۱۴۰۴ خرداد ۱۰, شنبه

تأملی بر جهان معاصر، عصر تکنولوژی یا عصر جاهلیت مدرن؟

  

تأملی بر جهان معاصر، عصر تکنولوژی یا عصر جاهلیت مدرن؟

غلام علی صارم

10/3/1404

در دنیای امروز، با وجود پیشرفت‌های چشم‌گیر علمی و تکنولوژیکی، ما شاهد خشونت‌های گسترده، جنگ‌های بی‌پایان و بحران‌های انسانی در اقصی نقاط جهان هستیم. از غزه و فلسطین تا یمن، از اوکراین تا ایران، از شبه‌قاره هند تا شبه‌جزیره کوریا، گویا جهان در آتش جنگ و دشمنی می‌سوزد. این واقعیت‌های تلخ این پرسش را در ذهن هر انسان دغدغه‌مند ایجاد می‌کند که: آیا واقعاً در «عصر انسانیت» و «عصر فرهنگ» زندگی می‌کنیم یا در «عصر جاهلیت مدرن»، عصری که در آن ظاهراً فناوری و دانش پیشرفت کرده، اما عقلانیت، اخلاق و انسانیت در سراشیبی سقوط قرار گرفته‌اند؟

مادر شرایطی قرار گرفته ایم که همه روزه از مرگبارترین سلاح ها روگشایی گردیده و مورد آزمایش قرار می گیرند. بوضوح گفته میتوانیم که مخصوصا در این پنج سال اخیر آنقدر که سلاح های که به منظور قتل و کشتار انسانها تهیه شده، روگشایی گردیده از کتاب روگشایی نگردیده است.!

دراین زمینه با در نظر داشت موارد فوق و جلوگیری از اطاله کلام مطالبی را در چهار بخش بصورت جداگانه تقسیم بندی و به عرض میرسانم.

بخش اول

آمار درد و فاجعه در جهان امروز

1.     منطقه خاورمیانه، خاصتاً فلسطین و یمن، سال‌هاست که به صحنه‌ای از جنگ‌های ویرانگر بدل شده است. مردم بی‌دفاع غزه، قربانیان اصلی سیاست‌های استعماری و تجاوزگرانه اسرائیل‌اند که با حملات متداوم هوایی و زمینی، هزاران کشته و زخمی، میلیون‌ها آواره و تخریب کامل زیرساخت‌های غیرنظامی را بر جای گذاشته است.

2.     در یمن، جنگ فرسایشی و نیابتی میان نیروهای ائتلاف به رهبری عربستان سعودی و گروه‌های مقاومت، نه‌تنها زیربناهای اقتصادی و انسانی این کشور فقیر را نابود کرده، بلکه نسل‌های آینده را نیز با فقر، گرسنگی و بیماری روبرو ساخته است.

3.     جنگ روسیه و اوکراین، که از سال 2022 شدت یافته، اکنون به یکی از خطرناک‌ترین منازعات قرن بیست و یکم بدل شده است. هزاران انسان در این جنگ کشته، میلیون‌ها نفر آواره و اقتصاد هر دو کشور دچار خسارات هنگفت شده است.

4.     بحران میان هند و پاکستان، با سابقه دیرینه درگیری بر سر کشمیر، در آستانه استفاده از سلاح‌های هسته‌ای قرار گرفت و نشان داد که حتی با داشتن دموکراسی‌های ساختاری، عقلانیت سیاسی تا چه اندازه شکننده و ناپایدار است.

5.     کوریای شمالی و جنوبی، که در سایه جنگ کوریا هرگز به صلح واقعی دست نیافته‌اند، هر لحظه امکان دارد دوباره به جبهه‌ای از یک جنگ تمام‌عیار بدل شوند؛ آن‌هم در منطقه‌ای که جاپان نیز همواره آماده ورود به صحنه نظامی است.

6.     ایران، کشوری با تمدن دیرینه، چهار دهه است که تحت تحریم‌های شدید اقتصادی قرار دارد. این تحریم‌ها بیش از هرچیز زندگی مردم عادی را نشانه رفته و آنها را با مشکلات شدید معیشتی و اجتماعی روبرو ساخته است.

بخش دوم

نقش قدرت‌های بزرگ؛ حقوق بشر یا نقاب بر چهره استبداد؟

در اکثر این بحران‌ها، کشورهای مدعی دموکراسی و حقوق بشر خاصه ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و متحدان غربی‌شان یا مستقیماً درگیر جنگ‌ها هستند یا با حمایت‌های تسلیحاتی، مالی و سیاسی، طرفین درگیری را تغذیه می‌کنند.

ایالات متحده به‌عنوان بزرگترین صادرکننده تسلیحات جهان، همواره در پشت پرده بسیاری از جنگ‌ها حضور دارد. حملات هوایی اسرائیل به غزه، با تسلیحات آمریکایی انجام می‌شود؛ حمایت آمریکا از اوکراین علیه روسیه، زمینه‌ساز طولانی‌تر شدن درگیری و افزایش تلفات انسانی شده است؛ سکوت غرب در برابر جنایات اسرائیل در غزه و عربستان در یمن، چهره واقعی استاندارد دوگانه آنان در موضوع حقوق بشر را آشکار می‌سازد.

در23سال حاکمیت سه رئیس جمهور در امریکا (کلنتن، بوش پسر و اوباما) به 9 کشور اسلامی حمله کردند، 11 یازده میلیون انسان مسلمان را کشتند و کسی هم به اینها نگفت تروریست و یا به اصطلاح عامیانه نگفتند که بالای چشمتان ابروست.

حتی سازمان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل و شورای حقوق بشر نیز تحت نفوذ قدرت‌های بزرگ قرار دارند و اغلب از اتخاذ مواضع قاطع در برابر جنایات جنگی سر باز می‌زنند یا تنها به صدور بیانیه‌های بی‌اثر اکتفا می‌کنند.

بخش سوم

تکنولوژی در خدمت انسان یا وسیله‌ای برای انهدام انسانیت؟

پیشرفت‌های تکنولوژیکی در زمینه‌هایی چون هوش مصنوعی، بیوتکنولوژی، انرژی هسته‌ای، ارتباطات و حمل‌ونقل، اگرچه امکان‌های نوینی برای بهبود زندگی بشر فراهم کرده‌اند، اما در بسیاری موارد این دستاوردها به‌جای خدمت به انسان، به ابزارهایی برای کنترل، سرکوب و نابودی انسان تبدیل شده‌اند.

پهپادهای نظامی، موشک‌های هوشمند، فناوری جاسوسی، سانسور دیجیتال، الگوریتم‌های جنگ روانی و اخبار جعلی همگی از ابزارهای تکنولوژیکی هستند که در خدمت جاه‌طلبی‌های سیاسی و اقتصادی قرار گرفته‌اند.

امروز دیگر تکنولوژی ضامن سعادت بشر نیست، بلکه به سلاحی مهلک در دستان قدرتمندانی تبدیل شده که به‌دنبال کنترل بی‌چون و چرای منابع، ذهن‌ها و حتی جسم انسان‌ها هستند.

اخیرا چین هواپیمای غول پیکری را طراحی کرده که همزمان میتواند یکصد پهباد را به اهداف تعین شده پرتاب و هدایت کند و یا هواپیمای دیگری که میتواند در هفت ساعت تمام کره زمین را بچرخد. باید اذعان بداریم که اینها و این پیشرفتها ها همه برای قتل انسان است و یا به اصطلاح این پیشرفت ها و تکنالوژی برای گل پاشیدن نه بلکه پیام های برای مرگ انسانیت است.

بخش چهارم

 آیا هنوز می‌توان به انسانیت امید بست؟

با تمام این تصاویر تاریک، هنوز به نظرمیرسد که کوره راهی از امید وجود دارد. جوامع مدنی، رسانه‌های مستقل، جنبش‌های حقوق بشری و انسان‌دوستانه، همچنان به مبارزه ادامه می‌دهند. در اقصی نقاط جهان، میلیون‌ها انسان برای صلح، عدالت و کرامت انسانی تلاش می‌کنند. جنبش‌های جهانی مانند «زندگی سیاهان اهمیت دارد»، اعتراضات ضدجنگ، دفاع از محیط زیست، و حمایت از حقوق اقلیت‌ها و مهاجران، نشان از بیداری وجدان جمعی دارد.

همچنین شبکه‌های اجتماعی، با وجود همه آسیب‌ها، امکان آگاهی‌رسانی و بسیج عمومی را فراهم کرده‌اند. هرچند صدای مظلوم در غوغای رسانه‌های وابسته گم می‌شود، اما امید همچنان زنده است.

با نگاه به آنچه در جهان امروز می‌گذرد، نمی‌توان به سادگی عصر حاضر را عصر انسانیت و فرهنگ نامید. در جهانی که در آن انسان‌ها هنوز قربانی طمع، تعصب، قدرت‌طلبی و خشونت می‌شوند، نمی‌توان ادعای پیشرفت واقعی کرد. اگر پیشرفت را تنها در فناوری و صنعت خلاصه کنیم، آری، شاید در عصر طلایی زندگی می‌کنیم؛ اما اگر شاخص اصلی پیشرفت را کرامت انسانی، عدالت، صلح و آزادی بدانیم، بی‌تردید ما در عصر جاهلیت مدرن به‌سر می‌بریم.

درحال حاضر روزانه هزاران نفر در غزه از اثربمباران های وحشیانه در زیربمب و آوار ها جان میدهندو در سایرنقاط مثل اوکراین و یمن و... همچنان خونریزی جریان دارد، اما در مقابل قدرت های بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان که اکثرآ شعار دموکراسی و حقوق بشر سرمیدهند و سازمان های بین المللی که بخش های از آن بنام دفاع از انسانیت، صلح و امنیت و دهها نام دل فریب دیگر ایجاد و میلیون ها سرمایه در آن مصرف میشود، از همه اینها بجز سکوت ظاهری و همکاری های پوشیده چیز دیگر به مشاهده نمی رسد. در واقع همین ها هستند که جنگ ها ادامه دارد. شعار های اینها خود تراژیدی غمبار بشریت است.

سخنی است از بزرگان: غرور هدیه شیطان است و محبت هدیه خدا. با تاسف باید بگوییم که امروز تنها هدیه شیطان برخ هم کشیده می شود و هدیه خدا کاملا یا پنهان میشود ویا به فراموشی سپرده است.

«شاعربزرگ هندی "تاگور" به یکی از اندیشمندان غربی که علم و تکنالوژی غرب را به رخ او کشیده به آن مباهات می کرد، گفته بود: آری، شما از برکت علم یاد گرفته اید که چگونه مانند مرغ در هواپرواز کنید و همانند ماهی در اعماق دریا ها شناورشوید، اما متاسفانه یاد نگرفته اید که چگونه مانند انسان در روی زمین راه بروید» (جستارهای در دین شناسی تطبیقی-سید احمد اشرفی ص 70)

در نهایت، انتخاب با ماست. می‌توانیم تسلیم این تاریکی شویم یا به‌سوی نوری از آگاهی، محبت و انسانیت گام برداریم. زمان آن فرارسیده که تمدن را نه در برج‌ها و ماشین‌ها، بلکه در دل‌های مهربان، ذهن‌های آگاه و اراده‌های صلح‌طلب جستجو کنیم. تنها در این صورت است که می‌توان گفت ما از دوران جاهلیت عبور کرده‌ایم، نه صرفاً با دست‌یافتن به تکنولوژی، بلکه با ارتقاء معنویت و اخلاق انسانی. والسلام

 

۱۴۰۴ خرداد ۹, جمعه

قلم در حاشیه تفنگ؛ نگاهی به بی‌مهری فرهنگی در روابط منطقه‌ای

 

قلم در حاشیه تفنگ؛ نگاهی به بی‌مهری فرهنگی در روابط منطقه‌ای



غلام علی صارم

پنچشنبه 9/3/1404

در جهانی که تعامل فرهنگی یکی از ارکان بنیادین نزدیکی ملت‌ها به شمار می‌آید، گاه دیده می‌شود که این مسیر تعامل به دست خود ملت‌ها یا حاکمیت‌ها دچار وقفه می‌گردد؛ گویی آن‌چه اهمیت خود را از دست داده، خودِ فرهنگ است. نویسنده‌ای که با تحمل رنج تحقیق و مشقتِ نگارش، در پی آن است تا ابعاد پنهان روابط بین‌المللی را واکاوی کند، امروز با درهای بسته‌ای روبه‌روست که نه با استدلال علمی گشوده می‌شود و نه با نیت خیر فرهنگی.

در این میان، مسئله تعامل فرهنگی افغانستان با دو کشور مهم همسایه، هند و پاکستان، نمونه‌ای قابل تأمل است. نویسندگان و پژوهشگران افغانستانی که خواهان سفر به این کشورها برای تکمیل تحقیقات میدانی خود هستند، با موانع اداری و دیپلماتیکی مواجه‌اند که گاه رنگی از بی‌توجهی فرهنگی و بی‌مهری انسانی دارد.

نادیده‌گرفتن پژوهشگران در واقع خاموش‌کردن چراغ فهم و ارتباطات انسانی است .

وقتی نویسنده‌ای از افغانستان با تمام دشواری‌های اجتماعی و اقتصادی، دست به قلم می‌برد تا درباره روابط افغانستان و کشورهای همسایه پژوهش کند، انتظار آن است که این کشورها، حداقل در مسیر تحقیق و تبادل فرهنگی، زمینه‌ای فراهم آورند. اما آن‌چه در عمل دیده می‌شود، انکار همین حداقل‌هاست. تقاضای ویزاهای مکرر بدون پاسخ روشن، نادیده‌گرفتن مکاتبات رسمی و بی‌اعتنایی به اهداف علمی و پژوهشی، از مسائلی است که به تجربه در پرونده تعامل فرهنگی هند و پاکستان با افغانستان ثبت شده است.

بی‌توجهی به درخواست‌های نویسندگان مستقل، نه‌تنها ناکامی فردی است، بلکه نوعی نادیده‌گرفتن جایگاه قلم و ارزش دانایی است. چنین وضعیتی پرسشی جدی در برابر جامعه نخبگانی منطقه پدید می‌آورد: آیا قلم دیگر برای ما بی‌اهمیت شده است؟ آیا تفنگ و ابزار خشونت، جای گفت‌وگو و تامل را گرفته است؟

جغرافیای سیاسی جنوب آسیا، قرن‌ها خاستگاه فرهنگ‌های بزرگ، زبان‌های غنی و ادبیات پویا بوده است. اما در یکی از تلخ‌ترین چرخش‌های تاریخی، اکنون سیاست‌مدارانِ این منطقه چنان درگیر چالش‌های امنیتی و رقابت‌های نظامی شده‌اند که دیپلماسی فرهنگی به حاشیه رانده شده است. نه از جشنواره‌های تبادل کتاب خبری هست، نه از نشست‌های آزاد اندیشی. گویی همسایگان بیشتر مراقب مرزهای نظامی‌اند تا معابر فرهنگی.

در چنین فضا و ساختاری، نویسنده‌ای که قصد دارد در دهلی یا لاهور به پژوهش‌های علمی و میدانی بپردازد، ناگهان خود را در برابر دروازه‌های بسته و خاموش می‌بیند. کشورهایی که روزگاری میزبان بزرگ‌ترین دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی جهان بودند، امروز با نوعی بی‌اعتمادی سیاسی به قلم و اندیشه می‌نگرند.

جای خالی قلم در میدان رقابت‌های سیاسی عملا مشهود است که متاسفانه باید نسبت به این موضوع متاثر بود.

واقعیت آن است که هند و پاکستان، هر دو، بیشتر به ظرفیت‌های نظامی و رقابت‌های ژئوپلیتیکی خود می‌بالند. از توسعه تسلیحات گرفته تا آزمایش‌های نظامی، از تحرکات مرزی تا نمایش قدرت، تمرکز اصلی بر «امنیت» تعریف‌شده در قالب نظامی است. اما این امنیت بدون امنیت فکری و فرهنگی، چگونه دوام خواهد آورد؟ آیا سرمایه‌گذاری بر بمب و موشک، می‌تواند جای درک و شناخت متقابل را بگیرد؟

در کشوری که به نویسنده اجازه نمی‌دهد در فضای باز و آزاد تحقیق کند، چگونه می‌توان انتظار داشت تصویر آن کشور در کتاب‌ها و پژوهش‌ها، واقعی و چندلایه باشد؟ وقتی نویسنده‌ای از تعامل منع می‌شود، این تنها قلم او نیست که قربانی شده، بلکه فرصت تصویرسازی درست از آن کشور نیز از بین می‌رود.

هرچند ممکن است شرایط سیاسی، فشارهای امنیتی و بی‌اعتمادی‌های تاریخی میان کشورها، بر روند همکاری فرهنگی نیز سایه افکند، اما نباید فراموش کرد که راه حل، در خاموش‌کردن صدای نویسندگان و متفکران نیست، بلکه در ایجاد پل‌های ارتباطی است. هند و پاکستان، به‌عنوان کشورهایی با میراث ادبی و فلسفی کهن، شایسته است با تجدیدنظر در سیاست‌های فرهنگی و دیپلماتیک خود، نویسندگان مستقل را به‌عنوان فرصت‌های تعامل بین‌المللی ببینند، نه تهدیدهای احتمالی.

فرهنگ، دیپلماسی‌ آرام و ماندگار است. برخلاف سیاست که غالباً واکنشی و موقتی است، فرهنگ در عمق وجدان ملت‌ها ریشه دارد. بستن درهای فرهنگی، نه تنها به نفع کشور مقصد نیست، بلکه باعث شکل‌گیری قضاوت‌هایی می‌شود که دیگر امکان تصحیح آن دشوار خواهد بود.

سخن پایانی: همچنان با قلم

اگرچه قلم امروز در سایه تفنگ قرار گرفته، اما هنوز نفس می‌کشد. هنوز نویسندگانی هستند که از دلِ دشواری‌ها، به نوشتن و تحلیل ادامه می‌دهند؛ نه برای شهرت، نه برای منفعت، بلکه برای ثبت حقیقت. و این همان چیزی است که کشورهایی مانند هند و پاکستان باید قدر آن را بدانند.

پاسخ‌ندادن به نویسنده، ردکردن تقاضای ساده‌ای چون یک ویزای پژوهشی، شاید به ظاهر اقدامی اداری باشد، اما در واقع پیامی است که بی‌صدا فریاد می‌زند: «ما نیازی به دانستن نداریم، ما نیازی به درک نداریم، ما فقط قدرت را می‌خواهیم.» اما واقعیت آن است که هیچ قدرتی بدون اندیشه، پایدار نخواهد ماند.

نویسندگان، حافظه زنده ملت‌ها هستند. به‌جای راندن آنان، باید آن‌ها را به رسمیت شناخت، و فرصت داد تا روابط میان ملت‌ها نه با زبان توپ و تفنگ، که با زبان انسان و قلم، تفسیر و تبیین شود.

 

۱۴۰۴ خرداد ۷, چهارشنبه

سیاست خارجی مستقل و منافع ملی

 

سیاست خارجی مستقل و منافع ملی

غلام علی صارم

4/3/1404

یک کشور زمانی میتواند که روابط وسیاست خارجی خود را برمبنای منافع ملی خود تنظیم کند که دارای سیاست خارجی مدون و مستقل و استراتیژی کارآ و درست باشد. کشوری که سیاست خارجی اش در پرتو قانون اساسی اش نبوده و با در نظر گرفتن منافع ملی تهیه و به اجراگذاشته نشده باشد و برای اجرایی شدن این سیاست از خود استراتیژی نداشته باشد. قدرت های بزرگ برایش تصمیم خواهند گرفت و تصمیمی که دیگران برای یک کشور اتخاد می کنند یقینا با در نظر داشت منافع خود شان خواهد بود. افغانستان در بیست سال نظام جمهوری درحالیکه قانون اساسی دستور تهیه سیاست خارجی را داده بود، نتوانست این کار را عملی نماید زیرا قدرتمندان و نخبگان سیاسی و اداری همه افراد وابسته بودند و کشوری که میخواهد سیاست خارجی اش مستقل و مبتنی بر منافع ملی اش باشد و دراین مورد استراتیژی کارآمد داشته باشد باید سیاستگذارانش مستقل و غیر وابسته به بیگانگان باشند.

همانگونه که کلیه روابط یک کشور اعم از سیاسی ، نظامی، اقتصادی و فرهنگی یک کشور را با دنیای خارج سیاست خارجی اش تعیین و اجرایی می نماید، در تطبیق این سیاست که برمبنای قانون اساسی تهیه گشته و مبتنی بر منافع کشور و ساکنان آن میباشد، همانگونه تا رسیدن به این هدف هرکشوری نیاز به استراتیژی دارد. و این مورد به اصطلاح راه رسیدن به اهداف بلند مدت و کوتاه مدت را که هموار می نماید استراتیژی است، استراتیژی بحدی مهم است که علمای سیاست و استراتیژست ها گفته اند که «رمز بقای یک جامعه استراتیژی اش میباشد. »

آنچه را در ذیل مطالعه می فرمایید موضوع سیاست خارجی و اهمیت آن و ضرورت داشتن استراتیژی برای یک کشور میباشد و از افغانستان به عنوان شاهد مثال کار گرفته شده است.

سیاست خارجی هر کشور، بازتابی از هویت، اهداف، و منافع ملی آن در عرصۀ بین المللی است. کشوری که نتواند سیاست خارجی خود را بر اساس منافع ملی و استراتژیهای مستقل تدوین کند، عملاً به بازیچۀ قدرتهای بزرگ تبدیل میشود. افغانستان در دو دهۀ اخیر (۲۰۰۱-۲۰۲۱) نمونۀ بارزی از این واقعیت بود؛ با وجود تصریح قانون اساسی بر لزوم تدوین سیاست خارجی مستقل، این کشور به دلیل وابستگی نخبگان سیاسی به خارج، نتوانست از منافع ملی خود دفاع کند. این کوتاه نگارش به بررسی اهمیت سیاست خارجی مستقل، عوامل شکست افغانستان در این زمینه، و راهکارهای ممکن برای دستیابی به استراتژی کارآمد میپردازد.

۱. اهمیت سیاست خارجی مستقل در تحقق منافع ملی

سیاست خارجی را میتوان ابزاری برای تأمین امنیت، توسعه اقتصادی، و افزایش نفوذ بین المللی یک کشور دانست. اما شرط اصلی موفقیت در این عرصه، استقلال در تصمیم گیری است.

سیاست خارجی مستقل به معنای تدوین راهبردهای دیپلماتیک و امنیتی بر اساس منافع ملی، بدون تأثیرپذیری از فشار یا دستور قدرتهای خارجی است. چنین سیاستی نیازمند چند رکن اساسی است:

  • قانون اساسی روشن که چارچوب روابط خارجی را تعیین کند.
  • نخبگان سیاسی غیروابسته که تابع دستور خارجی نباشند.
  • استراتژی بلندمدت مبتنی بر واقعیتهای داخلی و بین المللی.

کشوری که سیاست خارجی اش را دیگران تعیین میکنند، با مخاطرات جدی ذیل روبرو میشود:

  • قربانی شدن منافع ملی مانند امتیازدهی به بیگانگان در قراردادهای اقتصادی یا امنیتی.
  • از دست دادن حاکمیت وتحمیل تصمیمات خارجی بر دولت.
  • بیثباتی داخلی تقسیم جامعه به جناحهای طرفدار قدرتهای رقیب.

۲.  شکست سیاست خارجی افغانستان در نظام جمهوری (۲۰۰۱-۲۰۲۱)

با سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، افغانستان با حمایت جامعه بین المللی به رهبری آمریکا، نظام سیاسی جدیدی را بر اساس قانون اساسی ۲۰۰۴ تأسیس کرد. این قانون بر استقلال، تمامیت ارضی، و منافع ملی تأکید داشت، اما در عمل، سیاست خارجی افغانستان تابعی از خواستهای واشنگتن و متحدانش شد.

اینکه چرا اینگونه شد و همه چیز در محور خواست های امریکا و متحدینش قرار گرفت میتوان عوامل ذیل را متذکر شد:


 

۱وابستگی اقتصادی و امنیتی:

  • بیش از ۷۵٪ بودجۀ دولت افغانستان توسط کمک های خارجی تأمین میشد.
  • نیروهای امنیتی افغانستان تحت فرماندهی ناتو عمل میکردند و از لحاظ اقتصادی هم کاملاوابسته به غرب بودند.

۲نخبگان سیاسی وابسته:

  • بسیاری از مقامات ارشد افغانستان دارای ارتباطات مالی یا سیاسی با خارج بودند. البته این ارتباطات برمبنای کاری و روابط اداری که باید باشد، نبود بلکه ارتباطات قسمی بودکه برمحور منافع شخصی می چرخید نه منافع ملی.
  • تصمیمات کلان (مانند توافقنامه امنیتی با آمریکا) بدون مشورت با مردم اتخاذ میشد.

۳عدم تدوین استراتژی ملی:

  • عدم توافق نخبگان بر سر اولویتهای سیاست خارجی (مانند رابطه با پاکستان یا ایران ویا....)
  • تغییر جهت های ناگهانی در مواضع دیپلماتیک تحت فشار غرب.

ب) نتایج وپیامد های این وابستگی

  • شکست پروژۀ دولتسازی: وابستگی به آمریکا باعث شد تا نظام سیاسی افغانستان پس از خروج نیروهای خارجی در ۲۰۲۱ فروبپاشد.
  • از دست دادن فرصتهای اقتصادی: قراردادهای مهم (مانند معادن افغانستان) تحت تأثیر فشارهای خارجی به تعویق افتادند.
  • تضعیف حاکمیت ملی: تصمیمات کلان (مانند مذاکرات صلح با طالبان) توسط آمریکا هدایت میشد.

۳. راهکارهای دستیابی به سیاست خارجی مستقل

برای جلوگیری از تکرار تجربۀ افغانستان، کشورها باید به چند اصل کلیدی پایبند باشند:

الف) تقویت نهادهای داخلی

  • اصلاح قانون اساسی: تعریف دقیق اصول سیاست خارجی و ممنوعیت قراردادهای مخالف منافع ملی.
  • شفافیت مالی: مبارزه با فساد و وابستگی مالی مقامات به خارج.

ب) تدوین استراتژی بلندمدت

  • تعیین اولویتهای ملی: مثلاً افغانستان باید روابط با همسایگان (پاکستان، ایران، چین) را بر اساس منافع اقتصادی و امنیتی تنظیم میکرد.
  • دیپلماسی متوازن: عدم وابستگی به یک بلوک قدرت خاص (مانند غرب یا شرق)

ج) تربیت نخبگان مستقل

  • آموزش دیپلماتهای متخصص: ایجاد نهادهای آموزشی برای تربیت کارشناسان امور بین الملل.
  • گفتمان ملی: مشارکت مردم و نخبگان در تعیین خط مشی خارجی.

تجربۀ افغانستان نشان میدهد که سیاست خارجی وابسته نه تنها به بیثباتی میانجامد، بلکه حاکمیت ملی را نیز نقض میکند. تنها راه نجات داشتن سیاست خارجی مستقل، غیر وابسته و مبتنی برقانون کشور و تدوین استراتژی مستقل مبتنی بر منافع ملی، تقویت نهادهای داخلی، و تربیت نخبگان غیروابسته است.

کشورهایی مانند ایران، ترکیه، یا مالزی نمونه های موفقی از این رویکرد هستند. افغانستان نیز تنها در صورتی میتواند به ثبات برسد که سیاست خارجی اش را از تأثیر قدرتهای خارجی رها سازد و بر منافع واقعی مردم خود تمرکز کند.

۱۴۰۴ خرداد ۲, جمعه

چالش‌های ژئوپلیتیکی نوین در جنوب آسیا: تنش‌، میانجیگری و بازتعریف روابط منطقه‌ای

 

چالش‌های ژئوپلیتیکی نوین در جنوب آسیا: تنش‌، میانجیگری و بازتعریف روابط منطقه‌ای

غلام علی صارم

2/3/1404

اخیرآ در پی ادعا های پاکستان مبنی براینکه تشنج و بی امنیتی های که در این کشور توسط جدایی طلبان بلوج و طالبان پاکستانی(TTP) صورت می گیرد، توسط امارت اسلامی طالبان در افغانستان سپورت میشود، روابط بین این دوکشور روز بروز به تیرگی گرائیده و یکبار دیگر مثل گذشته ها بین هندو افغانستان روابطی برقرار و دیدو بازدید های آغاز شدکه این موضوع هم به پاکستان که در رقابت شدید با هند است و هم به چین که روابطش با هند تنش آلود و با پاکستان خوب است با عث نگرانی گردیده است. ازطرفی چین تنها کشوری است که بعد از 2021 و تسلط مجدد طالبان برافغانستان با این گروه رابطه خوب داشته و در بعد اقتصادی کاملا فعال بوده است و این رابطه همچنان ادامه دارد.

رابطه هند و افغانستان برای هردو کشور چین و پاکستان که دوستان استراتیژیک هستند باعث تشویش و نگرانی گردیده است. از آنجاییکه چین با توجه به معادلات سیاسی بین المللی میخواهد نقش فعال تری در دنیا داشته باشد اینجا نیز اقدام به میانجیگری نموده است تا حداقل نگرانی بوجود آمده را کاهش دهد. با میانجیگری چین افغانستان و پاکستان با وجود تیرگی روابط و سوء تفاهم های بوجود آمده  به فرستادن سفیر موافقت کردند. با توجه به اینکه اخیرآ بین هند و افغانستان کماکان یک دوستی که میشود آنرا فصلی نامید در پی یک سلسله تنش ها بین افغانستان و پاکستان بوجود آمد، پیامد اینکار چه خواهد بود؟ آیا مجددآ روابط هند و افغانستان بسوی تیرگی خواهد رفت یا اینکه اینهم یک کار عکسی العملی بوده و چون گذشته ها مقطعی و زود گذراست؟

گذشته تاریخی نشان میدهد که این موضوع بسیار پیچیده و چندبعدی است و تحولات اخیر در روابط افغانستان، پاکستان، چین و هند را باید در چارچوب روابط تاریخی، ژئوپلیتیک و منافع استراتژیک این کشورها تحلیل کرد.

چین به عنوان یک بازیگر کلیدی در منطقه، تلاش کرده است تا با میانجیگری بین افغانستان (تحت حکومت طالبان) و پاکستان، ثبات نسبی ایجاد کند. موافقت دو طرف برای مبادله سفیر میتواند نشانه‌ای از کاهش تنش‌های اخیر باشد، اما به این معنی نیست که اختلافات عمیق و تاریخی میان آنها (مانند مسائل مرزی، حضور گروه‌های شبه‌نظامی و رقابت ژئوپلیتیکی) کاملاً حل شده است. حضورگروه های شبه نظامی یعنی TTP که پاکستان بار ها آنرا مطرح نموده که اینها از طریق افغانستان وارد پاکستان میشوند، اما امارت اسلامی طالبان در پی هربار ادعای پاکستان آنرا مردود شمرده و گفته است که از خاک افغانستان علیه هیچ کشوری اقدام خصمانه صورت نخواهد گرفت.

روابط افغانستان و پاکستان احتمالاً در کوتاه‌مدت بهبودی نسبی خواهد یافت، اما به دلیل عدم اعتماد تاریخی و اختلافات امنیتی (مانند ادعای پاکستان مبنی برحضور گروه‌های مخالف پاکستان در خاک افغانستان و موضوع خط دیورند و حق ترانزیت افغانستان)، این رابطه همچنان شکننده خواهد بود.

پاکستان بارها طالبان را متهم به پناه دادن به تحریک طالبان پاکستان (TTP) کرده، در حالی که طالبان این ادعاها را رد و تأکید کرده‌اند که از خاک افغانستان علیه هیچ کشوری مخصوصا همسایه‌ ها استفاده نخواهد شد. این ادعا و انکارها نه‌تنها فضای بی‌اعتمادی را تشدید کرده بلکه در صورت شعله‌ور شدن دوباره فعالیت‌های TTP، می‌تواند توافقات اخیر را بی‌اثر کند.

اگر پاکستان و افغانستان به توافقات عملی در زمینه امنیت مرزی و همکاری اقتصادی برسند، ممکن است روابط آنها به سمت عادی‌سازی پیش برود، اما در غیر این صورت، این بهبودی موقتی و نمایشی خواهد بود.

تأثیر بر روابط هند و افغانستان

هند و افغانستان روابط تاریخی و فرهنگی عمیقی دارند، اما پس از تسلط طالبان در ۲۰۲۱، دهلی نو با احتیاط با کابل تعامل کرده است. تنش‌های اخیر بین افغانستان و پاکستان باعث نزدیکی موقت افغانستان به هند شد، زیرا طالبان سعی کردند از هند به عنوان اهرم فشار علیه اسلام‌آباد استفاده کنند.

اگر افغانستان و پاکستان به روابط پایدارتری برسند، ممکن است هند نفوذ خود در کابل را کاهش‌یافته ببیند و روابط آنها سردتر شود.

اما اگر اختلافات افغانستان و پاکستان ادامه یابد، احتمال دارد طالبان همچنان به دنبال ارتباط با هند باشند تا فشار بر اسلام‌آباد را حفظ کند.

سوال اینست که آیا این بهبودی پایدار خواهد بود یا موقت؟

به چند مورد میتوان اشاره کرد:

*اگر چین به‌عنوان حامی اقتصادی و امنیتی هر دو طرف (افغانستان و پاکستان) نقش فعال‌تری ایفا کند، ممکن است این ثبات تا حدی تداوم یابد. زیرا هردو کشور با مشکلات زیاد اقتصادی و... دست و گریبان هستند.

*اگر اختلافات امنیتی (مانند فعالیت گروه‌هایی مثل تحریک طالبان پاکستان  TTP دوباره شعله ور شود، این توافق میتواند به سرعت فروبپاشد. زیرا پاکستان همیشه به حضور این گروه در افغانستان و سپورت آنها توسط طالبان  اصرار و پافشاری نموده است.

*روابط افغانستان و پاکستان احتمالاً در کوتاه‌مدت بهبود می‌یابد، اما به دلیل ریشه‌های عمیق اختلافات، این ثبات شکننده است.

*روابط هند و افغانستان ممکن است تحت تأثیر نزدیکی کابل به اسلام‌آباد قرار گیرد، اما اگر طالبان به دنبال تنوع بخشیدن به روابط خارجی خود باشند، ممکن است همچنان با هند تعامل محدودی داشته باشند.

*نقش چین به عنوان واسطه‌گر میتواند در بلندمدت تأثیرگذار باشد، اما تحولات داخلی افغانستان و پاکستان تعیین‌کننده اصلی خواهد بود.

به طور کلی، همانگونه که در یاداشت های قبلی هم متذکر شدیم این روند بیشتر واکنشی و موقت به نظر می‌رسد، مگر اینکه مکانیسم‌های عملی برای حل اختلافات پایه‌ای میان افغانستان و پاکستان ایجاد شود.

که اینهم میسر نخواهد شد مگر اینکه افغانستان در نخست باید برای سیاست خارجی و استراتیژی خود چه در سطح کشور های همسایه و چه در منطقه و جهان قاعده و اصول مستحکم ایجاد نماید. درغیرآن ما نه تنها از تصمیم گیری در راستای منافع ملی و کشوری مان عاجز خواهیم ماند بلکه بازیگران منطقه ای و بین المللی برای سرنوشت ما تصمیم خواهند گرفت.