مزاری و مرحوم انوری حتی یک نفر هم در عین وقوع حادثه حضور نداشتند. به همین علت بود که بوقلمون چند چهره یعنی صدیق چکری یکبار دیگردررسانه ای که معلوم نیست از کجا اکمال میشود  ظاهر گردیده و گفت که در قضیه افشار دولت به آقای انوری پول داده بود. متاسفانه تا امروزیکی هم نگفته که دولت پولی را که به بزرگان احزاب میداد پول همین مملکت بود و حق ایشان که از آن نه تنها به مرحوم انوری بلکه به همه احزاب داده میشد. پول مملکت بود و اینها هم مستحق آن و آقای انوری دراین امر مستثنی نبود. یعنی پول پول افغانستان و حق همه مردم افغانستان بود. اگر از این پول ها به احزاب افغانستان رسیده حق ایشان و پول کشور شان بوده نه از مهریه دختران اقایان.

بعضی های که سالها شکار این توطئه شده بودند یکبار دیگر به این یاوه گویی های او گوش داده و باور کردند. از جمله جناب آقای حاج محمد محقق که وقتی در مورد افشار از ایشان در یک مصاحبه سوال شد حرف اول و اخر شان همین سخن صدیق چکری بود و خود حرفی و سخنی نداشتند.

مرحوم آقای انوری شاید سه بار ویا هم بیشتر چلنچ داد که بیایید در حضور مردم و رسانه ها بحث کنیم تا ملامت و سلامت در قضیه افشار روشن شود. اما کسی حاضر نشد.

من این موضوع را تکرار میکنم و بارها و بارها هم تکرارش خواهم کردکه واقعه دلخراش افشار و قتل عام شیعیان در این ساحه بوسیله استاد ربانی و همدستانش صورت گرفته و عملی کردن پروژه نفاق بین هزاره و سید هم کار اینها میباشد. اگر چنین نیست بیایید بما بگویید که این تعداد بالای یک هزار نفر شیعه را در افشار کی ها به شهادت رسانیدند؟ افراد تحت امر    شهید مزاری«رح» یا مرحوم انوری «رح» یا بچه خوانده های استاد ربانی ؟