ناکامیها و حیفومیل در فعالیتهای UN Women با تمرکز بر افغانستان
غلام علی صارم 
مقدمه
نهاد زنان سازمان ملل
متحد (UN Women) در سال ۲۰۱۰ میلادی بهوسیله مجمع عمومی سازمان ملل ایجاد شد تا
بهعنوان هماهنگکننده اصلی فعالیتهای جهانی در زمینه برابری جنسیتی و توانمندسازی
زنان عمل کند. مأموریت رسمی آن شامل رفع تبعیض علیه زنان و دختران، تقویت مشارکت
سیاسی، مقابله با خشونت، و حمایت از استقلال اقتصادی زنان است. این اهداف در ظاهر
امیدبخشاند، اما تجربهی افغانستان طی دو دهه گذشته نشان میدهد که میان شعارهای
رسمی و واقعیت میدانی فاصلهای عمیق وجود دارد.
۱. جایگاه و
اهداف رسمی UN Women
UN Women با ادعای حمایت
از دولتها در تدوین قوانین برابر و تقویت نهادهای جامعه مدنی زنان فعالیت میکند.
در افغانستان، پس از سقوط طالبان در ۲۰۰۱، فرصت بزرگی برای این نهاد فراهم شد:
جامعه جهانی میلیاردها دالر به نام بازسازی، حمایت از زنان و تقویت نهادهای
دموکراتیک سرازیر کرد. اهداف اعلامشده UN Women در افغانستان
شامل افزایش مشارکت سیاسی زنان، مبارزه با خشونت، فراهمکردن فرصتهای آموزشی و
اقتصادی، و نهادینهکردن برابری جنسیتی در قوانین بود[1]. اما آنچه در عمل رخ داد،
بیشتر به مجموعهای از پروژههای مقطعی، پرهزینه و فاقد اثرگذاری پایدار شباهت
داشت.
۲. فرصتهای
۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱؛ زمینهای که به هدر رفت
دوره جمهوریت (۲۰۰۱–۲۰۲۱) زمینه مساعدی برای فعالیت نهادهای بینالمللی فراهم کرده
بود. UN Women نیز با بودجههای کلان وارد افغانستان شد و پروژههای متعددی را
آغاز کرد. اما بهجای رویکرد تخصصی و بلندمدت، این نهاد بیشتر به اقدامات مقطعی و
تبلیغاتی پرداخت. بسیاری از افغانها بهویژه در مناطق روستایی، UN Women را نه حامی
واقعی زنان بلکه نهادی تحمیلکننده فرهنگ غربی دانستند که با ارزشها و نیازهای
جامعه محلی بیگانه است[2]. این برداشت منفی، فاصله میان سازمان و مردم را عمیقتر
ساخت و مانع از اعتماد و مشارکت واقعی شد.
۳. حیفومیل منابع و
پروژههای کوتاهمدت
یکی از انتقادهای محوری
به UN Women، مصرف مبالغ هنگفت بدون دستاوردهای پایدار است. بخش بزرگی از
بودجه صرف هزینههای اداری و معاش مشاوران خارجی شد، گاه یک مشاور خارجی هزاران
دالر در ماه دریافت میکرد، در حالی که زنان روستایی افغانستان از ابتداییترین
خدمات محروم بودند.
پروژههای توانمندسازی
اقتصادی معمولاً به شکل آموزشهای یکساله یا کارگاههای کوتاهمدت اجرا میشد.
زنان تحت آموزش قرار میگرفتند و کسبوکار کوچکی را آغاز میکردند، اما با پایان
پروژه به حال خود رها میشدند. نبود حمایت ادامهدار – مانند دسترسی به بازار، تأمین مالی یا شبکههای حمایتی – سبب میشد این ابتکارات بهسرعت فروبپاشند. در نتیجه، بهجای
ایجاد تغییر ساختاری، تنها مجموعهای از تلاشهای مقطعی شکل گرفت که اثری پایدار
برجای نگذاشت[3].
۴. فساد و پروژههای
روی کاغذ
فساد و سوءمدیریت بخش
دیگری از ناکامیهای UN Women در افغانستان بود. گزارشها نشان میدهد قراردادها گاه به نهادهای
صوری سپرده میشدند و پروژهها در اسناد تکرار میشدند بدون آنکه پیشرفتی واقعی
داشته باشند[4]. نمونه برجسته، پروژه «پروموت» بود که با بودجهای حدود ۳۰۰ میلیون
دالر بهعنوان بزرگترین برنامه توانمندسازی زنان معرفی شد، اما کمترین دستاورد را
به بار آورد. بسیاری از ناظران آن را پروژهای «نمایشی» دانستند که بیشتر برای
مصرف تبلیغاتی طراحی شده بود تا تغییر پایدار.
همچنین گزارشهایی مبنی
بر «فروش پروژهها» یا واگذاری آنها بر اساس روابط غیرشفاف وجود داشت که اعتماد
عمومی را بهشدت خدشهدار کرد. چنین روندی نه تنها منابع را هدر داد بلکه سازمانهای
مستقل زنان افغان را نیز تضعیف کرد، زیرا آنها با منابع اندک و مدیریت شفاف میتوانستند
اثرگذاری بیشتری داشته باشند.
۵. فاصله میان
وعدهها و واقعیت
با وجود شعارهای
پرطمطراق، زندگی زنان عادی افغانستان تغییر اساسی نکرد. نرخ بیسوادی زنان همچنان
بالا باقی ماند، خشونت خانگی و ازدواجهای اجباری کاهش نیافت و محدودیتهای فرهنگی
تقریباً به قوت خود باقی ماند. در سطح سیاسی، برخی زنان که با حمایت خارجی وارد
عرصه شدند، نتوانستند نمایندگی واقعی از زنان محروم داشته باشند و در مواردی تنها
به منافع شخصی و خانوادگی خود پرداختند. این وضعیت شکاف میان «زنان نخبگان شهری» و
«زنان عادی روستایی» را عمیقتر کرد و به احساس بیاعتمادی نسبت به کل پروژههای
بینالمللی دامن زد[5].
۶. پیامدهای
اجتماعی و سیاسی ناکامیها
ناکامیهای UN Women تنها به معنای
از دست رفتن فرصتها نبود، بلکه پیامدهای عمیق اجتماعی و سیاسی به همراه داشت.
نخست، اعتماد عمومی به نهادهای بینالمللی کاهش یافت و بسیاری از مردم افغانستان
باور کردند که کمکهای خارجی جز فساد چیزی به کشور نیاورده است. دوم، گروههای
مخالف مسلح از این ناکامیها برای تقویت روایتهای ضدغربی استفاده کردند و مدعی
شدند که برنامههای بینالمللی تهدیدی برای فرهنگ و ارزشهای محلیاند. سوم، با
سقوط دولت پیشین در ۲۰۲۱، دستاوردهای ادعایی UN Women بهسرعت فرو
ریخت و نشان داد که این برنامهها ریشه در جامعه نداشتند و تنها بر سطحی از
ساختارهای سیاسی متمرکز بودند.
۷. درسها و
راهکارها
تجربه افغانستان چند درس
مهم برای آینده دارد. نخست، توانمندسازی واقعی زنان تنها از طریق سرمایهگذاری در
آموزش، بهداشت و ایجاد فرصتهای اقتصادی پایدار امکانپذیر است، نه صرفاً از راه
ورکشاپها و نشستهای کوتاهمدت. دوم، شفافیت مالی و پاسخگویی باید در مرکز
فعالیتها قرار گیرد؛ بدون آن، حتی بزرگترین پروژهها نیز به شکست میانجامند.
سوم، منابع باید بهجای مشاوران خارجی پرهزینه، مستقیماً در اختیار نهادهای زنان
افغان قرار گیرد تا آنان خود مسیر تغییر را رهبری کنند.
چهارم، هرگونه برنامه
باید با مشارکت جامعه محلی طراحی شود تا از برچسب «تحمیل فرهنگ غربی» رهایی یابد.
و نهایتاً، نظارت مستقل بر پروژهها ضروری است تا از تکرار حیفومیلها و فساد
جلوگیری شود. تنها با این اصلاحات میتوان امید داشت که منابع آینده به جای
هدررفتن، به بهبود واقعی زندگی زنان افغان بینجامد.
جمعبندی
UN Women در افغانستان
فرصت بزرگی برای تغییر مثبت در زندگی زنان افغان داشت، اما حیفومیل صدها میلیون
دالر، تمرکز بر پروژههای مقطعی، فساد و فاصله میان وعدهها و واقعیت این فرصت را
از میان برد. نتیجه آن شد که با سقوط دولت پیشین، همهی دستاوردهای ادعایی بهسرعت
فرو ریخت و زنان افغان بار دیگر در موقعیتی دشوار قرار گرفتند.
این تجربه نشان میدهد که
در آینده، اگر اصلاحات بنیادین صورت نگیرد، UN Women بیش از آنکه
حامی واقعی زنان باشد، بهعنوان نهادی ناکارآمد و بیاعتماد شناخته خواهد شد. تنها
با شفافیت، پاسخگویی و تمرکز واقعی بر نیازهای زنان عادی میتوان امید داشت که
این نهاد در مسیر مأموریت اصلی خود بازگردد.
برای مطالعه بیشتر: 
1.   
UN Women, Strategic Plan for Afghanistan 2014–2017.
2.   
Human Rights Watch, Afghanistan: Challenges for Women’s
Rights, 2017.
3.   
SIGAR, Quarterly Report to the US Congress, 2021.
4.   
BBC News, “Afghanistan’s $300m Promote Program
Questioned”, 2016.
5.   
The Guardian, Afghan Women and the Reality of Aid
Projects, 2020.


 

.jpg)