۱۴۰۴ آذر ۱۹, چهارشنبه

این حلقه ها زنجیر نمی شوند! ائتلاف هایی که پیش از تولد می میرند:

 این حلقه ها زنجیر نمی شوند! ائتلاف هایی که پیش از تولد می میرند:

غلام علی صارم

چهار شنبه 19 قوس 1404

در روزگاری که مردم افغانستان زیر بار دشوارترین شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دست و پا می‌زنند، در گوشه و کنار جهان صحنه‌هایی ظاهر می‌شود که بیش از هر چیز، زخم‌های مردم را تازه‌تر می‌سازد. کسانی که در گذشته پرچم نمایندگی از مردم را در دست داشتند و با ادعای خدمت، در رأس قدرت قرار گرفتند، امروز در امن‌ترین شهرهای جهان آرمیده‌اند و از فراز برج‌های شیشه‌ای، برای مردمِ رهاشده‌ی افغانستان نسخه می‌نویسند. همان‌هایی که سال‌ها با شعارهای آزادی، پیشرفت، عدالت و دموکراسی، اعتماد مردم را جلب کرده بودند و در نهایت، روزی که کشور بیش از هر زمان دیگری به آنان نیاز داشت، از درِ پشتی قدرت بیرون شدند و با دارایی‌هایی که به قیمت عزت و آبروی این وطن و مردمش به دست آورده‌اند، به زندگی تازه‌ای پناه بردند.

آنچه امروز در رسانه‌ها می‌بینیم، چرخه‌ی بی‌پایان اعلان «ائتلاف»، «جبهه»، «شورا» و «هماهنگی» است، ساختارهایی که هیچ‌یک بیش از چند هفته یا چند ماه و بعضا حتی چند روز عمر نمی‌کنند. این اتحادها که ادعای نجات افغانستان از بحران را دارند، بیش از آنکه بوی مسوولیت و تعهد بدهند، نشان‌دهنده‌ی بی‌باوری عمیق میان همان چهره‌هایی است که سال‌ها بر سرنوشت مردم سایه انداختند و ثمره‌ای جز ویرانی به‌جا نگذاشتند.

این وضعیت، واقعاً همان ضرب‌المثل قدیمی را به یاد می‌آورد: «گرگ گله شکار ندارد»

گرگ‌ها زمانی که شکار در اختیار ندارند، به روی یکدیگر می‌چرخند، بی‌اعتماد، گرسنه و بی‌ثبات. آن‌ها هم پیمان نمی‌شوند، تنها به این دلیل کنار هم می‌نشینند که شاید فرصتی باشد تا در زمان مناسب، قوی‌ترها ضعیف‌ترها را بدرند. چند صباحی که کنار هم دیده می‌شوند، نه از سر همبستگی، بلکه به‌خاطر سرما، ترس یا ضرورت است.

این شباهت دقیقاً در رفتار سیاسی بسیاری از قدرت‌مداران فراری افغانستان دیده می‌شود. آنان در ظاهر حلقه‌ای از «همبستگی» تشکیل می‌دهند، اما این حلقه نه از جنس اعتماد و برنامه‌ مشترک، بلکه از جنس همان خوابِ حلقه‌ای گرگ‌ها است، خوابی با چشمان باز، ناآرام و آغشته به سوءظن.

فرار از مسوولیت، پناه بردن به ثروت:

کشوری که سال‌ها درگیر جنگ، فساد سیستماتیک، تبعیض توآم با خشونت و بی‌ثباتی بوده است، بیش از هر چیز به رهبرانی نیاز داشت که در روزهای سخت، با مردم بمانند. اما واقعیت تلخ این است که بسیاری از کسانی که زمانی در رأس قدرت بودند، همین که بوی تهدید یا سقوط پیچید، کشور را ترک کردند. مردم، خانه و آینده‌ی میلیون‌ها شهروند، در یک‌چشم‌به‌هم‌زدن رها شد و تنها چیزی که ارزش حمل‌کردن داشت، دارایی‌هایی بود که از طریق نامشروع در اختیار داشتند.

دارایی‌هایی که مردم به‌درستی می‌پرسند:

این‌ها از کجا آمد؟ چگونه به دست آمده بود؟

و چرا صاحبانش این قدر وحشت دارند که روزی از این دارایی‌ها بازخواست شوند؟

اکنون سال‌ها گذشته است و همان چهره‌هایی که دیروز در ساختار قدرت، مسؤولیت‌های کلیدی داشتند، امروز از دوردست‌ها دست به تشکیل اتحادهای مقطعی می‌زنند؛ اتحادهایی که هیچ ارتباطی با درد مردم ندارد. در واقع، بسیاری از این "جبهه‌ها" بیش از آنکه دغدغه‌ی نجات افغانستان را داشته باشند، در پی آن‌اند که شاید روزی برگی پشت برگ زیر بیاید و آن‌ها بار دیگر بتوانند از چتر سیاست برای حفظ دارایی‌هایشان استفاده کنند.

ائتلاف‌هایی که هر روز متولد و فردا متلاشی می‌شوند:

اگر نگاهی کوتاه به تاریخ سیاسی دو دهه‌ی گذشته بیندازیم، می‌بینیم که بسیاری از همین گروه‌ها و افراد، هرگز نتوانستند حتی در زمان قدرت با یکدیگر کار کنند. رقابت‌های بیمارگونه، قبیله‌گرایی، منافع شخصی و بی‌باوری‌های ریشه‌دار، آن‌ها را همیشه از هم جدا نگاه داشت. امروز اما همان کسانی که در دوران قدرت کوچک‌ترین همکاری میان‌شان ممکن نبود، در تبعید دست در دست هم می‌گذارند، آن‌هم نه از سر دلسوزی برای مردم، بلکه از بیم آینده‌ی مجهول و از هراس روزی که هیچ برگ بازی برای معامله با قدرت‌های خارجی نداشته باشند.

این اتحادها، درست مانند خانه‌ای از برگ هستند، کوچک‌ترین نسیم اختلاف، آن‌ها را در هوا می‌پراکند.چرا؟

-چون هدف مشترک واقعی وجود ندارد و اگر اهدافی هم متصور باشد کاملا شخصی و ناپاک است؛

-چون اعتماد وجود ندارد؛

-چون هیچ‌کس نمی‌خواهد مسوولیت گذشته را بپذیرد؛

-و چون هر کدام، دیگری را رقیب بالقوه‌ای می‌بیند که شاید در آینده سهم بیشتری از قدرت یا ثروت به دست آورد.

در حقیقت، آن‌ها هیچ‌گاه "وحدت" نمی‌سازند، تنها "هم‌نشینیِ اضطراری" دارند.

شباهت عینی با رفتار گرگ‌ها:

در دانش رفتارشناسی حیوانات آمده است که گرگ‌ها هنگام خوابیدن حلقه می‌زنند، اما نکته‌ی جالب‌تر اینجاست که بسیاری از گرگ‌های بی‌تجربه یا رهاشده، با چشم باز می‌خوابند. این رفتار از ترس حمله‌ی هم‌نوع است. آن‌ها حتی در زمان استراحت، به یکدیگر اعتماد ندارند و هر لحظه آماده‌ی دفاع از خویش هستند.

این تصویر وقتی در ذهن انسان نقش می‌بندد و آن را با صحنه‌های سیاسی امروز افغانستانی ‌های فراری مقایسه می‌کند، جلوه‌ای تلخ اما بسیار واقعی می‌یابد.

این چهره‌ها با چشم باز در کنار یکدیگر "می‌خوابند"، چون می‌دانند.

- هرکدام در گذشته، دیگری را کنار زده یا تخریب کرده است؛

- هرکدام می‌خواهد در آینده از دیگری پیشی بگیرد؛

- و هیچ‌کدام حاضر نیست سهمی از دارایی‌ها و امتیازها را از دست بدهد.

اتحادی که از دل چنین ذهنیت‌هایی ساخته شود، حتی اگر زیباترین نام‌ها را بر خود بگذارد، چیزی بیش از یک نمایش رسانه‌ای نخواهد بود.

مردم افغانستان قربانی نمایش‌های سیاسی‌اند:

در این سو، مردم افغانستان، همان مردمی که بارها قربانی جنگ، فقر، فساد اداری، رفتارهای بی‌مسؤولانه‌ی سیاستمداران و دخالت قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی شده‌اند، با دیدن این نمایش‌ها، تنها اندوهگین‌تر می‌شوند. مردمی که در داخل کشور با دشوارترین شرایط زندگی می‌کنند و در بیرون از کشور با هویت‌های ناتمام، سرگردان و بی‌پشتیبان‌اند، امروز بیش از هر زمان دیگری شاهد اند که کسانی که روزی ادعای رهبری کشور را داشتند، حتی توان متحد کردن خودشان را ندارند، چه رسد به رهبری یک ملت.

افغانستان نه از کمبود جبهه و حزب و اتحاد می‌نالد، بلکه از نبود صداقت، عدالت‌خواهی، چشم‌انداز ملی و شایستگی های انسانی گرفتار رنج و مصیبت است.

اتحادهایی که در گذشته شکل گرفتند، بارها آزموده شدند و هر بار نتیجه‌شان جز تکرار اشتباهات، تقویت فساد و افزایش فاصله میان دولت‌ها و مردم نبود. حال چگونه ممکن است همان چهره‌های تکراری وآزموده‌شده، اکنون نسخه‌ای جدید برای آینده‌ی کشور داشته باشند؟

پیام مردم: بس است! بیش از این رسوایی نسازید.

آنچه مردم افغانستان امروز از این چهره‌ها می‌خواهند، بسیار ساده اما بسیار سنگین است و آن اینکه:

-بیش از این، مردم و جهان را درباره نیت واقعی‌تان فریب ندهید؛

-اگر واقعاً دلسوز مردم هستید، نخست مسوولیت گذشته‌ی خود را بپذیرید؛

-اگر واقعاً به فکر آینده‌ی کشور هستید، به جای تشکیل اتحادهای همیشگی و بی‌ثمر، در برقراری گفت‌وگوی واقعی میان نیروهای مختلف افغانستان سهم بگیرید؛

_اگر ادعای صداقت دارید، منبع ثروت‌هایتان را شفاف کنید؛

و اگر هیچ‌یک از این‌ها را نمی‌خواهید یا نمی‌توانید انجام دهید، پس حداقل بگذارید مردم راه خود را بدون دخالت‌های فرسایشی و بازی‌های سیاسی شما پیدا کنند.

من یقین دارم که این صدا، صدای خشم نیست، صدای یک ملت خسته است.

ملتی که دیگر تاب آزموده ‌شدن‌های بی‌پایان را ندارد.

ملتی که با وجود هزاران زخم، هنوز امید دارد، اما این امید را نه از چهره‌های فراری که از تلاش مردم خود، علمای بی‌طرف، جوانان پرتوان، زنان شجاع و نیروهای صادق جامعه می‌گیرد.

آینده افغانستان با ائتلاف‌های کاذب ساخته نمی‌شود!

هیچ کشوری با اتحادهایی که از سر ترس، طمع یا معامله شکل بگیرد، به سمت ثبات نمی‌رود.

آینده افغانستان نیازمند اتحادهایی است که روی صداقت، برنامه، عدالت، پذیرش گذشته و تعهد واقعی به مردم بنا شده باشد.

اتحادهایی که نه برای حفظ ثروت‌های مشکوک، بلکه برای ساختن آینده‌ای روشن ایجاد شود.

و چنین اتحادی هرگز از دل حلقه‌هایی که گرگ‌وار و با چشمان باز خوابیده‌اند، بیرون نمی‌آید.

این‌که چهره‌های فراری دوباره در رسانه‌ها چهره شوند، مهم نیست.

اما این‌که مردم آن‌ها را دیگر باور ندارند، مهم است.

و این بی‌باوری، بزرگ‌ترین شکست آن‌هاست.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر