۱۴۰۴ تیر ۲۲, یکشنبه

``قربانیان خاموش سیاست، مهاجرین افغان و توجیه‌گری ناکامی‌های امنیتی ایران و پاکستان

``قربانیان خاموش سیاست، مهاجرین افغان و توجیه‌گری ناکامی‌های امنیتی ایران و پاکستان

غلام علی صارم

پنجشنبه 19/4/1404

این مطلب در دوقسمت تنظیم گردیده است.

قسمت اول :

در جهان سیاست، هرگاه دولتی در مواجهه با بحران‌های داخلی، به‌ویژه ناکامی در زمینه‌های امنیتی، اقتصادی یا مدیریتی، در تنگنا قرار می‌گیرد، معمولاً به دنبال یافتن یک "قربانی خارجی" برای فرافکنی و توجیه افکار عمومی می‌گردد. این پدیده، اگرچه ظالمانه و غیرانسانی است، اما در بسیاری از کشورهای جهان به‌ویژه در مناطق بحرانی، همچون منطقه ما، به یک رویه ثابت تبدیل شده است. نمونه‌ی بارز این سیاست، برخورد دو کشور همسایه افغانستان، یعنی ایران و پاکستان با مهاجرین افغان است؛ انسان‌هایی که خود قربانی جنگ، فقر، تروریزم و نابسامانی‌های ساختاری در کشورشان هستند و تنها برای یافتن حداقلی از زندگی انسانی، رنج مهاجرت را به دوش کشیده‌اند.

مهاجرین افغان، بی‌پناه‌ترین قشر مهاجر در منطقه وجهان

مهاجرین افغان، خصوصاً در دهه‌های اخیر، همواره یکی از پرجمعیت‌ترین و آسیب‌پذیرترین گروه‌های مهاجر در جهان بوده‌اند. میلیون‌ها نفر از آنان در کشورهای همسایه، به‌ویژه ایران و پاکستان، سکونت دارند. این مهاجرت‌ها عمدتاً به دلیل جنگ‌های داخلی، حضور تروریزم، ناامنی گسترده، فقر مزمن، بیکاری و نابودی زیرساخت‌ها در افغانستان صورت گرفته است.

با این‌که در قوانین بین‌المللی، حمایت از مهاجرین و پناهجویان، یک اصل پذیرفته‌شده است، اما در عمل این انسان‌های بی‌پناه همواره در خط مقدم تبعیض، تحقیر، خشونت، بازداشت‌های خودسرانه، اخراج اجباری و اتهامات ناعادلانه قرار گرفته‌اند. در این میان، مهاجرین افغان نه‌تنها از حقوق ابتدایی انسانی محروم مانده‌اند، بلکه در بسیاری موارد، به‌عنوان سپر بلای ناکامی‌های سیاسی و امنیتی دولت‌های میزبان مورد سوء‌استفاده قرار گرفته‌اند.

فرافکنی امنیتی به‌قیمت تاراج مهاجرین در پاکستان

در سال‌های اخیر، پاکستان با بحران‌های متعددی از جمله حملات مسلحانه، تنش‌های داخلی، فشار اقتصادی و ضعف مدیریت مرکزی روبرو بوده است. در حالی‌که این مشکلات عمدتاً ناشی از فساد سیستماتیک، ضعف حاکمیت قانون، بازی‌های دوگانه استخباراتی و اختلافات داخلی میان نهادهای امنیتی و سیاسی است، اما دولت پاکستان تلاش کرده است تا با اخراج گسترده مهاجرین افغان، این بحران‌ها را به گردن "عناصر خارجی" بیندازد.

در سال ۲۰۲۳ و ۲۰۲۴، این کشور هزاران مهاجر افغان را بدون هیچ‌گونه فرآیند قانونی، به‌زور از خانه‌ها و محل سکونت ‌شان بیرون انداخت. دارایی‌های آنان ضبط شد، خانه‌های‌شان تخریب گردید و در بسیاری موارد، مهاجرین حتی اجازه جمع‌آوری وسایل شخصی‌شان را نیز نیافتند. این برخورد خشن نه‌تنها نقض فاحش حقوق بشر است، بلکه نشان‌دهنده استفاده ابزاری از مهاجرین برای پوشاندن ناکامی‌های امنیتی داخلی نیز می‌باشد.

توجیه خیانت امنیتی با لگد زدن به صورت کودک دوساله افغان درایران

اما وضعیت در ایران از جهاتی حتی دردناک‌تر است. جمهوری اسلامی ایران، کشوری که همواره دشمنی با اسرائیل را در رأس شعارهای خود قرار داده و از ساختارهای امنیتی پیچیده‌ای همچون وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه پاسداران و نیروی انتظامی بهره می‌برد، در سال‌های اخیر با افشاگری‌های تکان‌دهنده‌ای روبرو شده است. براساس گزارشات، موساد سرویس استخباراتی اسرائیل بیش از یک دهه در داخل خاک ایران فعالیت داشته و توانسته عملیات‌هایی را انجام دهد که منجر به ترور شخصیت‌های علمی، نظامی و سیاسی مهم این کشور گردیده است.

این امر، نه‌تنها شکست کامل دستگاه‌های امنیتی ایران را به نمایش می‌گذارد، بلکه سوالات زیادی را درباره میزان نفوذ موساد در لایه‌های مختلف این کشور مطرح می‌کند. با این‌حال، به‌جای پذیرش اشتباه، پاسخگویی شفاف و انجام اصلاحات ساختاری، مقامات ایرانی ترجیح داده‌اند تا مهاجرین افغان را به‌عنوان «جاسوس موساد» معرفی کرده و کارزار نفرت‌پراکنی و اخراج خشونت ‌بار را علیه آنان به راه بیندازند.

در رسانه‌های وابسته به حاکمیت، کارگران بی‌دفاع افغان که غالباً در ساخت و ساز، کارگری ساده، نظافت و امور سخت‌بدنی اشتغال دارند، به‌عنوان "عوامل موساد" معرفی می‌شوند؛ اتهامی که نه‌تنها از نظر منطقی و استخباراتی غیرممکن است، بلکه توهینی آشکار به شعور مردم ایران و افغانستان نیز محسوب می‌شود. آیا واقعاً موساد، با آن سطح از پیشرفت و تخصص، یک کارگر ساده‌ی افغان را برای نفوذ در حساس‌ترین ساختارهای ایران استخدام می‌کند؟ یا این‌که واقعیت این است که خیانت از درون ساختارهای اطلاعاتی خود این کشور صورت گرفته و حال، برای فرافکنی آن، نیاز به یک قربانی بی‌زبان و بی‌قدرت وجود دارد؟

شکنجه، توهین و لگد؛ ابزار "امنیت‌سازی"

مهاجرین افغان در ایران امروز، با صحنه‌هایی مواجه هستند که قلب هر انسان باوجدانی را به درد می‌آورد. کودکان خردسال مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرند، زنان در مقابل دیدگان فرزندان‌شان تحقیر می‌شوند، مردان به اتهاماتی بی‌اساس بازداشت شده و پس از شکنجه، به‌صورت دست‌جمعی اخراج می‌گردند. و همه این‌ها در حالی صورت می‌گیرد که مهاجرین افغان در طول دهه‌ها، در توسعه زیربنایی، ساخت‌وساز، کشاورزی و حتی دفاع از خاک ایران نقش‌آفرین بوده‌اند.

جامعه مهاجر افغان، با وجود تمامی محرومیت‌ها، از هیچ فرصتی برای خدمت به کشور میزبان دریغ نکرده است. اما پاسخ این همه وفاداری، لگد زدن به صورت کودکان، برچسب جاسوسی، تبعید اجباری و نادیده گرفتن انسانیت آنان بوده است. سوال اینجاست: آیا این‌ها وجدان دارند؟ آیا مسئولینی که دستور چنین رفتارهایی را صادر می‌کنند، ذره‌ای از انسانیت در وجودشان باقی مانده است؟ مهاجرین سپر بلای بی‌عدالتی منطقه‌ای

اگر نگاهی عمیق‌تر به شرایط منطقه داشته باشیم، روشن می‌شود که مهاجرین افغان عملاً به سپر بلای یک سیستم منطقه‌ای ناعادلانه و فاسد تبدیل شده‌اند. درحالی‌که قدرت‌های منطقه‌ای همچنان درگیر رقابت‌های ژئوپلیتیک، جنگ‌های نیابتی و تلاش برای حفظ منافع گروهی هستند، مهاجرین، که هیچ نقشی در این بازی‌های قدرت ندارند، باید بهای سنگین همه این ناکامی‌ها را بپردازند.

این وضعیت نشان می‌دهد که مشکل تنها در دولت‌های میزبان نیست، بلکه در بی‌عدالتی گسترده‌ای ریشه دارد که حقوق انسانی را قربانی اهداف سیاسی و امنیتی می‌کند. جامعه جهانی، نهادهای حقوق بشری و رسانه‌های مستقل باید در این خصوص واکنش جدی نشان دهند و با فشار بر دولت‌ها، مانع از تکرار این تراژدی شوند.

اخراج مهاجرین، تحقیر انسان‌های بی‌دفاع، برچسب زدن‌های بی‌اساس و خشونت‌ورزی سازمان‌یافته، نه‌تنها مشکلات امنیتی و مدیریتی ایران و پاکستان را حل نخواهد کرد، بلکه با عمیق‌تر کردن شکاف‌های اجتماعی، بذر نفرت، ناامیدی و دشمنی را در دل نسل‌های آینده خواهد کاشت.

مهاجرین افغان، به‌جای آن‌که قربانی رقابت‌ها و ناکامی‌ها باشند، شایسته حمایت، همدلی و فرصت‌های انسانی برای زندگی شرافتمندانه هستند. وجدان انسانی حکم می‌کند که نه با چوب سیاست، که با صدای انسانیت، با آنان سخن گفته شود.

=================================

قسمت دوم :

سیاست فرافکنی و مهاجرین افغان

واکاوی سیاست‌های اخراج مهاجران از ایران و پاکستان در بستر ناکامی‌های امنیتی

در بسیاری از کشورها، ناکامی در عرصه‌های امنیتی، سیاسی یا اقتصادی، موجب شکل‌گیری سیاست‌هایی مبتنی بر فرافکنی مسئولیت می‌گردد. یکی از شیوه‌های رایج این سیاست، بهره‌گیری ابزاری از مهاجرین به‌ویژه در قالب اقدامات خشونت‌آمیز و اخراج‌های اجباری است. در این مقاله، با تمرکز بر برخوردهای اخیر جمهوری اسلامی ایران و جمهوری اسلامی پاکستان با مهاجرین افغانستانی، نشان داده می‌شود که چگونه این کشورها در پی بحران‌های داخلی، از مهاجرین به‌عنوان ابزار توجیه شکست‌های امنیتی و مدیریتی استفاده می‌کنند. مقاله با تکیه بر شواهد، استدلال می‌نماید که این گونه رفتارها نه تنها از نظر انسانی و حقوقی محکوم است، بلکه از منظر راهبردی نیز بحران‌های داخلی این کشورها را تشدید خواهد کرد.

موضوع مهاجرت، به‌ویژه مهاجرت‌های ناشی از جنگ، فقر و ناامنی، از مهم‌ترین پدیده‌های اجتماعی-سیاسی در قرن حاضر محسوب می‌شود. افغانستان در چند دهه‌ی گذشته یکی از اصلی‌ترین تولیدکنندگان مهاجر در سطح جهانی بوده است. میلیون‌ها افغان، به دلیل شرایط بحرانی در کشور خود، به کشورهای همسایه پناه برده‌اند. ایران و پاکستان دو میزبان اصلی این مهاجران به شمار می‌روند.

با این حال، آنچه در سال‌های اخیر به‌ویژه در بازه‌ی ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۵ در قبال این مهاجرین رخ داده، نشان‌دهنده‌ی نوعی تغییر رویکرد از سیاست میزبانی مصلحت‌آمیز به سیاست اخراج تحقیرآمیز و خشن است. پرسش اصلی این مقاله آن است که آیا این تغییر رویکرد، ریشه در ضرورت‌های امنیتی مشروع دارد یا آن‌که تلاشی است برای فرافکنی بحران‌های داخلی؟ در ادامه، به تحلیل سیاست‌های دو کشور مذکور در برخورد با مهاجرین افغان پرداخته خواهد شد.

۱. فقر، جنگ و مهاجرت: زمینه‌های مهاجرت افغان‌ها به کشورهای همسایه

مهاجرت افغان‌ها به ایران و پاکستان، پیشینه‌ای طولانی دارد. نخستین موج‌های عمده‌ی مهاجرت، به دوران اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی وقت بازمی‌گردد و سپس با وقوع جنگ‌های داخلی، حاکمیت طالبان، حمله‌ی ایالات متحده در سال ۲۰۰۱، و بازگشت مجدد طالبان در سال ۲۰۲۱، تشدید یافته است. عواملی چون ناامنی شدید، فقر گسترده، بیکاری، و فقدان خدمات اولیه، از دلایل اصلی این مهاجرت‌ها بوده‌اند.

در ایران، مهاجرین افغان اغلب در بخش‌های سخت و کم‌درآمد نظیر ساختمان‌سازی، کشاورزی، خدمات شهری و مشاغل یدی به‌کار گرفته شده‌اند. در پاکستان نیز وضعیت مشابهی حاکم است؛ بخش قابل توجهی از نیروی کار ارزان‌قیمت این کشور را مهاجرین افغان تشکیل داده‌اند. با این حال، پذیرش اجتماعی و حقوقی این مهاجرین، همواره با مشکلات و تبعیض همراه بوده است.

۲. پاکستان و سیاست اخراج گسترده: امنیت‌سازی از مسیر سرکوب مهاجرین

در سال‌های اخیر، پاکستان با تنش‌های امنیتی فزاینده، به‌ویژه در مناطق مرزی و تحت نفوذ گروه‌های شبه‌نظامی، روبرو بوده است. در چنین بستری، مهاجرین افغان به‌ویژه آنانی که بدون مدرک قانونی در این کشور حضور داشتند، به یکی از اهداف اصلی سیاست‌های سخت‌گیرانه دولت تبدیل شدند.

بر اساس گزارش‌های متعدد، از سال ۲۰۲۳ بدین‌سو، پاکستان با اجرای برنامه‌ی «بازگشت اجباری»، ده‌ها هزار مهاجر افغان را از کشور خود اخراج کرده است. این اقدام با نقض گسترده حقوق انسانی مهاجرین همراه بود؛ تخریب منازل، مصادره دارایی‌ها، بازداشت‌های دسته‌جمعی و اخراج بدون دادرسی، تنها بخشی از موارد گزارش‌شده هستند.

تحلیلگران معتقدند که دولت پاکستان با این اقدامات، درصدد است افکار عمومی را از ناکامی‌های خود در مقابله با تهدیدات داخلی منحرف سازد. این کشور در مدیریت روابط با گروه‌هایی چون تحریک طالبان پاکستان (TTP) نیز دچار سردرگمی راهبردی است و در چنین شرایطی، مهاجرین افغان به‌عنوان «اهداف آسان» برای نمایش قدرت امنیتی، مورد هدف قرار گرفته‌اند.

۳. ایران، ناکامی امنیتی و سیاست انگ‌زنی: از موساد تا مهاجر افغان

جمهوری اسلامی ایران نیز در سال‌های اخیر با چالش‌های امنیتی قابل‌توجهی مواجه شده است. ترورهای پرمخاطب در داخل خاک ایران، افشای فعالیت‌های موساد در قلب ساختارهای نظامی و اطلاعاتی، و ناتوانی در پیشگیری از این حوادث، ضربه‌ی شدیدی به اعتبار نهادهای امنیتی این کشور وارد کرده است.

در واکنش به این ناکامی‌ها، دولت ایران، به‌جای شفاف ‌سازی و بازنگری در ساختارهای امنیتی، رویکردی مبتنی بر فرافکنی را برگزیده است. یکی از جلوه‌های این رویکرد، متهم ساختن مهاجرین افغان به «جاسوسی برای موساد» و آغاز کارزار اخراج اجباری، بازداشت و خشونت علیه آنان است.

این در حالی است که از منظر تحلیل امنیتی، استخدام کارگران ساده‌ی افغان به‌عنوان جاسوس موساد، فاقد هرگونه مبنای منطقی است. جاسوسی در سطوح بالا نیازمند نفوذ در ساختارهای رسمی، دسترسی به اطلاعات حساس و شبکه‌سازی پیچیده است؛ شرایطی که با وضعیت اجتماعی-اقتصادی مهاجرین افغان هیچ همخوانی ندارد. در مقابل، این احتمال تقویت می‌شود که عوامل نفوذی در سطوح عالی نهادهای امنیتی ایران وجود داشته‌اند و اکنون برای انحراف اذهان عمومی، مهاجرین بی‌پناه به‌عنوان سپر بلا معرفی می‌شوند.

۴. تبعات انسانی، اجتماعی و ژئوپلیتیک این سیاست‌ها

سیاست‌های اخراج اجباری، توهین‌آمیز و خشن، نه‌تنها مغایر با کنوانسیون‌های بین‌المللی در خصوص پناهندگان و حقوق بشر است، بلکه موجب آسیب‌های گسترده انسانی می‌گردد. خانواده‌هایی که دهه‌ها در ایران یا پاکستان زندگی کرده‌اند، به یک‌باره از خانه و زندگی رانده می‌شوند؛ کودکانی که در این کشورها متولد شده‌اند، دچار بحران هویت و امنیت می‌گردند؛ و جامعه‌ی مهاجر، که می‌تواند سرمایه‌ای اجتماعی و اقتصادی باشد، به حاشیه رانده می‌شود.

از سوی دیگر، این سیاست‌ها تبعات ژئوپلیتیک نیز دارند. روابط افغانستان با کشورهای همسایه دستخوش تنش می‌شود، زمینه برای گسترش احساسات ضدایرانی و ضدپاکستانی در میان افغان‌ها فراهم می‌گردد، و اعتماد مهاجرین به نهادهای منطقه‌ای و بین‌المللی از بین می‌رود.

رفتارهای اخیر ایران و پاکستان در قبال مهاجرین افغانستانی را می‌توان در چارچوب سیاست فرافکنی امنیتی تحلیل کرد. در شرایطی که این کشورها با ناکامی‌های جدی در عرصه‌ی تأمین امنیت، مدیریت بحران‌های داخلی، و مقابله با تهدیدات اطلاعاتی مواجه‌اند، مهاجرین بی‌دفاع به‌عنوان ابزار فرافکنی انتخاب شده‌اند.

از دیدگاه حقوقی، اخلاقی و انسانی، چنین رفتاری نه‌تنها غیرقابل توجیه، بلکه محکوم است. همچنین، این سیاست‌ها در بلندمدت نیز به نفع کشورهای میزبان نخواهد بود؛ چرا که موجب انباشت نارضایتی، شکل‌گیری گسل‌های اجتماعی جدید، و تضعیف جایگاه بین‌المللی آنان خواهد شد.

پیشنهاد می‌شود که جامعه‌ی بین‌المللی، نهادهای مدافع حقوق بشر، و فعالان مدنی در هر دو کشور، از موضعی فعال‌تر وارد شده و برای توقف این روندهای ضدانسانی، فشارهای مؤثرتری اعمال نمایند. همچنین، ضرورت دارد که گفت‌وگویی جدی در سطح منطقه‌ای برای یافتن راه‌حل‌های پایدار و انسانی برای مسئله‌ی مهاجرت آغاز گردد.

 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر