وارثان جنگ، تداوم بحران:
نگاهی به نشست اسلامآباد و چرخهی تکراری قدرت در افغانستان
غلام علی صارم
جمعه 31 اسد 1404
دوست صمیمی و همکار خوبم در امور مطبوعاتی که زمانی با هم کار میکردیم،
امروز در خارج از کشور همواره منبعی از اندیشههای تازه و قلمی روان است. او در
کنار تلاشهای مطبوعاتی، به ادامهی تحصیل نیز مشغول است و دعا میکنیم خداوند بر
توفیقاتش بیفزاید. این دوست عزیز، جناب آقای سید ضیا موسوی، جوانی پرکار و پرتلاش
است که نوشتههایش همواره دریچهای نو برای اندیشیدن میگشاید. امروز در صفحهی
فیسبوک او با مطلبی کوتاه مواجه شدم که در ظاهر چند سطر بیش نبود، اما در حقیقت
جهانی از معنا و تأمل را در خود داشت. او دربارهی نشستی در اسلامآباد که با حضور
مخالفان طالبان و برخی سردمداران گذشته برگزار شده بود، چنین نوشت:
«از بحث درستی یا نادرستی نشست اسلامآباد که بگذریم، برای شخص
خودم این نکته جالب است که نام افرادی مثل حبیب الرحمن حکمتیار، پسر گلبدین
حکمتیار از عوامل اصلی کشتارها و جنگهای داخلی هم در لیست افراد اشتراککننده در
این نشست دیده میشود. واقعا عجیب است، یک نسل را پدرانشان به تباهی کشاند نسل
دیگر را هم پسران میخواهند جلوداری سیاسی کنند، در همان مسیر گذشته قرار دهند و
از آدرس کذایی مردم، آن عیش مدامشان را حفظ کنند. اینجاست که آدم حیران میماند
به کجای آینده سیاسی این مملکت دل خوش کند و امید تغییر داشته باشد.
بنابراین، تا تغییر در ذهن و نگاه مردم ایجاد نشود و بیداری سیاسی،
اجتماعی و فرهنگی در سطح فردی و جمعی شکل نگیرد، وضعیت رقت بار امروز ادامه خواهد
یافت و بحران در اشکال گوناگون نسلها را یکی پی دیگری در کام خود فروخواهد بُرد.»
این نگارش کوتاه اما عمیق، مرا بر آن داشت که چند سطر در تکمیل سخن
ایشان بیفزایم.
چرخهی تکراری سیاست در افغانستان
حقاً که آقای موسوی به نکتهی مهمی اشاره کردند: این افراد از «آدرس
کذایی مردم» سخن میگویند، اما هدفشان نه خدمت به مردم، بلکه حفظ همان قدرت، ثروت
و عیش مداومی است که سالها از رهگذر خون مردم بیگناه به دست آوردهاند. آنچه
امروز به نام سیاستورزی مطرح میشود، بیش از آنکه دغدغهی منافع ملی داشته باشد،
استمرار منافع خانوادگی، قبیلهای و جناحی است.
آقای موسوی تنها از حبیبالرحمن حکمتیار یاد کردند، اما واقعیت این
است که او تنها نمونهای از این سلسله است. حزب پدرش، از مهمترین عوامل جنگهای
داخلی و کشتارهای خونینی بود که پایتخت و بسیاری از مناطق کشور را به خاک و خون
کشید. هزاران انسان بیدفاع، قربانی عملیاتهای تروریستی و جنگهای قدرتطلبانهی
این جریان شدند. تاریخ گواهی میدهد که بیرحمی و قساوت قلب رهبران این احزاب مرز
نمیشناخت.
وارثان جنایت؛ تهدیدی تازه با چهرهای قدیمی
اما داستان تنها به یک نفر محدود نمیشود. امروز وارثان بسیاری از
جلادان دیروز در عرصهی سیاست عرض اندام میکنند. کسانی که پدرانشان فاجعهی
افشار و قتل هزاران انسان بیگناه دیگر را رقم زدند، اکنون با چهرهای آراستهتر و
واژگانی مدرنتر وارد میدان شدهاند، گویی که گذشتهی خونینشان به دست فراموشی
سپرده شده است.
این وارثان، نه تنها از گذشتهی سیاه خانوادههای خود عذرخواهی نکردهاند،
بلکه آن تاریخ پر از جنایت را نوعی سرمایهی سیاسی میپندارند. آنان تلاش دارند تا
با تکرار همان مسیر، نسل تازهای از افغانها را به تباهی بکشانند. به قدرت رسیدن
مجدد چنین افرادی، بزرگترین فاجعهی انسانی دیگری خواهد بود؛ فاجعهای که این بار
نه تنها ریشه در گذشته دارد، بلکه با سکوت و غفلت ما استمرار مییابد.
مسئولیت جامعه؛ بیداری یا تکرار؟
اینجاست که نقش جامعه برجسته میشود. اگر مردم افغانستان همچنان با بیتفاوتی،
تعصب یا ساده باوری به این وارثان جنایت اجازه دهند تا خود را رهبران آینده معرفی
کنند، در حقیقت چرخهی خون و ویرانی همچنان ادامه خواهد یافت. جامعهای که گذشتهی
خود را فراموش کند، محکوم به تکرار آن است.
بیداری سیاسی و اجتماعی که آقای موسوی از آن سخن گفتند، تنها در سایهی
آگاهی جمعی شکل میگیرد. این آگاهی باید از دل آموزش، رسانه، تاریخنگاری درست و
گفتوگوی صادقانه برآید. ما نیازمند شجاعت هستیم؛ شجاعتی برای نام بردن از
جنایتکاران، برای مستندسازی فجایع، و برای جلوگیری از بازگشت فرزندان همان جلادان
به قدرت.
شرکای جرم؛ همدستان امروز، جنایتکاران فردا
هر فرد یا گروهی که در مسیر بازگرداندن این وارثان به قدرت همکاری
کند، در واقع شریک جرم جنایات گذشته خواهد بود. تاریخ به یاد خواهد داشت که چه
کسانی با سکوت یا حمایت خود، امکان تکرار فجایع را فراهم کردند. از این منظر،
مسئولیت روشنفکران، نخبگان و رسانهها دوچندان میشود. سکوت در برابر بازگشت
عاملان و وارثان جنایت، به معنای همدستی با آنان است.
امید به تغییر از دل بیداری
امروز افغانستان در نقطهای حساس از تاریخ خود قرار دارد. با تمام
محدودیتها و فقر و بیکاری، از یک سو مردم را در بنبست قرار داده است، و از سوی
دیگر، بازگشت وارثان جنایتکاران دیروز به صحنهی سیاست، خطر تازهای را متولد کرده
است. در چنین شرایطی، تنها راه برونرفت، همان چیزی است که آقای موسوی بر آن تأکید
کردند: تغییر در ذهن و نگاه مردم.
تا زمانی که ما به بیداری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دست نیابیم، هیچ
تغییر واقعی رخ نخواهد داد. نسلهای آینده، مانند نسلهای پیشین، قربانی جنگ قدرت
خاندانها و احزاب خواهند شد. اما اگر جامعهای آگاه، پرسشگر و مسئول شکل گیرد، میتوان
امید داشت که چرخهی تکراری جنگ و خونریزی پایان یابد و راهی تازه به سوی صلح و
عدالت گشوده شود. والسلام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر