آینده صلح و جنگ:
پیامدهای سفر پوتین به آمریکا و میانجیگری ایالات متحده در بحران
اوکراین
غلام علی صارم
یکشنبه 26 اسد1404
تحولات سیاسی اخیر، بهویژه سفر ولادیمیر پوتین به آمریکا و آغاز
مذاکرات صلح به میزبانی واشنگتن، نگاه جهانیان را بار دیگر به سمت مناقشه خونین
اوکراین معطوف ساخته است. آنچه این رخداد را برجسته میکند، نه تنها حضور رهبر
کرملین در خاک ایالات متحده است، بلکه مکان برگزاری مذاکرات – ایالت
آلاسکا – و نیز پیامهای پنهان و آشکاری است
که از دل این نشست میتوان دریافت. سؤالات اساسی در این مقطع تاریخی عبارتاند از:
آمریکا واقعاً شکست را در این رویارویی پذیرفته است یا خیر؟ و اوکراین تا چه اندازه
حاضر است برای تحکیم صلح، بخشی از خاک خود را واگذار کند؟
در ادامه به واکاوی ابعاد گوناگون این موضوع می پردازیم:
۱. چرا آلاسکا و نه واشنگتن؟
یکی از پرسشهای مهم این است که چرا این مذاکرات در آلاسکا برگزار شد
و نه در پایتخت ایالات متحده. از منظر دیپلماتیک، انتخاب محل برگزاری همواره حامل
معناست. آلاسکا نقطهای استراتژیک میان روسیه و آمریکا است؛ سرزمینی که در قرن
نوزدهم از سوی تزار روسیه به آمریکا فروخته شد و همچنان در حافظه تاریخی روسها به
عنوان بخشی از میراث ازدسترفته باقی مانده است.
برگزاری نشست در این منطقه میتواند حامل چند پیام باشد:
۱. نماد توازن و بیطرفی نسبی:
آلاسکا در جغرافیای سیاسی، فاصلهای از مرکز قدرت آمریکا دارد و همین
امر میتواند نوعی خنثی بودن را تداعی کند.
۲. یادآوری
تاریخچه روابط دو کشور: حضور پوتین در
سرزمینی که روزگاری روسی بوده، نوعی کنایه تاریخی است که شاید بهطور غیرمستقیم
یادآور بده بستانهای گذشته و لزوم انعطاف کنونی باشد.
۳. پیام امنیتی: کاخ سفید احتمالاً خواسته با انتخاب آلاسکا نشان دهد
که کنترل کامل بر فضای امنیتی مذاکرات دارد و میتواند از هرگونه حاشیهسازی
جلوگیری کند.
۲. روسیه در برابر
اوکراین یا آمریکا؟
از ابتدای جنگ اوکراین بسیاری از ناظران سیاسی این نکته را گوشزد کرده
بودند که تقابل اصلی نه میان کییف و مسکو، بلکه میان واشنگتن و مسکو است. اوکراین
بیشتر بهعنوان میدان نبردی نیابتی عمل کرده است، جایی که آمریکا و متحدانش با
پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی سعی در مهار روسیه داشتهاند.
اما گذشت زمان نشان داد که این نبرد به مراتب پرهزینهتر و پیچیدهتر
از آن بود که در ابتدا تصور میشد. آمریکا با شور و حرارت بسیار وارد میدان شد،
تحریمهای گستردهای علیه روسیه اعمال کرد و وعده داد اقتصاد این کشور را فلج
خواهد کرد. اما واقعیتهای اقتصادی و ژئوپلیتیکی چیز دیگری را نشان داد، روسیه
توانست بخش بزرگی از فشار تحریمها را با تغییر مسیرهای تجاری، تعمیق روابط با
چین، هند و دیگر قدرتهای نوظهور جبران کند.
این تحول برای آمریکا بهمثابه ضربهای حیثیتی بود، چرا که نهتنها
کرملین سرنگون نشد، بلکه توانست در میدان جنگ نیز بخشهایی از خاک اوکراین را تحت
کنترل خود نگه دارد.
۳. از طمطراق تا
تضرع:
اگر سیاستهای اولیه آمریکا در این بحران را سیاست «طمطراق» بنامیم،
رفتار اخیر کاخ سفید بیشتر به سیاست «تضرع» شباهت دارد. از یکسو، واشنگتن میکوشد
از طریق مذاکره چهرهای صلحطلب از خود نشان دهد و از سوی دیگر، پذیرش ضمنی از دست
رفتن برخی مناطق اوکراین بهمثابه نوعی شکست تعبیر میشود.
این پذیرش در واقع نشانهای است از تغییر محاسبات استراتژیک آمریکا.
پس از سه سال وچهار ماه جنگ فرسایشی، هزینههای اقتصادی و سیاسی این نبرد برای غرب
بهشدت افزایش یافته و دیگر توجیهپذیر نیست. کشورهای اروپایی با بحران انرژی و
فشار افکار عمومی روبهرو شدهاند و خود آمریکا نیز در آستانه انتخابات داخلی، نمیخواهد
باری سنگینتر بر دوش افکار عمومیاش بگذارد.
۴. آیا آمریکا
شکست را پذیرفته است؟
پرسش نخست این است که آیا آمریکا رسماً شکست را پذیرفته یا خیر. پاسخ
به این پرسش نیازمند تمایز میان پذیرش رسمی و پذیرش عملی است.
از منظر رسمی، ایالات متحده هیچگاه شکست خود را اعلام نخواهد کرد،
زیرا چنین کاری اعتبار جهانی این کشور را زیر سؤال میبرد.
اما از منظر عملی، نشانههایی آشکار وجود دارد که واشنگتن بهنوعی به
پذیرش واقعیتهای میدان تن داده است. موافقت با مذاکرات صلح، کاهش تدریجی شدت کمکهای
نظامی و تمرکز بر ثبات داخلی نشانههایی روشن در این زمینه هستند.
بنابراین، حتی اگر واژه «شکست» به زبان نیاید، در عمل کاخ سفید با
تغییر مواضع خود به نوعی اعتراف کرده که دستیابی به اهداف اولیهاش در این جنگ
امکانپذیر نبوده است.
۵. آیا اوکراین
بخشهایی از خاک خود را واگذار خواهد کرد؟
پرسش دوم این است که آیا اوکراین حاضر خواهد شد برای رسیدن به صلح، از
بخشی از سرزمینهایش چشم بپوشد. پاسخ این مسئله به عوامل متعددی بستگی دارد:
۱. فشار بینالمللی:
آمریکا و اروپا احتمالاً از کییف خواهند خواست که با واقعبینی عمل کند، چرا که
تداوم جنگ تنها هزینهها را افزایش میدهد.
۲. توان داخلی
اوکراین: اقتصاد اوکراین در وضعیت بحرانی
قرار دارد و توان نظامی آن بدون کمکهای غربی بسیار محدود است.
3. افکار عمومی داخلی: زلنسکی با چالش
بزرگی مواجه است، پذیرش واگذاری خاک میتواند از نظر سیاسی برای او بسیار پرهزینه
باشد و حتی جایگاهش را متزلزل کند.
با این حال، به نظر میرسد که در نهایت اوکراین ناچار به پذیرش واقعیت
خواهد شد؛ ولو آنکه این پذیرش در قالب یک توافق صلح با ظاهری آبرومندانه انجام شود.
۶. آینده انسانها در سایه خطر هستهای:
یکی از نگرانیهای اصلی در این بحران، خطر گسترش آن به سطحی جهانی و
بهویژه خطر انفجار هستهای است. در دو سال گذشته، بارها این احتمال مطرح شده که
اگر جنگ از کنترل خارج شود، ممکن است به رویارویی مستقیم میان ناتو و روسیه
بینجامد. چنین سناریویی میتواند بشریت را تا مرز نابودی بکشاند.
با این حال، میانجیگری آمریکا و آغاز گفتوگوها در آلاسکا نشان میدهد
که هر دو طرف بهخوبی از عواقب چنین وضعیتی آگاهاند و نمیخواهند جهان را وارد
دوران «آخرالزمان هستهای» کنند. بنابراین، میتوان گفت که چشمانداز مذاکرات
هرچند شکننده و پرابهام است، اما بارقههایی از امید برای کاستن از این خطر جهانی
را نیز در خود دارد.
۷. آینده صلح و نظام جهانی
از دل این تحولات، چند نتیجه کلی میتوان گرفت:
جهان چندقطبی در حال تثبیت است. روسیه
نشان داد که میتواند در برابر فشارهای آمریکا ایستادگی کند و این به معنای تضعیف
موقعیت هژمونیک واشنگتن است.
اروپا بازنده خاموش این نبرد است. بحران
انرژی و وابستگی به تصمیمات آمریکا باعث شده که کشورهای اروپایی بیش از پیش به
بازنگری در سیاستهای امنیتی خود بیندیشند.
مذاکرات صلح اگر به نتیجه برسد، الگویی برای مدیریت مناقشات آینده
خواهد بود. اما اگر شکست بخورد، ممکن است
جهان وارد دورهای طولانی از بیثباتی شود.
در نتیجه میتوان گفت که سفر پوتین به آمریکا و مذاکرات آلاسکا نقطه
عطفی در بحران اوکراین به شمار میآید. این مذاکرات نهتنها آزمونی برای آینده
اوکراین است، بلکه معیاری است برای سنجش قدرت و نفوذ آمریکا در جهان کنونی. پذیرش
ضمنی شکست از سوی واشنگتن و احتمال چشمپوشی اوکراین از بخشی از سرزمینهایش،
تصویری تازه از نظم جهانی به نمایش میگذارد؛ نظمی که در آن دیگر آمریکا تنها
تصمیمگیرنده مطلق نیست.
در نهایت، پاسخ به پرسش اصلی – آینده
انسانها در این معرکه – بستگی به میزان
خردورزی رهبران دارد. اگر عقلانیت بر بازی قدرت چیره شود، شاید این بحران آغازی برای
فصل تازهای از همزیستی باشد. اما اگر رقابتهای کور ادامه یابد، بشریت همچنان در سایه
خط سرخ انفجارهای هستهای خواهد زیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر